vajiheh.kh
عضو جدید
نذرهايم جواب خواهد داد اگر اينجا خدا خدا باشددسـت بـه دسـت هم داده اید ...
تا بی انتها به ماند ...
طول دلتنگی های من ...
نه! خدا كه خداست بانو جان
اگر اينجا دعا دعا باشد!!
نذرهايم جواب خواهد داد اگر اينجا خدا خدا باشددسـت بـه دسـت هم داده اید ...
تا بی انتها به ماند ...
طول دلتنگی های من ...
نذرهايم جواب خواهد داد اگر اينجا خدا خدا باشد
نه! خدا كه خداست بانو جان
اگر اينجا دعا دعا باشد!!
در این خانه چیزی گم شده است
که با چشم غیرمسلح دیده نمی شود
که با چشم مسلح دیده نمی شود
که با هیچ چیز دیده نمی شود
جز کابوس های بعد از تو
سیدمهدی موسوی
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
کام بخشی گردون عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت داد عیش بستانی
یاد باد آن پیر فرخ رای فرخ پی
آنکه از بخت سیاهش نام شیطان بود
آنکه در کار تو و عدل تو حیران بود
هر چه آن میگفت ، دانستم ، نه جز آن بود
نبودي بي تو پنهان گريه كردم...يادم آيد : تو به من گفتي :از اين عشق حذر كن!لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب ، آئينه عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا ، كه دلت با دگران است!تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
نبودي بي تو پنهان گريه كردم...
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده به باقی و دلم شاد کنید
در منی و این همه زمن جدا
با منی و دیده ات بسوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
اشكها ريزم اگر شب به نهايت برسدتو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
کاش می شد به تو گفت که تو تنها سخن شعر منی که تو تنها از برای دل نومید منیای ستاره ها ، مگر شما هم آگهید
از دو روئی و جفای ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید ؟
ای ستاره ها ، ستاره های خوب و پاک ...
کاش می شد به تو گفت که تو تنها سخن شعر منی که تو تنها از برای دل نومید منی
ترکت میکنم ، تا هر سه راحت شویم …یعقوب وار وا اسفاها همی زنم
دیدارِ خوبِ یوسفِ کنعانم آرزوست
همه جا قصّۀ دیوانگیِ مجنون است
هیچ کس را خبری نیست که لیلی چون است
همه جا قصّۀ دیوانگیِ مجنون است
هیچ کس را خبری نیست که لیلی چون است
همه جا قصّۀ دیوانگیِ مجنون است
هیچ کس را خبری نیست که لیلی چون است
تو ناپدید می شوی ومن خراب می شوم چه میدهی عذاب را به چشم نیمه باز منهمه جا قصّۀ دیوانگیِ مجنون است
هیچ کس را خبری نیست که لیلی چون است
تو ناپدید می شوی ومن خراب می شوم چه میدهی عذاب را به چشم نیمه باز من
یک ساقه تنها ویک برگ و سه گلبرگی با این همه بی چیزی در دل طرب انگیزیمیفریبی هر نفس ما را به افسونی
میکشانی هر زمان ما را به دریایی
در سیاهی های این زندان می افروزی
گاه از باغ بهشتت شمع رویایی
یک درخت پیرم و سهم تبرها می شومیک ساقه تنها ویک برگ و سه گلبرگی با این همه بی چیزی در دل طرب انگیزی
با جسم سبو مانند ، تا صبح سبوگیری شبنم ز هوا گیری می گیری و می ریزی
یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام، دارم خوراک جانورها می شوم
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی شودمی خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد بجان پاک من و تو
در سبزه نشین و می ، روشن میخور
کاین سبزه بسی دمد زخاک من و تو
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی شود
باید بگویم اسم دلم، دل نمـــــی شود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |