دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلــ است دیگر...
یاشور میزند
یا تنگ میشود
یا شکسته میشود
امـــــــــــــــــا....
اخرسر مهره سنگ بودن به پیشانیش میزنند!!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوابم نمی آید ولی انگار می آید

تا چشم می بندم دمی ، آوار می آید

او خاطراتش را درون من پراکنده است

از پشت در یا نه که از دیوار می آید!
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیال نکن
اگر برای کسی
تمام شدی
امیدی هست
خورشید
از آنجا که غروب می‌کند
طلوع نمی‌کند
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخشش از من یا تو فرقی نمی کند وقتی دستانم حلقه شده به زنجیر فلب دیگری
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
برف ِ نو، برف ِ نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام.
پاکی آوردی ــ ای امید ِ سپید!
همه آلوده‌گی‌ست این ایام.
راه ِ شومی‌ست می‌زند مطرب
تلخ‌واری‌ست می‌چکد در جام
اشک‌واری‌ست می‌کُشد لب‌خند
ننگ‌واری‌ست می‌تراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقش ِ هم‌رنگ می‌زند رسام.


مرغ ِ شادی به دام‌گاه آمد

به زمانی که برگسیخته دام!

ره به هموارْجای ِ دشت افتاد

ای دریغا که بر نیاید گام!
تشنه آن‌جا به خاک ِ مرگ نشست

کآتش از آب می‌کند پیغام!

کام ِ ما حاصل ِ آن زمان آمد

که طمع بر گرفته‌ایم از کام...
خام‌سوزیم، الغرض، بدرود!

تو فرود آی، برف ِ تازه، سلام!

شعر برف نو از احمد شاملو

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من در این دلواپسی نشسته ام تنها...

می خواهم با تو سخن بگویم...

می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم...

می خواهم هرچه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود...

شعرهایم ناتمام ماندند...اسیر دلتنگی شدم من...

و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند...

کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود...

اما...غصه ای نخواهم خورد...

حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک میکنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم...

بهاراز راه می رسد و ما دوباره به بودن و رسیدن به انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
لالالا لالا لالالا لالالا
لالالا لالا لالالا لالالا

صدای گریه صدای بارون
شکست قفل سکوت دالون
زمزمه های شبانه ی من
پیچیده توی دشت و بیابون همیشه...

همیشه بارون... صدای پاته...
شب انتظار زنگ صداته...




بی تو بهارم رنگ خزونه
گل های حسرت زده جوونه
بی تو شب من سحر نداره
عطر نفس هات رفته ز خونه

لالا لالالا لالا لالالا
لالا لالالا لالا لالالا

تو بغض چشمام بارون درده
نباشی آفتاب بی تو چه سرده
خونه عشقم چه سوت و کوره
گل های گلدون هوات و کرده همیشه

لالالا لالا لالالا لالالا
لالالا لالا لالالا لالالا
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی وقت ها لازمه ادم نامریی بشه.

جاهایی که یه وقت های زیاد بودی...

نامریی بشی تا یادشون بیاد که نیستی.

وقتشه یه جاهایی نامریی بشیم, بزن بریم . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا غریبم من غریبم آشنا برگرد

ای یادگار کوچه های شهر ما برگرد

بندر نشینان رفتنت را گریه می کردند

چون موج دریا ناخدا محض خدا برگرد

من می روم امشب کمی شب بو بچینم ، تو

ای بوی شب بو ای همیشه آشنا برگرد

در چشمهایت قطره اشکی میدرخشید

روزی که می رفتی ومن گفتم کجا؟ برگرد

آن روزها یادش بخیر از یاد ما رفتند

ای یادگار گریه های بی صدا برگرد

تا کوچ کردی کوچه ها هم گریه می کردند

با من اگر قهری برای کوچه ها برگرد ...
 

دکتر مهدیه

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
با كدام دست ؟


خواب خواب خواب

او غنوده است

روي ماسه هاي گرم

زير نور تند آفتاب

از ميان پلك هاي نيمه باز

خسته دل نگاه مي كند :

جويبار گيسوان خيس من

روي سينه اش روان شده

بوي بومي تنش

در تنم وزان شده .

خسته دل نگاه مي كنم :

آسمان بروي صوتش خميده است

دست او ميان ماسه هاي داغ

با شكسته دانه هايي از صدف

يك خط سپيد بي نشان كشيده است

دوست دارمش ...

مثل دانه ئي كه نور را

مثل مزرعي كه باد را

مثل زوزقي كه موج را

يا پرنده ئي كه اوج راة

دوست دارمش ...

ازميان پلك هاي نيمه باز

خسته دل نگاه مي كنم :

كاش با همين سكوت و با همين صفا

در ميان بازوان من

خاك مي شدي .

با همين سكوت و با همين صفا ...

در ميان بازوان من

زير سايبان گيسوان من

لحظه ئي كه مي مكد ترا

سرزمين تشنه ي تن جوان من

چون لطيف بارشي

يا مه نوازشي ،
كاش خاك مي شدي ...

كاش خاك مي شدي ...

تا دگر تني

درهجوم روزهاي دور

از تن تو رنگ و بو نمي گرفت

با تن تو خو نمي گرفت

تا دگر زني

در نشيب سينه ات نمي غنود

سوي خانه ات نمي دويد

نغمه دل ترا نمي شنود

از ميان پلك هاي نيمه باز

خسته دل نگاه مي كنم

مثل موج ها تو ازكنارمن

دور مي شوي ...

باز دور مي شوي ...

روي خط سزبي افق

يك شيار نور مي شوي

در ميان سايه ها غبار مي شود

با چه مي توان

عشق را به بند جاودان كشيد؟

با كدام بوسه ، با كدام لب؟

در كدام لحظه ، در كدام شب؟

مثل من كه نيست مي شوم ...

مثل روز ها ...

مثل فصل ها ...

مثل آشيانه ها ...

مثل برف روي بام خانه ها ...

او هم عاقبت

مثل عكس كهنه ئي

تارتارتار مي شود

با كدام بال مي توان

از زوال روزها و سوزها گريخت !

با كدام اشك مي توان

پرده برنگاه خيره زمان كشيد ؟

با كدام دست مي توان

عشق را به بند جاودان كشيد ؟

با كدام دست ؟...

خواب خواب خواب

او غنوده است

روي ماسه هاي گرم

زير نور تند آفتاب
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
...

بمان با من که من بی تو صدای خسته در بادم/

در این اندوه بی پایان بمان تنها تو دریادم.../

نمی دانم چراغمها نمی دانند که من سلطان غمهایم......../

بیا ای دوست با من باش که من تنهای تنهایم.................
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم درد میکند...!
انگار خام بود خیال هایی که به خوردم داده بودی...!
 

saman205

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیب میخواهم...
من فقط میگویم


همه احساس درون خود را...


حسّم اما پاک است.


من فقط میگویم:


میخواهم سیب...


سیب خوردن اما


رنج دارد بسیار!


سیب را میبینی...


میکنی احساسش...


مست بویش هستی...


طاقتی می باید!


آنزمانی کای دوست


کرده ای سیبت را


انتخاب و احساس


سیب هم عاشق توست...


باغبان اما،


هست ناراضی!


شاید او حق دارد!؟


زحمتش را مزدیست...


دستم اما خالیست


دارم اما در خود


کوله باری ز هنر...


از صداقت سرشار...


باغبان میگوید:


به چه کاری آید


هنرت ای مردک؟!


صدق را که خرد؟!


سیب گر میخواهی


نقد باید بخری.


من کنون میگویم:


ای کاش کسی آید و آن را بخرد


تا نگندد بیخود.


با من اما او قهر


که چرا،دادم او را به حریف؟!


بی خبر از همه چیز...


می کند با من قهر!!!
 

saman205

عضو جدید
کاربر ممتاز
برگ پاییز رنگ رخسار دلم بود
چون اشک شد و بارید و
سردی نگاهش ، نگهداشت اشک چشمان مرا
یخ شد و خشکید به روی زمین
ماند چو برگی
برگ زردی
تو که رفتی همه آنرا شکستند ،
له شد و تو ندیدی ….
دوست داشتم ، دارم ، منتظرم ، بیقرار، با یه کوله بار گناه و….
هی ….
من هنوز تشنه خنده هاتم ….
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهي شايد بهتر باشد احساس‌مان نسبت به آدم‌ها را فراموش کنيم؛
نه خود آن‌ها را ,.....‬

 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪان آﺑﺎدي ﺑﺎﻻ
‫ﭼﻪ ﻓﺮق دارد آﺑﺎدي ﭘﺎﻳﻴﻦ

‫ﭼﻮﭘﺎﻧﻬﺎ ﺳﺮ ﻣﺴﺖ
‫ﻣﻐﺮور
‫ﺳﺮ ﺷﻴﺮ ﻫﺴﺖ

‫ﭘﻨﻴﺮ ﻫﺴﺖ
‫و ﻣﺎﺳﺘﻬﺎي ﺗﺮﺷﻴﺪه
‫و ﮔـﻪ ﮔـﺎﻫـﻲ
‫ﮔﺮﮔﻬﺎي درﻳﺪه
‫و در ﻫﺮ ﺟﺸﻨﻲ
‫و در ﻫﺮ ﻋﺰاﻳﻲ
‫ﺳـﺮي ﺑـﺮﻳـﺪه

‫ﻣﻦ رﻓﺘﻢ
‫ﻣﻴﺮوم ﺟﺎﻳﺰ ﻧﻴﺴﺖ
‫ﻣﻦ رﻓﺘﻢ
‫ﻣﻦ رﻓﺘﻢ و ﺣﺪﻳﺚ ﮔﻔﺘﻢ
‫ﭼﻮﭘﺎن ﺑﻪ از ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ
‫آزادي ﺑﻪ از ﺑﻨﺪ
‫ﭼﻪ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭼﻪ ﺑﻲ ﻟﺒﺨﻨﺪ
‫آزادي ﺑﻪ از ﺑﻨﺪ

 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راه که میروم مدام پشت سرم را نگاه میکنم
دیوانه نیستم
زیاد از پشت خنجر خوردم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این خانه ی متروکه ی ویران را کسی دیگر نمی کوبد
.
.
.


کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم
و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه پر جوش خویش ، اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تویی که عشقمو از نگاه من میخونی
نویی که تو تپش ترانه هام پنهونی
تویی که هم نفس همیشه ی اوازی
تویی که اخر قصه منو میدونی
اگه کوچه ی صدام یه کوچه باریکه
اگه خونم بی چراغه چشم تو تاریکه
میدونم اخر قصه میرسی به داد من
لحظه یکی شدن تو ایینه ها نزدیکه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم ...

امروز هم گذشت با مرور خاطرات دیروز ...

با غم نبودنت وسکوتی سنگین

و من شتابان در پی زمان بی هدف

فقط می روم ... فقط می دوم ...

یاس ها هم مثل من خسته اند از خزان وسرما !

گرمی مهر تو را می خواهند

غنچه های باغ هم دیگر بهانه می گیرند !

میان کوچه های تاریک و غربت تنهایی ...

صدای قدم هایت را می شنوم

اما تو نیستی ...

فقط صدای مبهم

قول داده بودی که تنهایم نگذاری

همیشه با من باشی حتی اگر نبودی ...

یادت هست ؟؟؟

و رفتی وخورشید را هم بردی

و من در این کوچه های تنگ و باریک

سر گردانم ومنتظر ...

منتظر...

برگی از دفتر زندگی ام را ورق می زنم

و امروز به پایان دفتر زندگی ام نزدیک تر هستم ... !!!

گاه می اندیشم

کاش همنشین لحظه های بی قراریم

کسی جز تو نبود...!!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیابان ها دیگر صدای پای او را
زمزمه نکردند..
و دیگر بوی نفس او
در هوا پخش نشد
او رفت
و روز رفتنش را یادم هست
باران میبارید
و من تنها دستی را دیدم که در هوا تکان میخورد ..
و نگاهی که دیگر باز نگشت.
و امروز باران می آمد
سالگرد رفتن او بود
آسمان پا به پایم گریست
و خیابان ها سیاه پوش رفتنش بودند... ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کی عاشق باشم و از عشقم دور ؟

تا کی اسیر تنهایی هایم باشم و از یارم دور .....؟
تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را
بکشم...؟
تا کی باید از خدای خویش التماس کنم تا تو را به من برساند
نزدیک و نزدیک تر کندتا بتوانم تو را در آغوش بگیرم؟...
تا کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق را بشنوم و دلم برایت تنگ شود؟
تا کی باید غروب پر درد عاشقی را ببینم و دلم بگیرد!
تا کی باید تنهایی به خورشیدی که آرام آرام به پشت کوه ها می رود را نگاه کنم
و تا کی باید
لحظه ها و ثانیه ها را یکی یکی بشمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد؟ خسته
ام !
یک خسته دلشکسته عاشق بی سر پناه.... عاشقم !
یک عاشق دیوانه سر به هوا .....!

تا کی باید کنج اتاق خلوت دلم بنشینم و با قلم و کاغذ درد دل کنم؟...
تا کی باید دلم را به فرداها خوش کنم و پیش خود بگویم آری فردا وقت رسیدن
است!
تا کی باید در سرزمین عشاق سر به زیر باشم و چشمهای خیسم را از دیگران
پنهان کنم؟
تا کی باید بگویم که عاشقم ، ولی یک عاشق تنها ،
عاشقی که معشوقش در کنارش نیست!
تا کی باید به انتظارت زیر باران بنشینم و همراه با آسمان بنالم و ببارم....
و تا کی باید با دستهای خالی ، با آغوش سرد ، با دلی خالی از آرزو و امید ، با
چشمانی
خیس و شاکی زندگی کنم؟
آری تا کی باید تنها صدای مهربان تو را بشنوم
ولی در کنار تو نباشم ؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتی و چشمای خیسم یادگاری از تو مونده .
بی وفایی هام هنوزم منو رو از دلت نرونده؟؟؟
چشم به راه تو میمونم . تا که بر گردی دوباره .
میترسم وقتی که نیستی دلم دل من طاقت نیاره
گفتن لحظه آخر واسه من هنوز سواله
دیدن دوباره تو فقط اون خواب و خیاله
رفتی اما خاطراتت توی قلب من میونه .
هیشکی مثل تو بلد نیست دلم رو بسوزونه
تا وقتی که زنده هستم چشم به راهه تو میمونم .
تو دیگه رفتی که رفتی نمیای پیشم میدونم .
اما هر کجا که هستی منو تو دلت نگه دار .
با چشمای خیس و گریون من میگم خدا نگهدار
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
خانه ات
کجای این خیابان است؟
که پیدا نمی کنم آن را!
به خیالم
نشانه ی خوبی بود
"حکاکی قلبـــــــــــم
و حرف اول اسمت
رویِ تنه یِ درختی پیر"
حالا محله ای
پر از قلب های کنده کاری شده است
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز

زندگی جز با تو برام حرومه
اگه نیای کار دلم تمومه
کاری تو کردی که بشه باورم
عشقای این زمونه بی دوومه
عشقای این زمونه بی دوومه
یه روز برام گل میاری
یه روز منو خوار میکنی
هیچ میدونی با این کارات
منو گرفتار میکنی
یه روز میگی یارت میشم
دوباره غمخوارت میشم
روز دیگه با طعنه هات
حرفاتو انکار میکنی
حرفاتو انکار میکنی
یادم میاد یه روز برات
مثل پریزاد بودم
تو باغ سرسبز چشات
یه سرو آزاد بودم
هر واژه کلام تو
موج زمان بود واسه من
هر روز اگه میدیدمت
جوون بودم شاد بودم

یادم میاد یه روز برات
مثل پریزاد بودم
تو باغ سرسبز چشات
یه سرو آزاد بودم
هر واژه کلام تو
موج زمان بود واسه من
هر روز اگه میدیدمت
جوون بودم شاد بود
زندگی جز با تو برام حرومه
اگه نیای کار دلم تمومه
کاری تو کردی که بشه باورم
عشقای این زمونه بی دوومه
عشقای این زمونه بی دوومه
یه روز برام گل میاری
یه روز منو خوار میکنی
هیچ میدونی با این کارات
منو گرفتار میکنی
یه روز میگی یارت میشم
دوباره غمخوارت میشم
روز دیگه با طعنه هات
حرفاتو انکار میکنی
حرفاتو انکار میکنی
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
اکنون که تو با مرگ رفته ای ومن
ومن این جا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم....
این زندگی من است....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود

در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود

می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی

خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود

تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟

حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود

تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم

از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود

باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟

تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود

گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم

از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود

نجمه زارع
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در کنار " او " به من مي انديشد
افسوس
نه " او " را دارد? نه "من "را
و نه من "او" را
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا برگرد کنارم اره من یه بیقرارم
برای دیدن چشمات هنوزم چشم انتظارم
برای دیدن تو دلمو ساده شکستم
به امید با تو بودن یه عمره دلمو شکستم
شکستم و به پای عشقت نشستم
حالا به من نگو که از تو من ساده گذشتم
گذشتی از کنار قلب داغون و خسته
اما هرگز ندیدی که دلم بی تو شکسته
غرور این دلو نگیر به بازی
نگو که با من نمیتونی بسازی....
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا