گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا امید می دی
تو با تمام حرفها

مرا امید می دهی
توئی امید آخرم

ولی دگر امید هم
ز دست من فراری است

ولی برای قلب توست
دلم رضا به صبر داد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه جا پر شده که
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
من میگم حق دارن
چون دوست داشتن های ما بودار است
بوی سو استفاده
بوی خیانت
بوی دروغ میدهد...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم
چون تو پاک هستی
می توانم تو را خط خطی کنم
که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی
و وقتی که نیستی
بی رنگی روزهایم را
با مداد رنگی های
 

*heaven*

عضو جدید
جدی جدی...گاهی به این سوال فکر می کنم که , خواستن واقعا" توانستن است؟
واقعا"... هست؟
چرا هیچ کس جواب این سوال را نمی داند...سهم تقدیر و اختیار در زندگی...!
کاش امامم بود...می دانم هست...پشت ابرها اما
هست اما حاضر...نه ظاهر
کاش ظاهر بود و من با چادر روی سیاهم را می پوشاندم تا نبیندم...
فقط می گفتم...امامم! یک سوال,
تو می دانی من کجا اشتباه کردم؟
کجا رو مقصر بودم؟
بگو...فقط بگو چه طور باید جبران کنم...چه کار لازم است بکنم...
امامم می گن که یه گناه مثلا غیبت کردن...باعث می شود 40 روز دعایت به گوش خدا نرسد
امامم راست است؟

حتی خدا...که در دل من است و اسمع السامعین دعایم را نشنود؟
یا نکند که از بس بد هستم با من قهر کرده...:cry:
امامم , حضور تو را خوب ها درک می کنند...
ظهور کن...شاید "بد" ها هم کارت داشته باشند...مثل من
شاید ناچار مانده باشند:(

خدایا اینها را نوشتم که بخوانی...
اینجا کسی کرا نمی شناسد...اما تو می دانی این نامه من است...شاید دل گرفته ای این نوشته را دید و دل گرفته ام را فهمید...
و تو به حرمت دل او,
اجابتم کنی
خودم را به تو سپردم....حتی اگر نپذیری ام !
 
آخرین ویرایش:

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم، ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب نیارم، رفته‌است قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم

از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی، بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی،
وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم، با حال نزارم

برخیز که داد از من بیچاره ستانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی،خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی، تا سجده گذارم

گر بوی تو را باد به منزل برساند،
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند، جز گرد و غبارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هيچ وقت نرو

اما اگر روزي هم رفتي .
هرگز فراموش نكن كه
از كنار چه كسي رفتي . . .



 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
غمگین تر از آنم که بنویسم ؛
و تنهاتر از آن که کسی نوشته هایم را بخواند، دیگر چه رسد به نانوشته ها .. !!
پس نه می نویسم، نه می خوانم و نه می می مانم ...

مهر سکوت بر لبانم می زنم تا نه صدایم کسی را بیازارد و نه حتی بودنم ... !!
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدون تو هیچم یه خالی تو هم

تصویری مخدوشم از پازلی مبهم

یه اشک بی بغض و یه ابر بی بارون

یه درد بی درمون یه زخم بی مرهم

بدون تو هیچم یه سایه تو سایه

تو خونه ی وحشت بدون همسایه

یه پیچک بی دیوار به هیچی میپیچم

بدون تو هیچم, بدون تو هیچم

بدون تو هیچم موجی سرازیرم

یه رفت تو برگشت فقط عقب میرم

یه شعر بی شاعر یه عشق بی معشوق

یه کوه بی قله یه دشت بی شیرم

بدون تو هیچم,یه تانگوی مفرد

یه جاده بی مقصد یه پوچی ممتد

سرابی تودرتو بسته ته پیچم

بدون تو هیچم, بدون تو هیچم

بدون تو هیچم یه درد تو دردم

تو کوچه ای تاریک تنها ترین مردم

قراری یه حس تو یه کافه تعطیل

یه سیگار خیس و یه قهوه سردم

بدون تو هیچم یه خالی سرشار

یه تیزی روی رگ تو روزای شب وار

اتاقی درهم و چند کاغذ پاره

یه تقویم سوخته یه ساعت بیکار
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قشنگ ترین غزلم را برای شب شعر چشمت نگه داشته ام

پس تو هم زیباترین لبخندت را برای لحظه دیدار نگه دار …

دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از هفت سنگ میترسم
میترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینیم
که دیواری ما را از هم بگیرد
بیا لی لی بازی کنیم که در هر رفتنی
دوباره برگشتی باشد...


 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز

خیال کردم که باتو
رهایی رو میبینم
خیالکردم یه عشق
خدایی رو میبینم
حالا که دستای تو پیام رفتن داره
میگم که دنیاااا وفا نداره
مسافر غمگینان
در انتظاردیدار
خدا نگهدار خدا نگهدار
خیال رفتن داری خیال گریه دارم
چه سخته بیتو بودن
خیال رفتن داری خیال گریه دارم
چه سخته بیتو بودن
حالا که دستای تو پیام رفتن داره
میگم که دنیاااا وفا نداره
مسافر غمگینان
در انتظاردیدار
خدا نگهدار خدا نگهدار
از اون رنگا ونیرنگا دلم میگیره
دل سنگت از این سنگا دلم میگیره
از اون رنگا ونیرنگا دلم میگیره
دل سنگت از این سنگا دلم میگیره
خیال کردم که باتو
رهایی رو میبینم
خیالکردم یه عشق
خدایی رو میبینم
حالا که دستای تو پیام رفتن داره
میگم که دنیاااا وفا نداره
مسافر غمگینان
در انتظاردیدار
خدا نگهدار خدا نگهدار
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]سخت است هنگام وداع[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]آنگاه که در می یابی[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]چشمانی که در حال عبور است[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]پاره ای از وجود تو را
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]نیز[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]

[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]با خود خواهد برد[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به من چیزی بگو شاید هنوزم فرصتی باشه
هنوزم بین ماشاید یه حسی تازه پیدا شه
یه راهی رو به من وا کن تو این بیراهه ی بن بست
یه کاری کن برای ما که مایی هنوزم هست
به من چیزی بگو از عشق از این حالی که من دارم
من از احساس شک کردن به احساس تو بیزارم
تو هم شاید شبیه من تو این برزخ گرفتاری
تو هم شاید نمیدونی چه احساسی به من داری
گریزی جز شکستن نیست منم مثل تو میدونم
نگو باید برید از عشق نه میتونی نه میتونم....
 

*heaven*

عضو جدید
گاهی چه پیاپی....
چه زود,قبل اینکه دیر شود....به من گوشزد می کنی
گوشزد می کنی که خودت فقط خودت مهمی ,خدایم...
فقط منتظر تو باشم.... منتظر توجه خودت منتظر نگاه خودت...پیام خودت...
فقط خودت,چون فقط تو صاحبی و تو می توانی صاحب کنی بندگانت را...
و هیچ کس بهتر از تو نیاز را نمی فهمد...تنها بودن را درک نمی کند...و مهربان بودن را هیچ کس مثل تو صادقانه بلد نیست...
و انتظار را....بعد خستگی...جز تو کسی نمی فهمد,
حال من را...حال دلم را....
منتظرت هستم خدایم.... تو هیچ وقت دیر نمی کنی....
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اره نمیتونم فراموشت کنم ....نمیتونم ترکت کنم .........تو جزئی از وجود من شدی ....چطور فراموشت کنم ..... میترسم از اینکه وجودمو از من بگیرند ....ترکم


نکن...اگر بری قلب من را هم با خودت میبری ......ومن ........






 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گاهــــــی دلم برای خودم تنگ میشود..

گاهـــی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ میشود..

گاهــــــــــی دلم برای پاكیهای كودكانه ی قلبم میگیرد..

گاهی دلم از رهگذرانی كه در این مسیـر بی انتها؛

آمدند و رفتند، خسته میشود..

گاهـــــــی دلم از راهزنانی كه ناغافل دلم را میشكنند میگیرد..

گاهــــــــی آرزو میكنم ای كاش..

دلــــــی نبود تا تنگ شود..

تا خسته شود..تا بشكند..!!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چـه کـسـي غـمگيـن تـر است؟ آنـکه ميـمانـد ؟ يـا آنـکـه ميـرود ؟ هـيـچـکـس از دل ديـگـري خـبـر نـدارد !
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه سخت است در دیار تنهایی با خاطره ها همسفر بودن

چه دشوار است در دل گریستن و تکیه گاهی بس مطمئن را از دست دادن

چه جان سختم که بی تو نفس می کشم و نبودنت را تحمل می کنم

جای خالیت دلم را می گدازد

 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اره نمیتونم ونمیخوام فراموشت کنم ....نمیتونم و نمیخوام ترکت کنم .........تو جزئی از وجود من شدی ....چطور فراموشت کنم ..... میترسم از

اینکه وجودمو از من بگیرند ....ترکم نکن...اگر بری قلب من را هم با خودت میبری ......و..........من دوستت دارم ........



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
تنهايي ام را مي برم با خود ، تا در خيابان ها بچرخانم
از من تو را مي خواهد و از تو ، تنها برايش شعر مي خوانم

حتي نمي دانم نشانت را ، تا لا اقل از دور مي ديدت
حتي نمي دانم چرا رفتي ، تا ذره اي او را بفهمانم

برگرد و برگردان به من - لطفا - شيريني مخصوص شعرم را
برگرد و برگردان ورق ها ر ا ، در ني ني چشمت برقصانم

تقويم روي ميز مي داند ، هر سيصد و شصت ... تا همين برگه
هي برف مي بارد به جاي تو، هي بي تو کش دارد زمستانم

تنهايي ام را مي برم هر روز ... با خود پسش مي آورم دلتنگ
او را چه مدت ؟تا چه تاريخي ؟ بايد به دور خود بچرخانم

پا بر زمين مي کوبد و دارد ، حال مرا بد جور مي گيرد
يعني تو هم حالا همين جوري ؟! يعني تو هم تنها ... ؟! نمي دانم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط اسمي به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالي قلم خشكيده در دستم
گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم
رفيقان يك به يك رفتند مرا با خود رها كردند
همه خود درد من بودند گمان كردم كه همدردند
شگفتا از عزيزاني كه هم آواز من بودند
به سوي اوج ويراني پل پرواز من بودند
 

zahra_216

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش اون لحظه ای که یکی ازت می پرسه " حالت چطوره ؟ "
و تو جواب میدی " خوبم! "
کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه :
" می دونم خوب نیستی ... "
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گاهی وقتا دلم میخواد مثل جـــودی ابـــوت باشم!
پر انرژی ...
با خنده هایی که از ته دلــــن ...
گریه هایی که با دلیلـــن ...
با اون شخصیتی که جلوی هیشکی نمیشکنه ...
و یه بابا لنگ دراز که واسش بنویسم....!


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نوشته هایم...
نوشته هایم در هیچ بازاری فروش ندارد
پیرمردی دوره گرد
دستهایش را برای گرفتن ستاره دراز کرده
شاید او
همان کسی است که نوشته هایم را میخواند
 

banooyeariayi

عضو جدید
خوب است که
وقتی نفست بالا نمی آید
کسی حرفهای بغض شده در گلویت را
جایی نوشته باشد....
 

mar.1980

عضو جدید
گفتگو...

گفتگو...

***هرگاه سکوت خداوند را در برابر رازونیازت دیدی ، مگو با من قهر است !...

شاید سخنانت را جدی گرفته و در فکر چاره جویی است ! ...

پس غم دلت را بازگو کن تا سبک شوی ...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
[COLOR=#NaNNaNNaN]چقدر امروز من شکسته ام... می خوام از دست تو بگريم تا برسم به اوج ابرا... دیگه حتی چشمامم کم آوردن توی این هجوم اشکا...
می دونی؟! راحته مردن... اما وقتی موندی دیگه تو باید بجنگی...
چرا حتی لحظه ها سنگین شدن.؟! همون دقایقی که با تو حتی یه لحظه هم نبودن.
سینه ی سنگین و پر غصه ی من... پر بغضه... تو کجا و دستای خالی و سرد من کجا..؟!
هی ! بیا ! کوچه ی این دل تنگه اما خالی از صدای پات..سرده اما منتظر برای هرم گرمای نفسهات.
کاش می شد فقط خوبی ها و لحظه های خوب و پرخاطره با تو بمونه تو خاطرم.
اگه کوچت بی صدا بود... ولی تا دلت بخواد گریه های من پر فریاد بود و هق هق. من تنها من خسته... هر چی باشم عاشق تو... قلبمو با هر دو دستم می ذارم سر راهت.
یه روزی شاید بمونی با دلم. تا از همه خستگی هام هیچی نمونه، بدم به باد و بزنم فریاد.
شاید که تو تا همیشه باشی پیشم.
من تنها، من خسته، پر دردم، پر غصه.
می دونم که تو می تونی و فقط خودت می تونی دستامو تو دست بگیری ببری تا اوج ابرا.
[/COLOR]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا