بدترين بلايي كه سر معلم يا استادت آوردي!!!!

babak 123

عضو جدید
کاربر ممتاز
يه استاد درس اقتصاد داشتيم كلا آدم درستي نبود . هر روز يه جور كلاس را اذيت مي كرد - حتي بعضي وقت ها حرف خودش را هم قبول نداشت
تو طول ترم همه را يه جوري اذيت كرد . آخر ترم هم گفت كه همه مقاله هاشون را حتما روي سي دي Rewritable ‌بزنند ( معلوم بود كه مي خواهد سي دي ها رو پاك كنه و برداره براي خودش )
خيلي ادعاي كاپيوتر هم داشت اما مي دونستم كه زياد چيزي نمي دونه . من هم وقتي مي خواستم مقاله را رايت كنم هر مدل ويروسي كه توي سي دي يا حتي قرنطينه انتي ويروس داشتم ريختم داخل سي دي از بقيه بچه ها هم خواستم هر كي ويروس جديد داره رايت كنه رو سي دي . مي دونستيم آنتي ويروسش به روز نيست . انواع و اقسام ويروس هاي جديد از كرم و تروجان گرفته تا جاسوس ريختم با فايل ها ضميمه كرديم . اميل هم داده بود رفتيم تو تمام سايت هاي تبليغاتي كه صبح تا شب ايميل مي دهند ايميل روش را ثبت كرديم كه روزي هزارتا ايميل بياد براش
بعد از چند وقت كه از امتحان گذشت فهميديم كار كامپيوترش تمام شده است .
 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من بچه مثبت بودم ...
ههههههه
معمولا استادا باهم رابطه خوبی داشتن../
 

ماتینا

کاربر بیش فعال
سوم راهنمایی بودیم یک دبیری داشتیم اگه کلاس تاریک بود اصلا درس نمیداد
ما یک روزی امتحان داشتیم رفتیم لامپ رو از سر پیچ شلش کردیم
به پرده های کلاسمون قهویه ای خیلی تیره بود رو کشیدیم
وقتی اومد تو کلاس هر کاری کرد برق روشن بشه نشد
و بعد به این راضی شدیم پرده کلاس کشیده بشه
خلاصه اون روز کلی به ما حال داد
 

ماتینا

کاربر بیش فعال
راهنمایی بودم معلم نداشتیم کلی هم داشتیم حال میکردیم که ناظم اومد تو کلاس گفت میخوام بهتون انظباط بدم
ما تو کلاسمون 2تا صندلی برای معلم داشتیم یکی سام بو یکی شکسته
جای صندلی سلم رو با شکسته عوض کردیم
اونم اومد تو کلاس ما کفشامون رو دد اورده بودیم
وقتی اومد توکلاس این بوی بد رو داشت تحمل میکرد وقتی نشست و افتاد ما کلی خندیم .................
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تادلتون بخوادخاطره دارم.....................
معمولا دوران مدرسه معمولا دسته جمعی بود
یه مدت یادگرفته بودیم زنگ اخر تواوج شلوغی روی یه کاغذمی نوشتیم توجه توجه من یک .........بوق.........استثنایی هستم بعدمی چسبوندیم پشت معلما
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه باردوستم سوسک اوردمدرسه بچه ها رفته بودن نمازخونه کشیک دادیم سوسک هاروانداخت توکفش بچه ها یادش به خیر یکی ازدوستام کفشش روپاش کرد سوسکه له شد فکرکرد کشمش انداختیم توکفشش وقتی فهمید سوسکه ...........................جاتون خالی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه وقتایی یادکارهایی که می کردیم میفتم دلم برای معلماواستادامون میسوزه چندباراشکشون دراومدیادش به خیرچه روزایی بودکلاسای اتلیه ای سرتاسرخاطره ست وپرازاین اتفاقا
هرچی بگم کم گفتم ...............
ولی من درسم خیلی خوب بودتاپای پرونده میرفتم اما چون درسم خوب بودکاریم نداشتن
 

middbox

کاربر بیش فعال
تو کلاس نشسته بودیم منو دوستم کنار هم بودیم ، یه معلم فیزیک داشتیم خیلی ترسناک بود ( کوتاه قد هم بود ) خلاصه هیچ کسجرآت حرف زدن نداشت سر کلاس...

داشتم میگفتم... یکی از اون روزا که درس فیزیک داشتیم آقا اومد تو کلاس شروع کرد به درس دادن یه سوال داد گفت حل کنید ، از اونجایی هم که بچه ها بلد نبودن گرفتار بازی با بغل دستیشون بودن ، معلم هم نمیدونم چش بود همینجور وسط کلاس راه میرفت و فکر میکرد ، بغل دستی منم خیلی ببخشید ( اندازه یه استخر تف گذاشت رو انگشتش و دقیقا پرت کرد پشت اونجای معلم ، وای ی ی خدا اندازه یه دایره به قطر 15 سانت پشت نعلم خیس شده بود و خودش نمیفهمید با هر بار رد شدنش بچه ها کنترل خودشونو از دست میدادن ( از خنده )

خدایا ببخش ........ این آقا رو خیلی اذیت کردیم


بعضیاشو نمیشه گفت ( مدیریت اخراجم میکنه ) همش سانسوره:biggrin:
 

تارا پارسا

عضو جدید
یه باردوستم سوسک اوردمدرسه بچه ها رفته بودن نمازخونه کشیک دادیم سوسک هاروانداخت توکفش بچه ها یادش به خیر یکی ازدوستام کفشش روپاش کرد سوسکه له شد فکرکرد کشمش انداختیم توکفشش وقتی فهمید سوسکه ...........................جاتون خالی


:surprised:
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار ناظممون یه بافت سفید پوشیده بودخیلی قشنگ بود منم رفتم ازاین جوهرشوخی ها ریختم رواستینش (یه جوهرهایی بود بعداز چند دقیقه پاک می شد)داشت سکته می کرد گفت من می دونم باتو .........وقتی پاک شد کلی بهش خندیدم حسابی ضایع شد
 

kolaqermezi

عضو جدید
یه بار ناظممون یه بافت سفید پوشیده بودخیلی قشنگ بود منم رفتم ازاین جوهرشوخی ها ریختم رواستینش (یه جوهرهایی بود بعداز چند دقیقه پاک می شد)داشت سکته می کرد گفت من می دونم باتو .........وقتی پاک شد کلی بهش خندیدم حسابی ضایع شد

باحال بود ....مرسي دوست عزيز;)
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

طوفان 2013

اخراجی موقت
یه بار ناظممون یه بافت سفید پوشیده بودخیلی قشنگ بود منم رفتم ازاین جوهرشوخی ها ریختم رواستینش (یه جوهرهایی بود بعداز چند دقیقه پاک می شد)داشت سکته می کرد گفت من می دونم باتو .........وقتی پاک شد کلی بهش خندیدم حسابی ضایع شد
وای شما ها چقد بلایین همتو پوست استاد و.... کندین بابا اینا گناه دارن
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

morti_0844

عضو جدید
روز معلم 4 سال پيش بود آخ خ خ خ خ ........... يادش بخير كه واسه معلم كچلمون يه دونه شونه خريديمو خيلي خوشكلم كادوش كرده بوديم .........سوزن و بادكنك اينجور جيزا ديگه خخخخخخز شه نه؟
 

mohamad-hk68

عضو جدید
ما از مدرسه فرار کردیم، سوالات امتحان ریاضی را قبل از امتحان کش رفتیم، زنگ مدرسه را زودتر از پایان کلاس زدیم و در رفتیم، بالا پشت بام مدرسه و اطراف مدرسه رفتیم و.... ولی هیچ وقت معلم و استادامون را اذیت نکردیم اصولاً با همشون رفیق بودم(یه دو بار فقط استادامون را ضایع کردم)
 

A M I N_BND

عضو جدید
کاربر ممتاز
در پایان دوره دانشجویی
چون از دس مدیر گروه واستاد یکی از درسام خیلی
ناراحت بودم و خیلی بی ادبانه صحبت کرده بود...کینه گرفتم و یادم نرفت
تا یه روز بهش پیله کردم و اونم باز بد صحبت کرد
منم حسابی از خجالتش دراومدم.....یه 2-3 تا اردنگی جانانه زدمش

مقصر خودش بود...ولی فکر کنم یاد گرفت چطوری باید صحبت کنه:d
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه معلم ادبیات داشتیم خیلی اذیتش می کردیم وقتی می خواست امتحان بگیره بیچاره اش می کردیم یه روز قرار بود امتحان بگیره اومد سرکلاس گفت دوتا کلاس باهم بروند نمازخونه اونجا امتحان می گیرم تا نتونید تقلب کنید بچه های یک کلاس هم حق ندارن پیش هم بشینند قراربودشعردماوندروحفظ کنیم ماهم هیچ کدوممون حفظ نکرده بودیم دوستم برگه کتابش که شعر دماوندبود روکندورفتیم تونمازخونه بلایی سرمعلممون اوردیم که دیگه امتحان نگرفت برگه کتاب رو گذاشتم تو جامدادیم ازاین ور نمازخونه پرتاب می شد به اونور اونروز همه بچه ها شعر رو نوشتند
من درسم خوب بود همیشه می رسوندم سرکلاس همین معلمه سرامتحان انقدربلند می خوندم برای دوستم که کل کلاس می نوشتند
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه معلم ادبیات داشتیم خیلی اذیتش می کردیم وقتی می خواست امتحان بگیره بیچاره اش می کردیم یه روز قرار بود امتحان بگیره اومد سرکلاس گفت دوتا کلاس باهم بروند نمازخونه اونجا امتحان می گیرم تا نتونید تقلب کنید بچه های یک کلاس هم حق ندارن پیش هم بشینند قراربودشعردماوندروحفظ کنیم ماهم هیچ کدوممون حفظ نکرده بودیم دوستم برگه کتابش که شعر دماوندبود روکندورفتیم تونمازخونه بلایی سرمعلممون اوردیم که دیگه امتحان نگرفت برگه کتاب رو گذاشتم تو جامدادیم ازاین ور نمازخونه پرتاب می شد به اونور اونروز همه بچه ها شعر رو نوشتند
من درسم خوب بود همیشه می رسوندم سرکلاس همین معلمه سرامتحان انقدربلند می خوندم برای دوستم که کل کلاس می نوشتند
رفیق خیلی بلایی چه بلاهای که سر معلمینت نیاوردی حقشونه دمت گرم
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداروشکرکه همه بچه های اینجا خوبن وهیچ کس به جزمن هیچ کاری نکرده:D
 

sajjad_mke

عضو جدید
كسي با ما سر شاخ نمي شد.ولي اذيت جمعي مي كرديم
ولي تا دلتون بخواد سر كلاس استادو پيجوندم
 

دکترتپل

عضو جدید
یه معلم ادبیات داشتیم خیلی اذیتش می کردیم وقتی می خواست امتحان بگیره بیچاره اش می کردیم یه روز قرار بود امتحان بگیره اومد سرکلاس گفت دوتا کلاس باهم بروند نمازخونه اونجا امتحان می گیرم تا نتونید تقلب کنید بچه های یک کلاس هم حق ندارن پیش هم بشینند قراربودشعردماوندروحفظ کنیم ماهم هیچ کدوممون حفظ نکرده بودیم دوستم برگه کتابش که شعر دماوندبود روکندورفتیم تونمازخونه بلایی سرمعلممون اوردیم که دیگه امتحان نگرفت برگه کتاب رو گذاشتم تو جامدادیم ازاین ور نمازخونه پرتاب می شد به اونور اونروز همه بچه ها شعر رو نوشتند
من درسم خوب بود همیشه می رسوندم سرکلاس همین معلمه سرامتحان انقدربلند می خوندم برای دوستم که کل کلاس می نوشتند
ما خیلی حرفه ای تر عمل کردیم سر این شعر...
کل شعرو روی برگه قبل کلاس نوشتیم و بعد امتحانم به دبیرمون همون برگه رو دادیم...
ولی چند روز بعدش که میخواست یه درس دیگه رو بپرسه یهو به من گفت شعر دماوندو بخون....
ولی بچه ها خیلی پایه بودن حواسشو پرت کردن بعدا رفتن بیرون گرفتنش به حرف تا زنگ خورد:D
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

SaEeD_13

کاربر بیش فعال
هه منم یک بار تخته سیاه کلاسمونو کندم بعد دوباره گذاشتمش سر جاش ، البته با این فرق که به یه باد بند بود
معلمم که یه کت شلواری باکلاس کاری وحشتناک بود (قدشم 168 بود) وقتی اومد تو کلاس برا اولین بار دید که کل کلاس
بی سرو صدا منتظر ورودش هستن و جیکشونم در نمیاد.
با تعجب شروع به درس کرد ولی ته نگاهش به ما بود که کاری بکنیم و اصلاً تخترو نگاه نمیکرد
تا اینکه گج رو یواش کوبید به تخته که گردش بریزه ولی یهو کل تخته افتاد سرش ......
و با گریه کلاس رو ترک کرد ... (از این کارا زیاد کردم خواستین بگین بازم بزارم)
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

دکترتپل

عضو جدید
هه منم یک بار تخته سیاه کلاسمونو کندم بعد دوباره گذاشتمش سر جاش ، البته با این فرق که به یه باد بند بود
معلمم که یه کت شلواری باکلاس کاری وحشتناک بود (قدشم 168 بود) وقتی اومد تو کلاس برا اولین بار دید که کل کلاس
بی سرو صدا منتظر ورودش هستن و جیکشونم در نمیاد.
با تعجب شروع به درس کرد ولی ته نگاهش به ما بود که کاری بکنیم و اصلاً تخترو نگاه نمیکرد
تا اینکه گج رو یواش کوبید به تخته که گردش بریزه ولی یهو کل تخته افتاد سرش ......
و با گریه کلاس رو ترک کرد ... (از این کارا زیاد کردم خواستین بگین بازم بزارم)
بگید میشنویم
منتظر شنیدن کارای خوب شما هستیم:دی
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

Similar threads

بالا