وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
که درطریقت ما کافریست رنجیدن
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا
وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
که درطریقت ما کافریست رنجیدن
یک شاخه رز، یک شعر، یک لیوان چایی
آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی
یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالییک شاخه رز، یک شعر، یک لیوان چایی
آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی
يا رب اين نوگل خندان كه سپردي به منش
ميسپارم به تو از چشم حسود چمنش
من در این کلبه خوشم تو درآن اوج که هستی خوش باششبا مستم ز بوی تو.. خیالم بازه روی تو
خرامون از خیال خود.. گذر کردم ز کوی توبازم بارون زده نم نم.. دارم عاشق میشم کم کم
بذار دستاتو تو دستام.. عزیز هر دم، عزیز هر دم
شبی با خیال تو همخونه شد دلمن در این کلبه خوشم تو درآن اوج که هستی خوش باش
من به عشق تو خوشم تو به عشق هر که هستی خوش باش
من در این کلبه خوشم تو درآن اوج که هستی خوش باش
من به عشق تو خوشم تو به عشق هر که هستی خوش باش
شبی با خیال تو همخونه شد دل
نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی ندیدی پریشونیامو
فقط بادو بارون شنیدن صدامو
امشب همچون شب پیش شب هم از نیمه گذشت
وز مال و نعمت پر شود کف های کف خاران ما
باغ و گلستان ملی اشکوفه می کردند دی
زيرا که بر ريق از پگه خوردند خماران ما
دلواپسی بس است بیا تا ببینمتامشب همچون شب پیش شب هم از نیمه گذشت
اخرین رهگذرهم ازتوی این کوچه گذشت
شهرزادقصه گویم نیومد
گل ناز ارزویم نیومد
تو را به رخ تمام شقايق ها ميکشم و ميگويم ،دلواپسی بس است بیا تا ببینمت
از دور هم اگر شده حتی ببینمت
تو را به رخ تمام شقايق ها ميکشم و ميگويم ،
تا گل من هست ، زندگي بايد کرد.....
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمارآلوده باجامی بسازد
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
سلام سونيا
شاهد ان نيست كه مويي و مياني دارد
بنده طلعت ان باش كه اني دارد
سلام شهاب
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد...عالم پير دگرباره جوان خواهد شدخوبي سونيا؟؟؟
داني كه چيست دولت ديدار يار ديدن
در كوي او گدايي بر خسروي گزيدن
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد...عالم پير دگرباره جوان خواهد شد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد...عالم پير دگرباره جوان خواهد شد
درآینه جمال ماخالی نیست
تومردم چشم خود درآن می بینی
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت....
تاکی به تمنای وصال تو یگانه..............اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
رنگ چراغ راهنمایی را،آفرینش همه تنبیه خداوند دل است /دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
رنگ چراغ راهنمایی را،
جدول ضرب را،
حتی دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم.
ولی هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم،
آدم ها را بلد نیستم...!!!
این چشم هـــا ...من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که نا کس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت / ز فریب او بیاندیش و غلط مکن نگارااین چشم هـــا ...
خوابــــ ندارند دیگر !..
هرجا هستی ...
زمزمهـــ کن با من !
ترانه ی « مرا ببوســـ » را !!....
آرامـــ میشوم..!
سلام خوبیمژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت / ز فریب او بیاندیش و غلط مکن نگارا
تو بیا توی غزلهای دل من بنشیننيكويي كن اگر ترا دست رسست كين عالم يادگار بسيار كسست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |