فکرکنیداین بچه ی شماست!!!باهاش چه میکنید؟

n30e

عضو جدید
روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با یکی از کارمندانش تماس بگیرد.
بنابراین، شماره منزل او را گرفت.
کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: سلام
رییس پرسید: بابا خونس؟
صدای کوچک نجواکنان گفت: بله
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
کودک خیلی آهسته گفت: نه
رییس که خیلی متعجب شده بود و می خواست هر چه سریع تر با یک بزرگسال صحبت کند، گفت: مامانت اونجاس؟
ـ بله
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
دوباره صدای کوچک گفت: نه
رییس به امید این که شخص دیگری در آنجا باشد که او بتواند حداقل یک پیغام بگذارد پرسید: آیا کس دیگری آنجا هست؟
کودک زمزمه کنان پاسخ داد: بله، یک پلیس
رییس که گیج و حیران مانده بود که یک پلیس در منزل کارمندش چه می کند، پرسید: آیا می تونم با پلیس صحبت کنم؟
کودک خیلی آهسته پاسخ داد: نه، او مشغول است؟
ـ مشغول چه کاری است؟
کودک همان طور آهسته باز جواب داد: مشغول صحبت با مامان و بابا و آتش نشان.
رییس که نگران شده بود و حتی نگرانی اش با شنیدن صدای هلی کوپتری از آن طرف گوشی به دلشوره تبدیل شده بود پرسید: این چه صدایی است؟
صدای ظریف و آهسته کودک پاسخ گفت: یک هلی کوپتر
رییس بسیار آشفته و نگران پرسید: آنجا چه خبر است؟
کودک با همان صدای بسیار آهسته که حالا ترس آمیخته به احترامی در آن موج می زد پاسخ داد: گروه جست و جو همین الان از هلی کوپتر پیاده شدند.
رییس که زنگ خطر در گوشش به صدا درآمده بود، نگران و حتی کمی لرزان پرسید: آنها دنبال چی می گردند؟


کودک که همچنان با صدایی بسیار آهسته و نجواکنان صحبت می کرد با خنده ریزی پاسخ داد: من
 

سپهر2

عضو جدید
ای جان همچین بچه ای 100% نابغه کوچولیه که مامان وباباش بهش باید افتخار کنن
 
  • Like
واکنش ها: n30e

.SHaDi

عضو جدید
اصلا خوشم نمیاد ی بچه تلو جواب میده و ادمو سرکار میزاره...حرصم درمیااد
 
  • Like
واکنش ها: n30e

thamin

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر شما استارتر با این بچه باید چیکار کرد؟ مگه جز مدارا کار دیگه ای هم میشه کرد:D
 
  • Like
واکنش ها: n30e

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا که بچه دوست داشتنی هست.کاش الان اینجا بود
 
  • Like
واکنش ها: n30e

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وای خدایا چه شیطون
من اینجوری دوس دارم...اما اگر مامانش بودم به خاطر استرسی که بهم وارد کرده بود تنبیهش میکردم و به خاطر همچین بچه ی باهوشی خدا رو شکر میکردم
این نعمته بزرگیه که یه بچه اونقدر باهوش باشه اون همه ادمو بذاره سر کار
 
  • Like
واکنش ها: n30e

fifa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچه بی تربیت بوووووووووووووووووووووق!:mad:
اعصابمو ریخت به هم، چنین بچه ای رو باید با کمربند سیاه و کبودش کنی تا دیگه خودشو گم و گور نکنه.
اصلا چرا بزنمش خودم میبرم یه جای دورافتاده گم و گورش میکنم که هم من از دستش راحت شم و هم اون به آرزوش برسه.
 
  • Like
واکنش ها: n30e

Fateme_bay

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم والا
فکر نکنم در مورد این بچه زدن جواب بده...

اما یخورده که فکر میکنم می بینم عین بچگی های خودمه...منم بچه بودم یجاهایی قایم میشدم که به عقل جن هم نمیرسید
البته مامان عزیز...خدا حفظش کنه...همیشه پیدام میکرد..فقط نمیدونم اون وسط دمپایی چکاره بود!!!!:D
 

n30e

عضو جدید
به نظر شما استارتر با این بچه باید چیکار کرد؟ مگه جز مدارا کار دیگه ای هم میشه کرد:D

من خودم که عاشق اینجوربجه هام
ولی اگه دستم بهش برسه انقده دعواش میکنم بعدبوسش میکنم آخه نمیگه مامانیش سکته میکنه !
 

n30e

عضو جدید
بچه بی تربیت بوووووووووووووووووووووق!:mad:
اعصابمو ریخت به هم، چنین بچه ای رو باید با کمربند سیاه و کبودش کنی تا دیگه خودشو گم و گور نکنه.
اصلا چرا بزنمش خودم میبرم یه جای دورافتاده گم و گورش میکنم که هم من از دستش راحت شم و هم اون به آرزوش برسه.

اوههههههههههه چه مامان یا بابای خشنی
گناه داره بچه
به مامانش رفته یابه باباش دیگه!!!!!!!!!!!!!11
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با یکی از کارمندانش تماس بگیرد.
بنابراین، شماره منزل او را گرفت.
کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: سلام
رییس پرسید: بابا خونس؟
صدای کوچک نجواکنان گفت: بله
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
کودک خیلی آهسته گفت: نه
رییس که خیلی متعجب شده بود و می خواست هر چه سریع تر با یک بزرگسال صحبت کند، گفت: مامانت اونجاس؟
ـ بله
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
دوباره صدای کوچک گفت: نه
رییس به امید این که شخص دیگری در آنجا باشد که او بتواند حداقل یک پیغام بگذارد پرسید: آیا کس دیگری آنجا هست؟
کودک زمزمه کنان پاسخ داد: بله، یک پلیس
رییس که گیج و حیران مانده بود که یک پلیس در منزل کارمندش چه می کند، پرسید: آیا می تونم با پلیس صحبت کنم؟
کودک خیلی آهسته پاسخ داد: نه، او مشغول است؟
ـ مشغول چه کاری است؟
کودک همان طور آهسته باز جواب داد: مشغول صحبت با مامان و بابا و آتش نشان.
رییس که نگران شده بود و حتی نگرانی اش با شنیدن صدای هلی کوپتری از آن طرف گوشی به دلشوره تبدیل شده بود پرسید: این چه صدایی است؟
صدای ظریف و آهسته کودک پاسخ گفت: یک هلی کوپتر
رییس بسیار آشفته و نگران پرسید: آنجا چه خبر است؟
کودک با همان صدای بسیار آهسته که حالا ترس آمیخته به احترامی در آن موج می زد پاسخ داد: گروه جست و جو همین الان از هلی کوپتر پیاده شدند.
رییس که زنگ خطر در گوشش به صدا درآمده بود، نگران و حتی کمی لرزان پرسید: آنها دنبال چی می گردند؟


کودک که همچنان با صدایی بسیار آهسته و نجواکنان صحبت می کرد با خنده ریزی پاسخ داد: من
ای جان من اول بغلش میکردم و کلی بوسش میدادم بعد بهش توضیح میدادم کارش اشتباست این واقعا گفتم
 

shabnam...

عضو جدید
کاربر ممتاز
اجیه منم همچین کاری کرد ز زدیم پلیس بعد از چن دیقه خانوم اومد بیرون
مامانم سر تا پاشو میبوسید
 
  • Like
واکنش ها: n30e

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
اجیه منم همچین کاری کرد ز زدیم پلیس بعد از چن دیقه خانوم اومد بیرون
مامانم سر تا پاشو میبوسید

واقعا هرکسی باشه اینکار میکنه و هزاران بار خداروشکر میکنه که بچه اش چیزیش نشده
 
  • Like
واکنش ها: n30e

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
فقط نگاهش می کردم و سعی میکردم جلو خندمو بگیرم
 

Similar threads

بالا