دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
دوره ای شده که حاضرم جای ” پت ” باشم اما یه دوست واقعی مثل ” مت “داشته باشم !
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
سر رو شونه هات میزارم تا که گریمو نبینی
نمیخواستم که برنجی نمیخواستم که ببینی
گریه ها ی بی صدامو
اشکای بی انتهامو
دونه دونه پس میگیرم
با تو من نفس میگیرم...............
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم از نبودنت بی تاب شده اما این بی تابی را دوست دارم میدانی اخر تمامش بخاطر توست عزیز من
کاش دوباره بتوانم تنها از گوشه ای که تو مرا نمیبینی تماشایت کنم و اشک بریزم از نبودنت
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پایانی برای قصه ها نیست
نه بره ها گرگ می شوند
نه گرگ ها سیر!
خسته ام از جنس قلابی آدم ها
دار می زنم خاطرات کسی را که مرا دور زده
حالم خوب است
اما
گذشته ام درد می کند...!!!

 

n30e

عضو جدید
باز همه خوابن
باز نور موبایل
باز قلم و کاغذ
باز سکوت
باز مغز خسته
باز تنهایی خرم را چسبیده است
باز تشنگی میان کلمات
باز خروپف مردمان
باز ناله قلب
باز چشمان خیس
باز آرام نفس کشیدن تا صدای اعتراض خوابیده ها را نشنوم
باز خستگی از زندگی
باز لعنت فرستادن به درس
باز جستجوی خدا در میان ناامیدی ها
...
ای خدایی که می گویند هستی
ای خدایی که کنارمی ولی رویت را کرده ای آنور
ای خدایی که همچون منی
ای تو که سکوتت،آسمان
قلمت،قرآن
اشکهایت ،دریا
زاریهایت،رعد و برق
و تنهاییت،شب را ساخت
اگر همچون منی پس وای به حال تو
میدانم تنهایی
میدانم آن بالا اشک میریزی
میدانم دنبال روزنه ای هستی
میدانم سنگینی تنهایی کمرت را خم کرده است
تو مرا آفریدی که تنها نباشی
تو مرا آفریدی ،من نیز چون تو باشم
من نیز چون تو عذاب بکشم
من نیز چون تو دوست دارم دوستانی داشته باشم در شب
ولی هر دو تنهاییم
خدایا:
بی پرده میگویم
در بازی خلقت باختی
باختی
هم سیخ سوخت و هم کباب
هم من گریه می کنم هم تو
...
چه می شد اگر یکی همچون خود داشتم
کسی که از در به آغوش کشیدنش نهراسم
کسی که قلم را از دستم بگیرد
از نوشتن خسته ام
دوست دارم حرف بزنم
بدنبال کسی هستم که وقتی حرفهایم را می شنود
نگوید:
دیوانه است
افسرده شده است
هذیان می گوید
کاش می شد درمانش کنم
...
ای دوست:
سالهاست منتظر توام
سالهاست به هیچ کس نمیگویم دوست
بیا تا با هم
آسمان را آبی کنیم
درختان را سبز
کبوترها را پرواز دهیم
انسانها را از زندگی نجات دهیم
اشکهای خدا را پاک کنیم
....
ای مردمان
آسوده بخوابید
همه اشکهایتان در چشم من
همه دردهایتان در قلب من
همه بارهایتان بر دوش من
من تنها
تنهای تنها
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نظری که دیگران نسبت به شما دارند مشکل خودشان است نه شما .
 
  • Like
واکنش ها: n30e

n30e

عضو جدید
به کدامین سو میشود گریخت؟!

وقتی که با همه غریبه ای
با که می توان نشست؟!
وقتی که همه دوست دارند مثل آنها شوی
چگونه می توان آوازی خواند؟!
وقتی که دنیا را چون قفسی تاریک ساخته اند
به که میتوان اعتماد کرد؟!
وقتی که همه نقابی به صورت کشیده اند؟!
چگونه فریاد برآورد؟!
وقتی که حلقومت را پر از سرب می کنند
به کدام قبله ای نماز خواند؟!

وقتی که خدایان را به اسارت برده اند
.
.
.
نفس هایم شیشه را نیز به گریه می اندازد
ولی با چه کسی می توان گفت؟!
وقتی که..
 

n30e

عضو جدید
برای خيانت هــــزار راه هــســــت! اما هـيــچ کــــدام به انـــدازه تــــظـــاهـــر به دوست داشتن کــثـيــف نـيـســـت
 

n30e

عضو جدید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگـر روزي دلم گرفتــ

يادم باشد كه خــدا با من استــ ...!

كه فرشته ها برايم دعــا مي كنند


كه ستــاره ها شبــ را برايــم روشن خواهند كرد

يــادم باشد كـه قــاصدكي در راه استــ

كه بهــــار..... نزديكـــ استــ

كـه فـردا ..... منتظــرم مي مــاند

كــه من راه رفتــن مي دانــم و دويــدن ....

و جــاده ها قدم هــايم راشمــاره خواهنــد كرد

اگــر روزي دلــم گرفتــ ....

يادم باشد كه خــداي من اينجاستــ

هميــن نزديكي هـــا .....

و من تنهــا نيستــم ...!
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوستچشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولیاو سلیمان زمان است که خاتم با اوست
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاکلاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
خال مشکین که بدان عارض گندمگون استسر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یارانچه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دلکشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
حافظ از معتقدان است گرامی دارشزان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
 
  • Like
واکنش ها: n30e

n.sara

عضو جدید
در گوشه ای از گورستان عده ای جمع شدند و نماز می خوانند
نماز میت
بر جناز ه ی کسی که تابحال هیچ نمازی نخوانده...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسان نبود ولی،
رفتم درون پیله تنهایی خودم،

شاید رها شوم از این همه دردی که می کشم

حالا:
فضای پیله ام
سرد است و ساکت و خاکستری و تنگ

اما:
من خواب دیده ام
طاقت اگر بیاورم
یک روز زخم عمیق روی دلم خوب می شود ...

من خواب دیده ام
طاقت اگر بیاورم
یک روز عاقبت پروانه می شوم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زخم که میخوری،مزه مزه اش کن،حتما نمکش آشناست....
می نویسم!

بی اشک ... بی آه ... بی مبادا ...

نکند دلت بگیرد وقت خواندن این " بی تو " نوشته؟؟!!

می خواهم بهاری باشد نوشته ام

اما بی تو همه ی کلمات بی رنگند ... بیمارند ... نا امیدند و پژمرده!

این روزها دلم تنگ است ...

خالی است ...

سرد است ...

دلم به اندازه ی تمام خواستنت تنگ است!

تضاد قشنگی ست ... اما جواب می دهد!

همین خوب است!

اگر هیچ کس نفهمد تو می فهمی ...

همین کافی است!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در گوشه ای از گورستان عده ای جمع شدند و نماز می خوانند
نماز میت
بر جناز ه ی کسی که تابحال هیچ نمازی نخوانده...!
پیدا که می شوی ...

هوای زمین معطّر است !

تــــو ... پیدا کـــــــــــــه می شوی

تمـــــام نفسها مکـــــــــــرّر است !

هر گــــز مباد ... که پنهــــــــــان ببینمت !

بی تــو ... آسمان هـــــــــــم دلش مکدّر است !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگر به قلبم اجازه دوست داشتن ترا نخواهم داد
زیرا خطا بود که من اینگونه عاشق و تو آنچنان بی وفا باشی
کجایی یک کلمه نیست، خیلی معنی دارد گاهی ...

کجایی یعنی چرا سراغم نمی یایی ؟

چی کار میکنی ؟

چرا نیستی ؟

دلم تنگ شده

دوستت دارم .. !!
.
.
.
راستی کجایی؟؟؟؟

 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چشــــــــمانــــتـــ را بـــشــــور. . .

روي دلـــمـــ بـــگـــذار. . .

شـــايـــد تــــبــمــ پـــايــيـــن آمـــــد. . .
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قـــلــمــم
مـی لـــرزد ............
و عــصــايــی
کـــه بـــه انــدازه ی بــــاران خــيـــس اســـت
آســـمــــان
ســخــت تــرک مـــی خـــورد از چـــتـــــر تــرک خــورده ی مـــن
ســهـــم مــــن
شــانــه ی خـــيـــس و
غــم ايـــن پــنــجـــره هاســت..........
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شیشه ی پنجره را باران شست از دل تنگ من اما چه کسی یاد تو را خواهد شست....
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گوشه نــدارد که يـک گوشه اش بنشينم

و نفسي تــازه کنم...

گــرد گــرد است

اين زمين ...

ايــن روزگــــار ...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عـــکس تـــــــو را

به سقف آسمـــان سنجــــاق میکنم

حال که ایــــن روزهـــا

از فرط دلتنـگی

چشمانـــم مدام رو به آسمــان است

بگذار تــــــو در قاب چشمانــــم باشی...
 

n.sara

عضو جدید
سیب هم بهانه بود
تا غفلت مادرم حوا را
روی پرفروش ترین کتابهای سال جار بزنند...
 

n.sara

عضو جدید
نمیدانم مرا از چه می ترسانید؟
از نبودن او؟
که انقدر رفته است و برگشته است
که ماندنس بیتر نگرانم میکند
تنهایم بگذارید
وعشقهای محدودتان را در همان قلبهای کوچکتان پنهان کنید
شاید روزی بفهمید
از ستاره گذشتن
سعادت دیدار اسمان را میخواهد!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
...............

...............

دلت را به که سپردی که اینگونه مرا از یاد بردی
دلت را به که سپردی که نگاهم را فراموش کردی
دلت را به که سپردی که دستانم را رها کردی
نمیدانم چه کردم که باید بروی
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم

تمبر و پاکت هم
هست

و یک عالمه حرف

کاش کسی جایی منتظرم بود...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا