هر کی سوتی داده تعریف کنه!

engineer.sh

عضو جدید
چند روز پیش با خواهرمو شوهرش رفته بودیم بیرون,شوهر خواهرم برامون سیب زمینی خرید
من گفتم بگین واسه من دو سسه بزنه(یعنی سس سفیدو قرمز باهم)
اونم گفت اقا یکیشو با سس زیاد بزنین
فکر کردم نشنیده گفتم بگین واسه منم دو سسه بزنه
گفت گفتم بشون
بعد دوباره به مرده گفت اقا یکیشو با سس زیاد بزنید
من این شکلی شدم:surprised:
تازه فهمیدم فکر کرده منظورم از دو سسه اینه که سسش زیاد باشه
مثل ساندویچ دو نونه:biggrin:
دیگه این بنده خدا ,شده سوژه خنده من
 

م.كمالي

عضو جدید
توي يه شهر مسافر بودم و دنبال بانك ميگشتم كه از كارتم پول واريز كنم به يه كارت ديگه ، وارد يه مغازه شدم و چون يكم هم مغازه شلوغ بود با صداي بلند از مغازه دار پرسيدم : ببخشيد بانك صدارت يا تاجرات اين نزديكيها نيست ؟!! همه زدند زير خنده و مغازه دار گفت چرا صد قدم جلوتر بانك تاجراته !
 

م.كمالي

عضو جدید
2roz pish to uni omadim ba dostam az pele ha berim bala yeki az pesaray ham kelasi ke man aslan azash khosham nemiad hamzaman bama omad biad bala nazdik bod berim to baghale ham hala on hey taerof mikard ke aval shoma befarmaeid manam ba etemad be nafse tamam asansor ro neshon dadam va goftam ma ba metro mirim shoma befarmaeid:eek:
اين فوق العاده بود ، خيلي باحال بود ،
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
مامانم چن روزه کمرش خیلی درد میکنه ....استراحت مطلقه .بابام داشت به شوخی میگفت که باید یه کمکی واسه مامانم بیاره(یعنی بره زن بگیره!!).
چند دقیقه بعدش بابامم گفت که چن روزه کمرش درد میکنه .منم گفتم خب یه کمکی هم واسه شما میاریم
بیچاره بابام دیگه چیزی نگفت
بعدش فهمیدم چه گندی زدم:surprised::D
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
یه روز مامانم میره دکتر ازمایشو نشون دکتر میده دکترم میگه خانوم شما همه چیتون میزونه...
وقتی میاد خونه میبینه اشتباهی ازمایش بابامو نشونه دکتره داده:surprised:
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مامانم چن روزه کمرش خیلی درد میکنه ....استراحت مطلقه .بابام داشت به شوخی میگفت که باید یه کمکی واسه مامانم بیاره(یعنی بره زن بگیره!!).
چند دقیقه بعدش بابامم گفت که چن روزه کمرش درد میکنه .منم گفتم خب یه کمکی هم واسه شما میاریم
بیچاره بابام دیگه چیزی نگفت
بعدش فهمیدم چه گندی زدم:surprised::D

به به چشمم روشن

من پریشب خونه داییم بهم گفتند ازدواج نمی کنی؟؟؟

گفتم دنبال یک مادر دختر می گردم

:D

مادره واسه خودم دخترش ماله بابام

یکهو داییم گفت پس من چیییییییییی

ملت و می گی:surprised:
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
به به چشمم روشن

من پریشب خونه داییم بهم گفتند ازدواج نمی کنی؟؟؟

گفتم دنبال یک مادر دختر می گردم

:D

مادره واسه خودم دخترش ماله بابام

یکهو داییم گفت پس من چیییییییییی

ملت و می گی:surprised:
مگه چیه خب داییتم دل داره دیگه ...
بی زحمت داری میگردی یه مادر و دو دختر و ترجیحا یه پسر باشه که دله همه رو بدست بیاری:دی
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگه چیه خب داییتم دل داره دیگه ...
بی زحمت داری میگردی یه مادر و دو دختر و ترجیحا یه پسر باشه که دله همه رو بدست بیاری:دی


خوب دیگه؟؟

منم میشم پدر زن و پدر شوهرتون:D

زیاد این طرف و اون طرف نرید با همااااااااااااا
 

itorict

عضو جدید
يه روز توي خدمت بعد از كلاسبچه ها اومدن توي آسايشگاه استراحت ميكردن كه ارشد گفت فرمانده دستور داده همگي بريم پايين و برگ درختاي پادگاه رو جمع كنيم هيچ كس بلند نشد و لغو دستور كرديم(ارتش)
ارشد رفت به فرمانده گفت و اونم اوكمد بچه ها رو بشمار سه از طبقه دوم كشوند طبقه پايين و به خط كرد در همين حين من از بوفه بادست و دهاني پر برميگشتم كه دو باره گفت بريد بالا خبر دار واسسين. منم با همون دلستر وكيكم رفتم بالا فرمانده گفت اين بود جواب زحماتي كه من به شما كرده بودم. يه لحظه من خندم گرفت كه يك فرمانده اين جور صحبت كنه حداقل بايد دو سه تا فحش ميداد ديگه و گفت سريع بريد پايين به خط شيد بچه ها تو يه چشم به هم زدن به خط شدن و منم خوراكي هامو تموم كردم و آخر رسيدم ديدم فر مانده نمياد گفتم اين بود جواب خوبي هايي كه من به شما كرده بودم مزخرفا ديدم كسي نمي خنده و پريدم تو صف و هي ميخنديدم يه هو ديدم از اون بالا فرمانده با چشماني سرخ منو نگاه ميكنه من كه به عنوان يك بچه مثبت روم حساب ميكرد
وووواي من ميدونم تو اين چند روز چي كشيدم و شرمندگي رو با خودم تا آخر دوره داشتم:cry:
 

M.Ghane

متخصص شطرنج باشگاه ورزشی
کاربر ممتاز
سوتی زیاد دادم ولی این آخریش همین چند روز پیش بود .ساعت 3 درس هوش مصنوعیم شروع میشد منم از صبحش تو یونی بودم از بدشانی اونروز ساعت 4 تو فدراسیون مسابقه داشتم .یعنی نمیتونستم کلاس هوش رو برم . به خودم گفتم خوب بزار ساعت 3 که کلاس استاد شروع میشه برم بهش بگم که نمیتونم بشینم بعدش برم .10 دقه به 3 بود رفتم جلو در کلاس یهو دیدم بچه ها جمع شدن دور استاد که اسمشونو ب تو حاظری ها بنویسه . بعدش گفتم جهنم ما هم بریم شیطونی کنیم .رفتم گفتم استاد حاضری ما رو هم بزنید واسه ساعت بد هستم ولی الان نشتم :)) .یهو استاد گفت منظورت چیه ؟ گفتم استاد ساعت بعد کار داشتم خوب الان نشستم سر کلاس:)
بعدش استاد گفت که من ساعت بعدی که این درسو ندارم .میدونید چی شده . استاد تا ساعت 3 تو اون کلاس طراحی الگوریتم درس میداده 3 به بعد هم هوش مصنوعی:) . منم فکر کردم کلاسش کلاس هوش بوده .سر همسن استاد هم فهمید و 2 نمرده از امتحان پایانیم کم کرد و اونروز علاوه بر اینکه غیبت خوردم و نمره کم شد .بازیمم تو فدراسیون باختم ;)
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
چن روز پیشا جاتون خالی خیلی هوس شربت ابلیمو کرده بودم هوام گرم بود.منم رفتم یه ذره =یه پارچ !!شربت درست کردم .یه لیوانشو خوردم بقیشو گذاشتم تو بخچال.فرداش دوباره یه ذره دیگه خوردم ولی یادم رفت بذارم تو یخچال.مامانمم داشت آش درست میکرد فک کرده تو پارچ ابه.نصفشو ریخته تو آش.
اومدیم آش بخوریم دیدیم چقد شیرینه.اول فک کردیم به خاطر پیاز داغشه.بعد مامانم میگه فاطمه تو اون پارچه چی بود؟؟
گفتم شربت!!تازه فهمیدیم مامانم چی به خوردمون داده:D
 

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
اهان یه بار خواهرم نماز مغرب و عشا نخونده بود.خوابش برده بود مامانم بیدارش میکنه که نمازشو بخونه.اونم خواب بوده فقط وضو میگیره میره سره نماز....
بدون چادر.....:دی /با موهای افشون/با تی شرت و شلوار
تصور کن
 

mahdi ariya

عضو جدید
سلام اول ترم رفتم سركلاس چون ديررسيدم استادم(خانم بود)گفت أخركلاس بيااسمتووارد كنم!آخركلاس رفتم خودش حوصله نداشت بنويسه ميخواست بده به من منم چون خانم بودسرموپايين انداختم كه ازش بگيرم اونم دستشواورد جلويه دفه انگشتاى دستمون رفت توهم وخلاصه كل كلاس رفت روهوا!!
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
با مامانم مشهد بودیم.مامانم رفته بود قرص بخره.اونموقع سه نوع قرص می خوردم که یکیش تموم شده بود.میره تو داروخونه.دکتره ازش می پرسه چی میخوای.تا میاد اسمشو بگه یهو یادش می شه.می مونه چی بگه.اون دو تا قرص دیگه رو هم در میاره به دکتره نشون میده می گه:
-من این دو تاشو دارم.او یکی دیگه اش رو می خوام!!!
دکتر::surprised:
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه خاطره از دوستم می گم.
این دوستم مامانش خیلی از کلمه چیز استفاده می کنه.یه بار همسایشون میاد یه چیزی ازشون می خواسته.مامان دوستم داد می زنه و به دوستم که تو اتاق بوده می گه:
بهار برو چیز رو از تو چیز بیار بده به خانوم چیز!!!!
:w19:
 

WOMIS

عضو جدید
سلام اول ترم رفتم سركلاس چون ديررسيدم استادم(خانم بود)گفت أخركلاس بيااسمتووارد كنم!آخركلاس رفتم خودش حوصله نداشت بنويسه ميخواست بده به من منم چون خانم بودسرموپايين انداختم كه ازش بگيرم اونم دستشواورد جلويه دفه انگشتاى دستمون رفت توهم وخلاصه كل كلاس رفت روهوا!!
عالییییییییییییییییی بود:w15:
 

الهام مجهول

عضو جدید
خب سوتی من امروز بود نمیدونم هواسم کجا بودکه تو پلههای مترو انقلاب خوردم زمین دردم گرفت به چه شدت بیچاره پسره امد کمکم کنه گفت خانم حالتون خوبه گفتم چیزی نیست فکرم لیز خورد !!!
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بخند دوست من

سوتی زیاد دادم ولی این آخریش همین چند روز پیش بود .ساعت 3 درس هوش مصنوعیم شروع میشد منم از صبحش تو یونی بودم از بدشانی اونروز ساعت 4 تو فدراسیون مسابقه داشتم .یعنی نمیتونستم کلاس هوش رو برم . به خودم گفتم خوب بزار ساعت 3 که کلاس استاد شروع میشه برم بهش بگم که نمیتونم بشینم بعدش برم .10 دقه به 3 بود رفتم جلو در کلاس یهو دیدم بچه ها جمع شدن دور استاد که اسمشونو ب تو حاظری ها بنویسه . بعدش گفتم جهنم ما هم بریم شیطونی کنیم .رفتم گفتم استاد حاضری ما رو هم بزنید واسه ساعت بد هستم ولی الان نشتم :)) .یهو استاد گفت منظورت چیه ؟ گفتم استاد ساعت بعد کار داشتم خوب الان نشستم سر کلاس:)
بعدش استاد گفت که من ساعت بعدی که این درسو ندارم .میدونید چی شده . استاد تا ساعت 3 تو اون کلاس طراحی الگوریتم درس میداده 3 به بعد هم هوش مصنوعی:) . منم فکر کردم کلاسش کلاس هوش بوده .سر همسن استاد هم فهمید و 2 نمرده از امتحان پایانیم کم کرد و اونروز علاوه بر اینکه غیبت خوردم و نمره کم شد .بازیمم تو فدراسیون باختم ;)

من بهت افتخار می کنم

چن روز پیشا جاتون خالی خیلی هوس شربت ابلیمو کرده بودم هوام گرم بود.منم رفتم یه ذره =یه پارچ !!شربت درست کردم .یه لیوانشو خوردم بقیشو گذاشتم تو بخچال.فرداش دوباره یه ذره دیگه خوردم ولی یادم رفت بذارم تو یخچال.مامانمم داشت آش درست میکرد فک کرده تو پارچ ابه.نصفشو ریخته تو آش.
اومدیم آش بخوریم دیدیم چقد شیرینه.اول فک کردیم به خاطر پیاز داغشه.بعد مامانم میگه فاطمه تو اون پارچه چی بود؟؟
گفتم شربت!!تازه فهمیدیم مامانم چی به خوردمون داده:D

اهان یه بار خواهرم نماز مغرب و عشا نخونده بود.خوابش برده بود مامانم بیدارش میکنه که نمازشو بخونه.اونم خواب بوده فقط وضو میگیره میره سره نماز....
بدون چادر.....:دی /با موهای افشون/با تی شرت و شلوار
تصور کن

همین کارو دختر عموم تو تهران کرد. من تو حال بودم در اتاقش باز بود تا چند روز شده بود سوژه خنده من

سلام اول ترم رفتم سركلاس چون ديررسيدم استادم(خانم بود)گفت أخركلاس بيااسمتووارد كنم!آخركلاس رفتم خودش حوصله نداشت بنويسه ميخواست بده به من منم چون خانم بودسرموپايين انداختم كه ازش بگيرم اونم دستشواورد جلويه دفه انگشتاى دستمون رفت توهم وخلاصه كل كلاس رفت روهوا!!

با مامانم مشهد بودیم.مامانم رفته بود قرص بخره.اونموقع سه نوع قرص می خوردم که یکیش تموم شده بود.میره تو داروخونه.دکتره ازش می پرسه چی میخوای.تا میاد اسمشو بگه یهو یادش می شه.می مونه چی بگه.اون دو تا قرص دیگه رو هم در میاره به دکتره نشون میده می گه:
-من این دو تاشو دارم.او یکی دیگه اش رو می خوام!!!
دکتر::surprised:

بعله

یه خاطره از دوستم می گم.
این دوستم مامانش خیلی از کلمه چیز استفاده می کنه.یه بار همسایشون میاد یه چیزی ازشون می خواسته.مامان دوستم داد می زنه و به دوستم که تو اتاق بوده می گه:
بهار برو چیز رو از تو چیز بیار بده به خانوم چیز!!!!
:w19:

مهم نیته شما سخت نگیر

خب سوتی من امروز بود نمیدونم هواسم کجا بودکه تو پلههای مترو انقلاب خوردم زمین دردم گرفت به چه شدت بیچاره پسره امد کمکم کنه گفت خانم حالتون خوبه گفتم چیزی نیست فکرم لیز خورد !!!
عاشق شدین احیانا


ماشین شوهر خالمو گرفتم با دوستم بریم جاتون خالی دور زدن:D

یهو احساس کردم از تو ماشین بغلیم یکی داره نگام می کنه رومو برگردوندم دیدم بابا و مامانمم:eek:

خودمو جمع و جور کردم شیشه رو دادم پایین مامانم گفته به به چشمم روشن خوش میگذره؟؟؟؟ منو دوستمو می گین:redface:

بابا گفت هر کار می کنی با ماشین خودت برو نه ماشین مردم

ضایع شدیم رفت:cry:
 

لانگر هانس

اخراجی موقت
:D آقا ما یه روز رفته بودیم سر تمرین "کندو (روش استفاده از شمشیر سامورایی)" تو جمهوری (تهران) . در نتیجه شمشیر هم همراهمون بود
ساعت 9:30 شب بود، 1 دختری از روبرو میومو، یهو از حال رفت خورد زمین، بی هوش
ما رفتیم بالا سرش، که همشیره حالت خوبه؟:Dمونده بودم بهش دست بزنم، دست نزنم،
هی صداش میکردم، جواب نمیداد
از شانس ما هم ماشین گشت منو دیده بود، یهو چنان پریدن وسط که انگار خفاش شبم،
تو همین گیر دارف که یارو بیسیم میزد (البته 1 حاج خانومی هم هی میگفت که این خودش یهو افتاد، من دیدم- ولی هم زن بود هم پیر بود، پلیسه گوش نمیداد) یهو دختره از جا پا شد، خیلی عادی رفت،:biggrin: ما هممون تو کف بودیم، پلیسه هم مارو ول کرد رفتیم، البته با کلی بدبختی، دیدن کارت و ...
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:D آقا ما یه روز رفته بودیم سر تمرین "کندو (روش استفاده از شمشیر سامورایی)" تو جمهوری (تهران) . در نتیجه شمشیر هم همراهمون بود
ساعت 9:30 شب بود، 1 دختری از روبرو میومو، یهو از حال رفت خورد زمین، بی هوش
ما رفتیم بالا سرش، که همشیره حالت خوبه؟:Dمونده بودم بهش دست بزنم، دست نزنم،
هی صداش میکردم، جواب نمیداد
از شانس ما هم ماشین گشت منو دیده بود، یهو چنان پریدن وسط که انگار خفاش شبم،
تو همین گیر دارف که یارو بیسیم میزد (البته 1 حاج خانومی هم هی میگفت که این خودش یهو افتاد، من دیدم- ولی هم زن بود هم پیر بود، پلیسه گوش نمیداد) یهو دختره از جا پا شد، خیلی عادی رفت،:biggrin: ما هممون تو کف بودیم، پلیسه هم مارو ول کرد رفتیم، البته با کلی بدبختی، دیدن کارت و ...

مردم از خنده
 

لانگر هانس

اخراجی موقت
اقا از فواید چند همسری (و در مورد من چند دوست دختری) انقدر گفته شده که هرچی بگم کمه
اما از مضراتش
در دوران لیسانس بودیمو، 2تا دوست دختر به اسم نسرین و فریبا داشتیم
فریبا میدونست که من قبلا با نسرین دوست بودم، ولی فکر میکرد که دیگه بهم زدم
این 2تا هم از هم متنفر بودن
نسرین هم فریبا رو میشناخت ولی میدونست که من از این دختر بدم میاد، اصلا نمیوام قیافشو ببینم
در نتیجه ما در کمال آرامش خوش میگذروندیم
فقط 1 شب، ساعت 2-3 پس از نیمه شب الیته
من داشتم با فریبا صحبت میکردم و خوابم میومد در حد لالیگا
یهو از دهنم پرید گفتم، "نسرین"
گفت چیییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(( اون موقع مطالعه شاهنامه رو کنار گذاشته بودم، و اندکی درگیر دیوان حافظ بود))
یه بیتی یادم بود (حافظه خوبی ندارم متاسفانه)
که در مصرع دومش : چون گل سوری و چون نسرینی
من هم بی درنگ این بیت رو خوندم،:D فریبا خانوم جوری بر خر مراد سوار شده بود و از احساسات لطیف و ذوق شاعرانه من مشعوف گشته بود
که سوتی ما به خیر گذشت
والا به 3-4 تیکه نامساوی تقسیمم میکرد
 

ehsan 64

عضو جدید
اقا از فواید چند همسری (و در مورد من چند دوست دختری) انقدر گفته شده که هرچی بگم کمه
اما از مضراتش
در دوران لیسانس بودیمو، 2تا دوست دختر به اسم نسرین و فریبا داشتیم
فریبا میدونست که من قبلا با نسرین دوست بودم، ولی فکر میکرد که دیگه بهم زدم
این 2تا هم از هم متنفر بودن
نسرین هم فریبا رو میشناخت ولی میدونست که من از این دختر بدم میاد، اصلا نمیوام قیافشو ببینم
در نتیجه ما در کمال آرامش خوش میگذروندیم
فقط 1 شب، ساعت 2-3 پس از نیمه شب الیته
من داشتم با فریبا صحبت میکردم و خوابم میومد در حد لالیگا
یهو از دهنم پرید گفتم، "نسرین"
گفت چیییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(( اون موقع مطالعه شاهنامه رو کنار گذاشته بودم، و اندکی درگیر دیوان حافظ بود))
یه بیتی یادم بود (حافظه خوبی ندارم متاسفانه)
که در مصرع دومش : چون گل سوری و چون نسرینی
من هم بی درنگ این بیت رو خوندم،:D فریبا خانوم جوری بر خر مراد سوار شده بود و از احساسات لطیف و ذوق شاعرانه من مشعوف گشته بود
که سوتی ما به خیر گذشت
والا به 3-4 تیکه نامساوی تقسیمم میکرد

آقا خیلی شانس اوردیا !
 

mahsa barfi

عضو جدید
والا من سوتی زیاد میدم نمیدونم کدومشو بگم واست!!!!
اما با دوستمو خانوادش رفتم شمال روز اول داشتیم دنبال ویلا میگشتیم عیدم بود همه جا گرون خلاصه یک جارو گیر آوردیم شبی 100هزار تومن من اومدم تعریف کنم گفتم ویلاهه شبیه داهاته که یه لحظه دیدم همشون بهم چپ چپ نگاه میکنن دوستم گفت تو ساکت باشد به نفعته.خلاصه تا آخرین روز شرمنده بودم:cool:
 

soniya ideal

عضو جدید
ترم گذشته طراحی اجزا ماشین داشتیم.خب به دلیل مفهومی بودن دیگه کاملا هنگ بودیم.آنتراک شد با بچه ها مشغول اذیت کردن شدیم.دوستام املاشون ضعیفه.گفتم بنویسید قسطنتنیه!!!!!!!!!!وای که باید میدیدید داوطلبای ارشد این کلمه رو چطور مینوشتن.اولی با غ نوشته بود.سوتی دادم در حد ایر بگای پرادوی دایی.گفتم خره با ق دو چشم مینویسن...سوژه بودم تا مدتها.
 

ousta mozhde

عضو جدید
من بعضی از روزا با ماشین میرم سرکار.چند روز پیش خیلی خسته بودم همون روز هم ماشین آورده بودم .متاسفانه ماشین را فراموش کردم و با تاکسی رفتم خونه.خلاصه تو شرکت و تو خونه شده بودم پایه خنده:smile:
باغت آباد بابا!!!!!! این سوتی نبود شیپور بود
 

haghi_1368

عضو جدید
یه سوتی بدم بخندین : تو یه شرکتی کار میکردم که همه همسنو سال هم بودیم تقریبا... یه بار سر یه موضوعی که دقیقا یادم نیس ، برگشتم به یکی از همکارای پسر گفتم : ببخشید آقای... چیزم تو چیزتون گیر کرده ... آقا کل شرکت ترکید.دیگه روم نمیشد سرمو بالا کنم:surprised::sweatdrop::sweatdrop::sweatdrop::sweatdrop::sweatdrop:
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا