گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
بقیه بچه های شب نشین کوشن؟؟؟؟:w01:

خانوم اجازه؟
رفتن لالا
 

m3164

کاربر فعال تالار مهندسی شیمی
کاربر ممتاز
ما بچه كه بودیم، صبح زود
نوری كه روی پرده جاری بود
آواز گنجشكان لب هِرّه
آغاز یك روز بهاری بود

با هر نسیم تازه می‌رقصید
در كوچه‌ها بانوی فروردین
شال شكوفه بر سرش بود و
پیراهنی از عطر گل سنگین

دنیایمان با او پر از شادی
با رفتنش لبریز غم می‌شد
بی‌آن‌ كه حتی با خبر باشیم
از عمرمان یك سال كم می‌شد

ما مست بوی عید بودیم و
سبزی‌پلو با ماهی ِ دودی
ماهی ِ قرمز را نمی‌دیدیم
در تُنگ تَنگش رو به نابودی

ما فكر می‌كردیم مثل ما
هر بچه‌ای یك كفش نو دارد
تا عید، یك گل نه هزاران گل
با توپ در دروازه بكّارد

ما بچه كه بودیم، سال نو
هر بچه‌ای پای دویدن داشت
لعنت به نامردی ِ دستی كه
در خاك، جای توپ مین را كاشت

ما بچه بودیم و نفهمیدیم
ابر بهار از غصه می‌بارد
بلبل اگر بر شاخه می‌خواند
یك بغض غمگین در گلو دارد

ما بچه بودیم و نفهمیدیم
هر هفت سینی سفره‌آرا نیست
سرما و سوز و سختی و سنگ است
جایی برای كودكی‌ها نیست

تا سال‌ها این داستان ما را
از نوجوانی تا جوانی برد
چندین «هزار و سیصد و اندی»
از صفحه‌ی تقویم‌ها خط خورد

سالی كه سنگر سفره‌ی غم شد
صحرا پر از گل‌های پرپر بود
بر سفره های هفت‌سین تنها
سرو و صنوبرهای بی‌سر بود

ما خوابهای تازه می‌دیدیم
ما فكرهای تازه می‌كردیم
ما عطر عید و عشق عشرت را
با ظرف خود اندازه می‌كردیم

ما بوسه را در كوچه دزدیدیم
ما عشق را یك سال نو دیدیم
ما داغ دوری در جگر ماندیم
ما درد را از درد پرسیدیم

تا سال‌ها این قصه ما را برد
از آن جوانی تا میانسالی
چندین زمستان رفت و ما ماندیم
بر سفره‌ای خالی‌تر از خالی

برعكس سال كهنه، فقر اما
با نو شدن، پایان نمی‌یابد
هر شب در این شهر پر از غوغا
حتماً كسی با غصه می‌خوابد

نه بوی اسفند و نه فروردین
در قلب ما شادی نمی‌پاشد
این سفره‌ها صد سین نمی‌ارزد
وقتی كه بی نان بچه‌ای باشد

هی! بچه‌های كوچه‌های شهر!
تا كودكی زنده‌ست، ما هستیم
ما بچه‌های كوچه‌ی دیروز
هر روز یاد بچه‌ها هستیم

در قلب‌های هر كدام از ما
یك آشنا، یك حاجی فیروز است
وقتی كه با هم مهربان باشیم
هر سال نو، هر روز نوروز است
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما بچه كه بودیم، صبح زود
نوری كه روی پرده جاری بود
آواز گنجشكان لب هِرّه
آغاز یك روز بهاری بود

با هر نسیم تازه می‌رقصید
در كوچه‌ها بانوی فروردین
شال شكوفه بر سرش بود و
پیراهنی از عطر گل سنگین

دنیایمان با او پر از شادی
با رفتنش لبریز غم می‌شد
بی‌آن‌ كه حتی با خبر باشیم
از عمرمان یك سال كم می‌شد

ما مست بوی عید بودیم و
سبزی‌پلو با ماهی ِ دودی
ماهی ِ قرمز را نمی‌دیدیم
در تُنگ تَنگش رو به نابودی

ما فكر می‌كردیم مثل ما
هر بچه‌ای یك كفش نو دارد
تا عید، یك گل نه هزاران گل
با توپ در دروازه بكّارد

ما بچه كه بودیم، سال نو
هر بچه‌ای پای دویدن داشت
لعنت به نامردی ِ دستی كه
در خاك، جای توپ مین را كاشت

ما بچه بودیم و نفهمیدیم
ابر بهار از غصه می‌بارد
بلبل اگر بر شاخه می‌خواند
یك بغض غمگین در گلو دارد

ما بچه بودیم و نفهمیدیم
هر هفت سینی سفره‌آرا نیست
سرما و سوز و سختی و سنگ است
جایی برای كودكی‌ها نیست

تا سال‌ها این داستان ما را
از نوجوانی تا جوانی برد
چندین «هزار و سیصد و اندی»
از صفحه‌ی تقویم‌ها خط خورد

سالی كه سنگر سفره‌ی غم شد
صحرا پر از گل‌های پرپر بود
بر سفره های هفت‌سین تنها
سرو و صنوبرهای بی‌سر بود

ما خوابهای تازه می‌دیدیم
ما فكرهای تازه می‌كردیم
ما عطر عید و عشق عشرت را
با ظرف خود اندازه می‌كردیم

ما بوسه را در كوچه دزدیدیم
ما عشق را یك سال نو دیدیم
ما داغ دوری در جگر ماندیم
ما درد را از درد پرسیدیم

تا سال‌ها این قصه ما را برد
از آن جوانی تا میانسالی
چندین زمستان رفت و ما ماندیم
بر سفره‌ای خالی‌تر از خالی

برعكس سال كهنه، فقر اما
با نو شدن، پایان نمی‌یابد
هر شب در این شهر پر از غوغا
حتماً كسی با غصه می‌خوابد

نه بوی اسفند و نه فروردین
در قلب ما شادی نمی‌پاشد
این سفره‌ها صد سین نمی‌ارزد
وقتی كه بی نان بچه‌ای باشد

هی! بچه‌های كوچه‌های شهر!
تا كودكی زنده‌ست، ما هستیم
ما بچه‌های كوچه‌ی دیروز
هر روز یاد بچه‌ها هستیم

در قلب‌های هر كدام از ما
یك آشنا، یك حاجی فیروز است
وقتی كه با هم مهربان باشیم
هر سال نو، هر روز نوروز است
:w27::w17:
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرزو


همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛ نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟" گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد! چشمانش رابست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت : حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....

سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ، با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!



حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرزو


همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛ نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟" گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد! چشمانش رابست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت : حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....

سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ، با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!



حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!
عالی بود...
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا رحم کنه
این یکی مریم هم پیداش شد
سال نوت مبارک
نیستی مشکوکی:d
سلام آق مدیر:redface:
سال نو شما هم مبارک
بیا یه قول بده تو این سال جدید..
قول بده مدیر خوبی باشی
قول بده سروقت بیای
قول بده ما رو اذیت نکنی
قول بده زودتر پستتو به ما بدی(من و مریم):D
خلاصه بچه خوب و سر براهی بشی بلکه معجزه ای بشه:D
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلااااااااااااااام اقاااا شهرااااااااااااااااااممممممم:cry:
خوبین؟خوشین؟سال نوتون مبارک
صدسال به این سال ها
خوش گذشت ایام؟
.............................
سلاااااااااام سارا جونی
خوبی عزیزم؟؟؟؟؟؟
سال نوت مبارک خانومی
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلااااااااااااااام اقاااا شهرااااااااااااااااااممممممم:cry:
خوبین؟خوشین؟سال نوتون مبارک
صدسال به این سال ها
خوش گذشت ایام؟
.............................
سلاااااااااام سارا جونی
خوبی عزیزم؟؟؟؟؟؟
سال نوت مبارک خانومی
سلام مرسی.سال نو شما هم مبارک..
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلااااااااااااااام اقاااا شهرااااااااااااااااااممممممم:cry:
خوبین؟خوشین؟سال نوتون مبارک
صدسال به این سال ها
خوش گذشت ایام؟
.............................
سلاااااااااام سارا جونی
خوبی عزیزم؟؟؟؟؟؟
سال نوت مبارک خانومی


سلامممممممممممممممممممممممممممممم:(
خوبی عزیز


رسیدن بخیر

دختر همینطوری یهو رفتی لااقل می گفتی یه مدت نیستی خدا میدونه نگران شدیم گفتیم شمام رفتی.

ما دورادور پیگیر احوالاتتون بودیم.
:redface:
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلامممممممممممممممممممممممممممممم:(
خوبی عزیز


رسیدن بخیر

دختر همینطوری یهو رفتی لااقل می گفتی یه مدت نیستی خدا میدونه نگران شدیم گفتیم شمام رفتی.

ما دورادور پیگیر احوالاتتون بودیم.
:redface:
الهییییییی
ببخشید.بخدا قصدم این بود که تو ایام بیام نت ولی واقعا نشد..
خیلی دلم برا همتون تنگ شده بود
مرسی که به یادم بودین و معذرت اگه نگران شدین
خیلی لطف دارین بخدا
چه خبر؟روبراهین ایشالا؟
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
الهییییییی
ببخشید.بخدا قصدم این بود که تو ایام بیام نت ولی واقعا نشد..
خیلی دلم برا همتون تنگ شده بود
مرسی که به یادم بودین و معذرت اگه نگران شدین
خیلی لطف دارین بخدا
چه خبر؟روبراهین ایشالا؟

خواهش میکنم وظیفمون بوده یاد ذوستامون باشیم

هی خدا رو شکر بد نیستم
اره روبراهم.

خبر سلامتی خبر خاصی نیست هنوز.

شما چیکار میکنید.
 
بالا