يك شب به چشمهاي تو ايمان مي آورم .. در راه سبز آمدنت جان مي آورم
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
يك شب به چشمهاي تو ايمان مي آورم .. در راه سبز آمدنت جان مي آورم
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
شب گريه هاي قلبي من را به هم بزن .. لبخندهاي صورتي ام را بهم بريزهم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش!
شب گريه هاي قلبي من را به هم بزن .. لبخندهاي صورتي ام را بهم بريز
زلف آشفته ی او موجب جمعیت ماست / چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد
دوستت دارم پريشان شانه مي خواهي چكار؟ ... دام بگذاري اسيرم دانه مي خواهي چكار؟
رخنه در پادشاهی آرد ظلم / در ممالک تباهی آرد ظلم
مرا می گفــت دوش آن یــار عیــــار
ســگ عاشق به از شیـــران هشیـــار
لطیفهای به میان آر و خوش بخندانشرنگین سخنان در سخن خویش نهان اند / از نکهت (بوی) خود نیست به هر حال جدا گل.
وقتی صدایش می کنم با لذتی مغمومدانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم
پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو بار دیگر تو
میخواهی بری؟ بهانه میخواهی؟وقتی صدایش می کنم با لذتی مغموم
پر می شود روحم از این دلتنگی مسموم
میخواهی بری؟ بهانه میخواهی؟
بگذار من بهانه را دستت دهم
برو و هركس پرسید بگو
لجوج بود
... ... همیشه سرسختانه عاشق بود
... بگو فریاد مى كرد
همه جا فریاد مى كرد فقط مرا مى خواهد
بگو دروغ مى گفت
مى گفت هرگز ناراحتم نكردى
بگو درگیر بود
همیشه درگیر افسون نگاهم بود
بگو او نخواست
نخواست كسى جز من در دلش خانه كند
اینهمه بهانه برایت آوردم
حالا اگر مى خواهى
برو به سلامت
تقویم را ورق زده ام... تا به تو رسید
در فصل های گرم تماشا به تو رسید
می خواستم بدون تو از خویش بگذرم
پایان این قدم زدن... اما به تو رسید
در دلی هر چند دوری از نظردرخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
در این بهار چنان روزگار افسرده است /که غیر شمع گلی هیچ کس به سر نزند.در دلی هر چند دوری از نظر
خوشتر آن روزی که باز آیی ز در
با تو ما را خوشترین دیدار باد
هر کجا هستی خدایت یار باد
در این بهار چنان روزگار افسرده است /که غیر شمع گلی هیچ کس به سر نزن
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
در این بهار چنان روزگار افسرده است /که غیر شمع گلی هیچ کس به سر نزن
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
در این بهار چنان روزگار افسرده است /که غیر شمع گلی هیچ کس به سر نزن
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمشدر این بهار چنان روزگار افسرده است /که غیر شمع گلی هیچ کس به سر نزن
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو دوختمش
همسفر شعروجنون عاشقترین عالمم
تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم
مهربانتر از من دیدی نشانم بده،ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش
با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو دوختمش
همسفر شعروجنون عاشقترین عالمم
تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم
کسی که بارها بسوزانیش و باز هم با عشق نگاهت کند......................
در بدایت .بدایت همه چیز/ در نهایت. نهایت همه چیزمهربانتر از من دیدی نشانم بده،
کسی که بارها بسوزانیش و باز هم با عشق نگاهت کند......................
زنی که دل رفتن نداشتدر بدایت .بدایت همه چیز/ در نهایت. نهایت همه چیز
اغوش ترا کم داشت
زنی که دل رفتن نداشت
اغوش ترا کم داشت
تا برفتی ز برم در نظرم قامت تو / راست مانند سهی سرو روان بر لب جوست
تمام سهم من ازتو یه عشق بی سرانجامهتا برفتی ز برم در نظرم قامت تو / راست مانند سهی سرو روان بر لب جوست
تمام سهم من ازتو یه عشق بی سرانجامه
هر که در این بزم مقرب تر است/ جام بلا بیشترش می دهند!
دلم برای تمام حرف هایی که نمی زنی تنگ استهر که در این بزم مقرب تر است/ جام بلا بیشترش می دهند!
دراغوش خودم هستم من خودم را در اغوش گرفته ام نه چندان با لطافت نه چندان با محبت اما وفادار...............هر که در این بزم مقرب تر است/ جام بلا بیشترش می دهند!
دراغوش خودم هستم من خودم را در اغوش گرفته ام نه چندان با لطافت نه چندان با محبت اما وفادار...............
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |