تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام
ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم
و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم
معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام
ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم
و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم
معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت
تا دل هرز گرد من رفت به چين زلف تو
زان سفر دراز خود عزم وطن نميكند
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
یوسفت چون پادشه خواهدشدن
پیشوای پیشگه خواهد شدن
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی وکلامی نفرستاد
تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانیهای مشتی دلق پوشان
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا را
دور از تو هر شب تا سحر گريان چو شمع محفلمدردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
در منی و این همه ز من جدا
با منی و دیده ات بسوی غیر
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
دي ميشد و گفتم صمنا عهد به جاي ار
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
یـارم تویی در عــالم، یـار دگر ندارم
تا در تنم بُوَد جان، دل از تو بر ندارم
من رمیده زغیرت ز پا فتادم دوش
نگارم خویش چو دیدم بدست بیگانه
تازه فهمیدم خدایم این خداست این خدای مهربان و آشناستهمه کس طالب یارند چه هشیار چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
تازه فهمیدم خدایم این خداست این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر از رگ گردن به من نزدیک تر
آن خدای پیش از این را باد برد نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود چون حبابی نقش روی آب بود
مادر ای " پیغمبر زیبای عشق "دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بر بستم
همه کس طالب یارند چه هشیار چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
مادر ای " پیغمبر زیبای عشق "
ماه من پشت و پناه من توئی
جان من ای گوهر یکتای عشق
دوستت دارم تو را دیوانه وار
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |