در روز ازل هر آنچه بایست بداد
غم خوردن و کوشیدن ما بیهودهاست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
در روز ازل هر آنچه بایست بداد
غم خوردن و کوشیدن ما بیهودهاست
هر که شد محرم دل در حرم یار بماندتا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
و آن که این کار نداست در آن کار بماند
وفا ز خلق مجوی گر سخن می شنویدی میشد و گفتم و صمنا عهد به جای ار
گفتا غلطا خواجه در این عهد وفا نیست
وفا ز خلق مجوی گر سخن می شنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش
دلم از مهر در ماتم نشستهستشب با صدای تو بیدار می شود
خورشید در مدار تو پرگار می شود
دلم از مهر در ماتم نشستهست
عجب در مهر دل دلدار چونست
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
همه شب در این امیدم ،که نسیم صبح گاهی
به پیام آشنایی ، بنوازد آشنا را
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند کین عروسی است که در عقد بسی داماد استانان که خاک را به نظر کیمیا کنند
ایا بود که گوشه چشمی نظر به ما کنند
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند کین عروسی است که در عقد بسی داماد است
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش بادتو بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
دل تنگم حریف درد و اندو ه فراوان نیست......امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانتتا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
تو اگر بخواهی می مانیدل تنگم حریف درد و اندو ه فراوان نیست......امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت
تو اگر بخواهی می مانی
و من همه دست هایم را برای ماندنت خسته نمی کنم
تو اگر بخواهی
چشم هایم از خیسی سرد این همه گره های کور نمی ترسد
تو اگر بخواهی می مانی
یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
و خدایی که در این نزدیکی استدل باخته بودمو حالا خودم را باختم
در لحظه های خواب آلود ،
این زندگی به ظاهر نو
در آن خلوتگه تاریک و خاموشو خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها
پای ان کاج بلند
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق دیوانه که بودم
تورابه خاطرتودوست دارم
من مانده ام و چهار تا هم صحبت!
این گوشه نشسته ایم و دلتنگ تو ایم...
من،عشق،خدا،عقربه های ساعت!!!
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اولتورابه خاطرتودوست دارم
وگرنه دلبر پیمان شکن بسیار است
لحظه ها یکی پس از دیگری از دامان زمان می گذردتحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم درمسب این فضایل
دور گردون گر دوروزی برمرادما نرفتلحظه ها یکی پس از دیگری از دامان زمان می گذرد
وخورشیددرهر سپیده ای از افق روشنی می اید
رسیدن گل ونسرین به خیر وخوبی باددور گردون گر دوروزی برمرا نرفت
عاقبت یکسان نماند حال دوران غم مخور
دوستان گره از زلف یار باز کنیدرسیدن گل ونسرین به خیر وخوبی باد
بنفشه شادو کش امد سمن صفا اورد
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی گیرددوستان گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است قصه اش بدین دراز کنید
دل از من برد و روی از من نهان کرددلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی گیرد
زهر در می دهم پندش ولیکن..........
دیدی ای دل که غم عشق دگر بارچه کرددل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |