بقیش کو....؟!من تو باشگاه یه سوتی دادم که............![]()
بگو میشنویم:دیبقیش.........
.
.
.
.
بوووووووووووووووق![]()
چند سال پیش که هنو خالم بازنشسته نشده بود و میرفت مدرسه یه روز صبح از خونه که در میاد هی میبینه خیلی سردشه هی اعتنا نمیکنه هی چادرشوسفت میپیچه دورش میگه عجب سرماییه ها....!! ادم همه جاش یخ میکنه ... خلاصه یکم که میگذره میبینه بعلللله شلوار پاش نیس که تا اعماق وجودش سردش شده(تصور کنید فقط مانتو و مقنعه...)!!!
یه روز تو مترو خیلی شلوغ بود من بزور سوار شدم اومدم تکون بخورم دیدم نمیشه جلوی موهام گیر کرده بود لای در خیلی خنده دار بود داشت موهام کنده میشد از یه طرفم له شدم..
اخه بگو دختر هولی وایستا با بعدی برو هه هه![]()
من زیادسوتی دادم نمیدونم کدومشو واستون تعریف کنم
آقاماتوودانشگابودیم نمازخونه طبقه دوم بودش وکتابخونه پایین اون روزکتابخونه خیلی شلوغ بودهمم ساکت(ای خدامن یکی متنفرم ازسکوت کتابخونه خاب کهف میاره بقران)داشتیم ازنمازخونه میومدیم پایین خوشحال شادمان ازاینکه یه کارمفیدحداقل کردیم ویادخدای رازنده نگه داشتیم خلاصه من جلوتررفتم پایین یهووسط راه یه دختره اومدکیفشو گذاشت روراه پله اینجابودکه پاسخ نخاعیم گل کردوبدون مغز،یی کاری کردم گفتم ازدوتاپله ردبشم که بامخ رفتم توحلق زمین(پخش کتابخونه شدم)اولش هیچ صدایی نیومدبه جزصدای پرتاب شدن من بروزمین سرموکه بلندکردم مملکت منفجرشدن،ازخاری وخفت نمیتونستم بلندشم اشکمم دراومدیهودیدم یه پسری خل پسری تاج سری بلندشداومدکنارم خم شدفکرکردم میخادکمکم کنه باهمون صدای آکنده ازدردورنج گفتم:آقاولم کن کمک نمیخام
پسره خودکارشواززمین برداشت گفت من چیکاربه شمادارم دارم خودکارموبرداشتم خانوم،همین جمله بس بودبراشادشدن دوباره ی ملت کتابخونه ازخنده داشت میترکیدکه ای کاش میترکیدبامخلفاتش خلاصه دوستان مارابلندفرمودن وخاطره ای شدبراخودش
[FONT="]من زیادسوتی دادم نمیدونم کدومشو واستون تعریف کنم[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]آقاماتوودانشگابودیم نمازخونه طبقه دوم بودش وکتابخونه پایین اون روزکتابخونه خیلی شلوغ بودهمم ساکت(ای خدامن یکی متنفرم ازسکوت کتابخونه خاب کهف میاره بقران)داشتیم ازنمازخونه میومدیم پایین خوشحال شادمان ازاینکه یه کارمفیدحداقل کردیم ویادخدای رازنده نگه داشتیم خلاصه من جلوتررفتم پایین یهووسط راه یه دختره اومدکیفشو گذاشت روراه پله اینجابودکه پاسخ نخاعیم گل کردوبدون مغز،یی کاری کردم گفتم ازدوتاپله ردبشم که بامخ رفتم توحلق زمین(پخش کتابخونه شدم)اولش هیچ صدایی نیومدبه جزصدای پرتاب شدن من بروزمین سرموکه بلندکردم مملکت منفجرشدن،ازخاری وخفت نمیتونستم بلندشم اشکمم دراومدیهودیدم یه پسری خل پسری تاج سری بلندشداومدکنارم خم شدفکرکردم میخادکمکم کنه باهمون صدای آکنده ازدردورنج گفتم:آقاولم کن کمک نمیخام [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]پسره خودکارشواززمین برداشت گفت من چیکاربه شمادارم دارم خودکارموبرداشتم خانوم،همین جمله بس بودبراشادشدن دوباره ی ملت کتابخونه ازخنده داشت میترکیدکه ای کاش میترکیدبامخلفاتش خلاصه دوستان مارابلندفرمودن وخاطره ای شدبراخودش[/FONT]
این سوتی مال یکی ازدوستامه:
ازکلاس اومدیم بیرون یکی ازاستادامون داشت بایکی ازدانشجوهاحرف میزددوستم ریزه میزه اس یهوپاش لیزخوردهمینطورسرخوردوازوسط دوتای پای استادردشداستادمات ومبهوت به دوستم نیگامیکردوماغش غش خندیدیم
یکی دیگه مال خودمه:
یه کلاس داشتیم که هنوزاستادش معلوم نبودکیه کلاس داشتیم بابروبچ رفتیم کلاس دیدیم یه پسری بایه لباس اجق وجق نیشسته جای استادلم داده براخودش خبردادن داره استادمیادامااون پسره نشسته بودوگفت بقیه هنوزنیومدن؟به دوستم گفتم عجب پسرپرویی الان استادمیاداین پرونیشسته جاش رفتم جلووبه پسره گفتم:اینجاجای استاده لطفابشینین اینور
خندیداعصابم خوردشدگفتم مگه زبون آدم حالیت نی بشین اونور
بازم تبسم کردگفتم:بچه بروبشین سرجات ته حرفمم گفتم اسگول نفهم
بچه هاهمه اومدن کلاس وهرهمه به پسره سلام میکردن به جزماسه نفرجالب اینجاس که همه اون پسره رواستادخطاب کردن بلندشدم ببینم استاداومده یانه ازپشت سری پرسیدم استاداومده؟
دیدم دوستم به اون پسره داره اشاره میکنه ودیگه ازخجالت رفتم تووزمین
یکی دیگه مال خودمه:
یه کلاس داشتیم که هنوزاستادش معلوم نبودکیه کلاس داشتیم بابروبچ رفتیم کلاس دیدیم یه پسری بایه لباس اجق وجق نیشسته جای استادلم داده براخودش خبردادن داره استادمیادامااون پسره نشسته بودوگفت بقیه هنوزنیومدن؟به دوستم گفتم عجب پسرپرویی الان استادمیاداین پرونیشسته جاش رفتم جلووبه پسره گفتم:اینجاجای استاده لطفابشینین اینور
خندیداعصابم خوردشدگفتم مگه زبون آدم حالیت نی بشین اونور
بازم تبسم کردگفتم:بچه بروبشین سرجات ته حرفمم گفتم اسگول نفهم
بچه هاهمه اومدن کلاس وهرهمه به پسره سلام میکردن به جزماسه نفرجالب اینجاس که همه اون پسره رواستادخطاب کردن بلندشدم ببینم استاداومده یانه ازپشت سری پرسیدم استاداومده؟
دیدم دوستم به اون پسره داره اشاره میکنه ودیگه ازخجالت رفتم تووزمین
حالا تو ترم با استاد چه کردی ؟؟؟
شده منو با استاد اشتباه بگیرن !!
یه نمونه میگم ولی سوتی از من نبود !!
من معمولا با یکی از استادم میرم (یعنی روزایی که باهم کلاس تموم میشه )
یه وقتایی من ماشین میربم اگه ماشین نیاورده باشه سوارش می کنم .کلا باهم راحتیم .
یه روز داشتیم میرفتیم استاد ماشین آورده بود و ما خراب شدیم ! یکی دیگه از استاد هم با زنش بود !!!
اونا عقب نشستن (بین راه پیاده میشدن ) من جلو نشستم !!
سلام و علیک کردم اینی که با زنش عقب نشسته بود دکترای ریاضی داشت ! قبلا باهاش درس داشتم . بعد از سلام علیک یه زنش هم سلام کرد بعد از من عذر خواهی کرد !
گفتش: ببخشید آقای مهندس صبح تو راه رو دیدمتون هواسم نبود سلام کنم !!!
من هم دیگه فهمیدم یارو سوتی داده اونم درحد تیم ملی گفتم خواهش می کنم .....
سریع دکتر پرید وسط گفت آره آقا سید از دانشجو های خوب ماست و..........
استادمون هم که پشت فرمون نشسته بود شروع کرد به تعریف از من و.....
حالامن همداشتم خودم رو جمع میکردم !!
راستی یه مورد دیگه بود که یکی از استادی دیگه باز هم منو اشتباه گرفته بود که من بعدا میگم موضوشو !!
کلا منو با اساتید خیلی اشتباه میگیرن حتی دانشجو ها و حتی یک مورد رئیس دانشگاه !!
ریا نشه سیدجان!
![]()
باهزاربدبختی گذشت ازهمون روزاول تاآخرین روزکلاس همش منومیوردپای برد،کنفرانس هم بنده بایدمیدادم گریمم درمیومدحالا تو ترم با استاد چه کردی ؟؟؟
دیگه خدا خودش میدونه !!!
راستیتش من از بیرن خیلی آدم رسمی هستم ! معمولا هم نوع لباس پوشیدنم و حتی راه رفتنم خیلی رسمیه !!
تو دانشگاهمون هم استادای جون کم نیستن !!
فرقشون با من 4 تا 5 سال هستش ! که ظاهر من اصلا نشون نمیده !
ملت منو بالای 25 میشناسن !!!!![]()
باهزاربدبختی گذشت ازهمون روزاول تاآخرین روزکلاس همش منومیوردپای برد،کنفرانس هم بنده بایدمیدادم گریمم درمیومد
آخراکه بدترشدیه اتفاقی افتادکه مثه اینکه استادمون هوایی شده بودو....(بماندبقیه اش)
بابا تواضع
چقدر خوبه ریا نمیکنی اصلا![]()
بهمن ماه پارسال بود که دوست صمیمیم عقد کردن...
زنگ زدم خونشون که بهش تبریک بگم مادرشون گوشیو برداشتن...
بعد از سلام و احوالپرسی گفتم کار خیرتون مبارک واسه نجمه جان هم تبریک میگم , انشالله روزی خودتون باشه!!!!!
بعدش مامانم که شنیده بود گفت دختر جون متوجه شدی که چی گفتی؟؟؟!!!
تا دو روز بعدش که یادم میومد داشتم میخندیدم
یبار داشتم پا تخته برا دوستم سوال فیزیک حل میکردم نگو چند تا دختر هم اومدن دارن از رو نوشته های من مینویسن من وقتی میرم تو بهر فیزیک دیگه حالیم نیست چی میگم و چیکار میکنم.سوال رو حل کردم به تهش که رسیدم دیدم غلطه اومدم عقب یه نگاه کردم بعد به دوستم گفتم اخه کس خل چرا صورت سوال رو اشتباه میخونی؟
نامرد برگشت گفت شما استادی چرا غلط میگی؟
منم که کفری شده بودم اخه فرض کن سه تا تخته وایت بردو بنویسی حتی جا سوزن انداختن نباشه بعد مجبور بشی پاکش کنی و دوباره بنویسی گفتم کره خر مرض داری دیگه؟
دیدم صدا خنده میاد برگشتم دیدم 6تا دختر دارن منو هاجو واج نگاه میکنن و چشاشون زده بیرون منم کم نیاوردم یه قیافه عصبانی به خودم گرفتم و گفتم حالا که اینطوره همتونو میندازم و از کلاس زدم بیرون رفتم سمت حیاط حالا این دخترا دنبال من که تورو خدا استاد مارو ندازو ازین حرفا منم که میدونستم یکم دیگه گندش در میاد گفتم باشه ولی جلسه بعد اینکارو نکنین ها!
اینا که رفتن منم رفتم رو نیمکت دانشگاه نشستم و هرو کر خندیدم تا اینکه دوستم اومد وقتی رسید منو میبینی کاردم بزنی خونم در نمیاد شروع کردم به دادو بیداد کردن سر دوستم همین موقع استاد خودمون رسید و دست به کمر پشت سر من ایستاده بود که یهویی گفت اقای..... منو میبینی انگار جن دیدم سریع برگشتم و گفتم بسم الله غافل از اینکه استاده بعد استاد یه نگاهی بهم کردو گفت بعد کلاس بیا اتاقم.
بعدشم قابل حدس زدنه افتادم اخه ادای همین استاد رو واسه دوستم در میاوردم.
این یکی عالییییی بوداین سوتی مال یکی ازدوستامه:
ازکلاس اومدیم بیرون یکی ازاستادامون داشت بایکی ازدانشجوهاحرف میزددوستم ریزه میزه اس یهوپاش لیزخوردهمینطورسرخوردوازوسط دوتای پای استادردشداستادمات ومبهوت به دوستم نیگامیکردوماغش غش خندیدیم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
بسلامتی هر کی تاپیکو میخونه | زنگ تفريح | 1 | |
Д | هر کی اسپم انگلیسی بلده بیاد کل کل کنه.................... | زنگ تفريح | 4 | |
![]() |
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 42 | |
![]() |
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 1 | |
![]() |
هر کی آخر پست بده برندس!!!! | زنگ تفريح | 7 |