گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانیت از دور هم چه نزدیک است

و من ...

عجیب حس میکنم


جغرافیا ، دروغی تاریخی است .




 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
تنهاترین هم باشی باز هم در اوج تنهایی کسی هست که به تو بیاندیشد و وقتی حس کند لبخند میزنی شاد میشود حتی با اینکه نداند که لبخندی میزنی یا نه
پس من هرگز تنها نیستم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

حــــــال مــــن یعــنـــــی...

یکــــــــ قـــــــدم از افســـــــردگــی آن طرفـــــــ تــــــر....

چقدر خســــته ام....!

چقدر دلـــــــــــم کمی احســـــــــــــاس میخواهد...

حتی کمـــــی محبتــــــــــ دروغــــ ـــی
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
دیگر نمیخواهم تنها در این شهر غریب بمانم سفر میکنم به شهر عشق
سفر میکنم به شهر محبت
اینجا هوایش گرفته نمیتوانم نفس بکشم
نمیتوانم حرف بزنم
کسی اینجا دیگر نمیگویید دوستت دارم
پس سفر میکنم به شهر عشق که گلهایش انچنان بوی محسور کننده دارد که دل من دوباره به تپیدن وا میدارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی چشمانم را روی هم می*گذارم ...

خواب مرا نمی*برد ...

تو را می*آورد !

از میان فرسنگ*ها ...

فاصله ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک نفر...یک جایی....تمام رویاش لبخند توست وزمانی
که به تو فکر میکنه احساس می کنه که زندگی واقعا
با ارزشه،پس هر گاه

احساس تنهایی کردی
این حقیقت رو به خاطر داشته باش یک نفر.....
یک جایی..........در حال فکر کردن به توست.
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از تکرار این شبهای بی تو ...سخت دلگیرم

از این تکرار بیزارم .... از این تکرار میمیرم

قضاوت کن خودت ،یا اینکه خود را جای من بگذار

چگونه می شود دل کَند ؟!؟ وقتی پا به زنجیرم

وَ شاید مثل این ساعت و َ مثلِ بخت من خوابی

نمی بینی زمان رفته است از دستم زمین گیرم

تو حق داری نمی دانی چه حالی دارم این شبها

شدم دیوانه ایی تنها ......که با خود نیز در گیرم

حسادت میکنم!!! حتی به آن سایه که می افتد

به روی سایه ات وَ من ! در آغوشت نمی گیرم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بـیــا
ایـن هــوا، هـوای خوبـی اسـت

بـرای دلــتـنـگ بـودن ...

مـن بـغـض هایـمــ را

بـا روح زخمـیـم می آورمــ ،

تـو آغـوشـت را، بـا بـوسـه هایـت ...

بـگـذار دسـت کشیـدن از تــو

هـمچنـان غیـر مـمکـن بـاشـد!

بـیــــــــا ...

__________________
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهر هرت جايي است که رنگهاي رنگين کمان مکروهند و رنگ سياه مستحب.

- شهر هرت جايي است که اول ازدواج مي کنند بعد همديگر رو مي شناسن.

- شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي مادراني است که حقي از زندگي و فرزند و همسر ندارند..

- شهر هرت جايي است که درختها علل اصلي ترافيک اند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند.

- شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند تا عقده هاي پدرها و مادرهاشان را درمان کنند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من از تو می مردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
وقتی که من خیابانها را
... بی هیچ مقصدی می پیمودم
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
تو از میان نارونها گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی ..
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
قلمم را میشکنم تا دیگر نامت را ننویسم
اما انگشتانم که بی اراده نامت را مینویسد چه کنم
هنوز باور ندارم که دنیا اینقدر بی رحم هست
هنوز باور ندارم تنهایم گذاشتی
نگاهم که هنوز به کوچه هست تا شاید دوباره ببینمت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی*توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
تنهایی فقط کلمه ای برای اینکه ادم بهتر بتونه به کسی که تنها نیست بگویید بعضی لحظات فقط تنهایی مهم هست نه بودن در کنار کسی که هیچ اهمیتی به بودنت نمیدهد
پس بعضی لحظات بگذار تنهایی تو را در اغوش بگیرد اما هرگز اجازه نده تنهایی تو برای همیشه در اغوش خود نگه دارد چون دیگر نمیتوانی حتی با کسی که تو را دوست دارد بنشینی و صحبتی کنی
چون تنهایی تو را به سرزمین فراموشی برده هست
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی هم تو بچگی کن
گاهی هم تو بازنده باش

گاهی هم تو ندیده بگیر بدی هایم را
گاهی هم تو بگذر از همه چیز

گاهی هم تو عاشق باش
نه مثل من همیشه فقط گاهی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این اتاق تهی پیکر
انسان مه آلود
نگاهت به حلقه کدام در آویخته ؟
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد
نسیم از دیوارها می ترواد
گلهای قالی می لرزد
ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند
باران ستاره اتاقت را پر کرد
و تو درتاریکی گم شده ای
انسان مه آلود
پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته
درخت بید از خک بسترت روییده
و خود را در حوض کاشی می جوید
تصویری به شاخه بید آویخته
کودکی که چشمانش خاموشی ترا دارد
گویی ترا می نگرد
و تو از میان هزاران نقش تهی
گویی مرا می نگری
انسان مه آلود
ترا در همه شبهای تنهایی
توی همه شیشه ها دیده ام
مادر مرا می ترساند
لولو پشت شیشه هاست
و من توی شیشه ها ترا می دیدم
لولوی سرگردان
پیش آ
بیا در سایه هامان بخزیم
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد
بگذار پنجره را به رویت بگشایم
انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت
و گریان سویم پرید
شیشه پنجره شکست و فرو ریخت
لولوی شیشه ها
شیشه عمرش شکسته بود
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
دلم برای کولوچه های مادربزرگ تنگ شده چه خوشمزه بودند هنوز طعم شیرینی کولوچه ها زیر زبانم جا خشک کرده حیف که دیگر ان کولوچه ها نیز نمیتواند لبخند بیاورند بر لبهایم اخر دیگر مادربزرگ برایم کولوچه نمیپزد میگوید بزرگ شدی بچه نیستی اینقدر تو گنجه دنبال کولوچه نگرد
حیف کاش بچه بودم و با برادرم دزدکی میرفتیم و کولوچه های خوشمزه مادر بزرگ را میخوردیم و وقتی تمام میکردیم هر دو شروع به گریه میکردیم اونوقت مادربزرگ لبخند مهربانش را میزد و میگفت باز هم هست اینها را برای شما گذاشته بودم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنقــدر مرا سرد کرد ؛

از خودش .. از عشق ..

کــه حالا بــه جای دلبستن ،* یخ بسته ام!

آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد ..

لیز می**خوریــد .!.
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته ام از دکمه هاي سردي که حرف ها را مي نويسند

بدون هيچ تضميني ،

حرف هايي که هيچ وقت صوت نميشن

...

سرهایمان را در کامپیوترهایمان گرم کرده ایم
انقراض عشق است؛
خوشبختی مجازی!
.
.
.
.

تمام عاشقانه هایم را ،
روی همین دیوارِ مجـــازی می نویسم!
از لج ِ تو ...
از لج ِ خودم ...

که حاضر نبودیم یکبار ،
در واقعـــــــیت به هم بگوییم شان ..!
.
.
.

خــدا را چــه دیـــدی!

شــآید یکــ روز در کـــآفه ای دنج و خـــلوتــــ،

این کلمـــه هـــآ و نوشتــه هـا صــدا شــدنــد برای گـــوش هــای تــو

که روی صــندلی ِ رو بهـ روی مَــن نشستــه ای...

و بــرآی یکبـــار همـ که شُـــده چــآی تــو سَـــرد می شـــود،

بَــس که خیـــره مآنــده ای بهـ مَـــن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرهایمان را در کامپیوترهایمان گرم کرده ایم
انقراض عشق است؛
خوشبختی مجازی!
.
.
.
.

تمام عاشقانه هایم را ،
روی همین دیوارِ مجـــازی می نویسم!
از لج ِ تو ...
از لج ِ خودم ...

که حاضر نبودیم یکبار ،
در واقعـــــــیت به هم بگوییم شان ..!
.
.
.

خــدا را چــه دیـــدی!

شــآید یکــ روز در کـــآفه ای دنج و خـــلوتــــ،

این کلمـــه هـــآ و نوشتــه هـا صــدا شــدنــد برای گـــوش هــای تــو

که روی صــندلی ِ رو بهـ روی مَــن نشستــه ای...

و بــرآی یکبـــار همـ که شُـــده چــآی تــو سَـــرد می شـــود،

بَــس که خیـــره مآنــده ای بهـ مَـــن
چشمانت ...

باغ معطّری ست

که لحظه هایم را

از آن می چینم

و با هر شاخه گل

دوباره عاشق می شوم

عاشق تو

نگاهم کن

که بی هیچ لحظه ای

خواهم مرد !
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
جای پایت را برف پنهان میكند

خنده هایت را خاك

برفها آب می شوند و


سیلابها خاك را زیر و رو می كنند

در چشم انداز اما چیزی نیست ،

مگر ساقة نازك علفی كه
در نسیم بازی می كند....
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خاطرات را باید سطل سطل از زندگی بیرون كشید.
خاطرات نه سر دارند،نه ته!
[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
بی هوا می آیند تا خفه ات كنند...
[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
میرسند گاهی وسط یك فكر،گاهی وسط یك خیابون...
[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
وگاهی حتی وسط یك صحبت سردت میكنند؛
[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
رگ خوابت را بلدند! زمینت میزنند...
[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
خاطرات تمام نمیشوند،تمامت میكنند...!!!
[/FONT]

 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
................

................

میپرسند چه خبر
خبر را از قاصدک بگیر
از مرغ عشق
از باد
از ابرها
من خبری ندارم از خودم انوقت میپرسند چه خبر
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و چه ساده سکوت ميکنيم
چون کبوتري بشکسته بال
که بر تنش ماسيده
خستگي سال ها پرواز بي وقفه...
امشب ماه را پنهان ديدم.. پنهان در پشت ابرها..
هميشه همينطور بوده.. وقتي محبوب اشک ميريخت، ميرفت آن پشت مشت ها
يک گوشه ايي براي خودش قايم ميشد.. انگاري خجالت دارد!!!
خجالت دارد که محبوب، دلش گرفته.. خجالت دارد که بغضی در گلوی پدر، جاخوش کرده؛
خجالت دارد!
ماه اينها را از بي قراري کوچه هاي خيس و شب زنده داري چشمه سارهاي خورشيد ميفهميد..
هميشه همينطور بود.. ميفهميد و دم نميزد.. نجيب بود..
نجيب بود
مثل آن کبوتر بشکسته بال
که بر تنش ماسيده
خستگي سال ها پرواز بي وقفه
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
دقت کردین این گربه ها هم آدم شدن واسه ما ؟
قبلنا هیبتی داشتیم.از دور پخ میکردیم 3متر رو هوا بودن،
حالا از کنارمون رد میشن،نگاه معنادار چن ثانیه ای هم میکنن!
همینمون مونده به نشانه افسوس سرم تکون بدن
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]گــــریـه شـــاید زبـان ضعــف باشــــد[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شــــاید کودکانــــــه شـــــــاید بـــی غـــــــرور…[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]امــــا هــــــر وقت گونــــــــه هایـــــم خـــیس می شـــــــود[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]می فهمــم نـــــــه ضعیفــــــم نــــــه کودکـــــم بلکـــــه پــــر از احساســـم…[/FONT]
 

samaneh91

عضو جدید
در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم می کند ،
آبی آسمانی که می بینم و میدانم که نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم که هست ...
کاش می توانستم بگویم که چقققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققدر دوستت دارم

اما نیازی نیست تو خود میدانی و همین کافی ست ...

معبود من ...
می پرستمت
این را از روی عشق و نهایت دوست داشتنم می گویم

 

samaneh91

عضو جدید
گر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست

او جانشين همه نداشتنهاست
نفرين ها و آفرين ها بی ثمر است

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

و از آسمان هول و کينه بر سرم بارد
تو مهربان جاودان آسيب نا پذير من هستی
ای پناهگاه ابدی
تو می توانی جانشين همه بی پناهی ها شوی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا