به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از من ماندم و خلوتی سرد
خاطراتی ز بگذشته ای دور
ياد عشقی كه با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور
روی ويرانه های اميدم
دست افسونگری شمعی افروخت
مرده ئی چشم پرآتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
ناله كردم كه ای وای، اين اوست
در دلم از نگاهش، هراسی
خنده ای بر لبانش گذر كرد
كای هوسران، مرا می شناسی
قلبم از فرط اندوه لرزيد
وای بر من، كه ديوانه بودم
وای بر من، كه من كشتم او را
وه كه با او چه بيگانه بودم
او به من دل سپرد و بجز رنج
كی شد از عشق من حاصل او
با غروری كه چشم مرا بست
پا نهادم بروی دل او
من به او رنج و اندوه دادم
من به خاك سياهش نشاندم
وای بر من، خدايا، خدايا
من به آغوش گورش كشاندم
در سكوت لبم ناله پيچيد
شعله شمع مستانه لرزيد
چشم من از دل تيرگی ها
قطره اشكی در آن چشم ها ديد
همچو طفلی پشيمان دويدم
تا كه درپايش افتم به خواری
تا بگويم كه ديوانه بودم
مي توانی به من رحمت آری
دامنم شمع را سرنگون كرد
چشم ها در سياهی فرو رفت
ناله كردم مرو، صبر كن، صبر
ليكن او رفت، بی گفتگو رفت
وای بر من، كه ديوانه بودم
من به خاك سياهش نشاندم
وای بر من، كه من كشتم او را
من به آغوش گورش كشاندم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمی گیرد
ز هر در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد

بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده ی رنگین
که فکری در درون ما از این بهتر نمی گیرد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی

که هنوز من نبودم که تو بردلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضوروغیبت افتد

دگران روند و آیند ، تو همچنان که هستی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمی گیرد
ز هر در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد

بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده ی رنگین
که فکری در درون ما از این بهتر نمی گیرد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را نزن
ابتداي يك پريشاني است حرفش را نزن

گفته بودي چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهايم بي تو باراني است حرفش را نزن

آرزو داري كه ديگر برنگردم پيش تو
راهمان با اينكه طولاني است حرفش را نزن

دوست داري بشكني قلب پريشان مرا
دل شكستن كار آسانيست حرفش را نزن

عهد كردي با نگاه خستهاي محرم شوي
گر نگاه خستة ما نيست حرفش را نزن

خوردهاي سوگند روزي عهد ما را بشكني
اين شكستن نامسلمانيست حرفش را نزن

حرف رفتن ميزني وقتي كه محتاج توأم
رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را نزن

 

تارا پارسا

عضو جدید
ارغوان شاخه هم خون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابي است هوا؟
ياگرفته است هنوز؟
من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است
آسماني به سرم نيست
از بهاران خبرم نيست
آنچه ميبينم ديوار است
آه اين سخت سياه
آنچنان نزديك است
كه چو برميكشم از سينه نفس
نفسم را برميگرداند...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یاد آن روزها که من در انتهای دنیای کوچک
تو بودم و تو یادی از من نمی کردی
ای کاش آن روزها به ابدیت می پیوست
ابدیتی بی منتها
اما من هنوز به یاد آن روزها ره می سپارم
شاید شاید روزی به سفری تا ته دنیا بروم!
آری تا ته دنیا تا مرز ابدیت
 

تارا پارسا

عضو جدید
مسلمانان مرا وقتي دلي بود
كه باوي گفتمي گر مشكلي بود
به گردابي چو مي افتادم از غم
به تدبيرش اميد ساحلي بود
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کهنه صرّافان دنیا از تصرّف می خورند
از عدالت می نویسند، از تخلّف می خورند
می نویسم دوستان! معیار خوبی مرده است
دوستان خوب من تنها تأسّف می خورند!
این که طبع شاعران خشکیده باشد عیب کیست؟
ناقدان از سفرۀ چرب تعارف می خورند
عاشقان هم گاه گاهی ناز عرفان می کشند
عارفان هم دزدکی نان تصوّف می خورند
یوسف من! قحطی عشق است، اینان را بهل!
کلفت دین اند و دنیا، از تکلّف می خورند
آخر این قصّه را من جور دیگر دیده ام
گرگ ها را هم برادرهای یوسف می خورند!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالیکه قلبت
از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت
در وجودم جاری می شود
بگذار نامت را تکرار کنم
نامت زیباست ...دلنشین است!
چه داشته ای که اینچنین مرا طلسم کرده ای
تو عشق را با من اشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانیکه با تو هستم
به اسمان به بی کران پرواز می کنم
پس بدان دوستت دارم معبود حقیقی من
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتی تو و بی تو ذوق می نوشی نیست

کاریم به جز سکوت و خاموشی نیست

دانی تو و عالمی سراسر دانند

گر از تو خموشم از فراموشی نیست
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام شعرهایی که خودم می دونم روتقدیم می کنم:D
 

coherent

عضو جدید
اه ای یقین گمشده
ای ماهی گریز
در برکه های اینه لغزیده تو به تو!
من ابگیر صافیم
اینک !به سحر عشق
از برکه های اینه راهی به من بجو!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم گرفته

دلم امشب گرفته
خونه خاموشه
دلم امشب دیگه باغم نمیجوشه
خرابو خسته یاد تو ام امشب
بجز تو هرچی هست یادم فراموشه
تو وقتی نیستی دنیا رنگ غم داره
به چشمم زندگی یه چیزی کم داره
من از دست تو شکوه کی کنم هرگز
میدونم زندگی 100 پیچ
و خم داره
همیشه چشمم از گریه تره بی تو
دلم مثل گلای پرپره بیتو
غریب لحطه های غربت خویشم
نمیدونی چی بر من میگذر بیتو

تو قلبم ابرغم
اواز میخونه
منو با سوز اوازش میگریونه
میدونم تو قهر کردی از این اتیش
دیگه جز مشتی خاک
حصاری نمیمونه
هنوز از عشق تو چون چشمه مینوشم
هنوز اسم تو رو هر لحظه مینوشم

پیغامی بنامی یادی از من کن
منو بیدار ازین درویش گفتن کن
گل ابی تو ای محبوب مهتابی
بیا این خونه تاریکو روشن کن
همیشه چشمم از گریه تره بی تو
دلم مثل گلای پرپره بیتو
غریب لحطه های غربت خویشم
نمیدونی چی بر من میگذر بیتو
همیشه چشمم از گریه تره بی تو
دلم مثل گلای پرپره بیتو
غریب لحطه های غربت خویشم
نمیدونی چی بر من میگذر بیتو
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
می ایی
عاشق می کنی
محومیشوی
تافراموشت کنم
دوباره می ایی
تازه می کنی
خاطرات را
محومی شوی
به راستی که سراب ازتوبا ثبات تراست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
*روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است*
*بنويسيد كه يك مرغ مهاجر بوده است

*بنويسيد زمين كوچه ي سرگردانيست*
*او در اين معبر پرحادثه عابر بوده است*

*صفت شاعر اگر همدلي و همدرديست*
*در رثايم بنويسد كه شاعر بوده است*

*بنويسيد اگر شعري ازاو مانده بجاي*
*مردي از طايفه ي شعر معاصر بوده است*

*مدح گويي و ثنا خواني اگر دين داريست*
*بنويسيد در اين مرحله كافر بوده است*

*غزل هجرت من را بنويسيد همه جا*
*روي قبرم بنويسيدمهاجر بوده است*
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای معنای انتظار یک لحظه بایست

دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست

یک لحظه بایست و یک جمله بگو

تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم!
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق دیوانه که بودم
درنهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطه خندید
عطر صد خاطه پیچید
یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در ان خلوت دل خواسته گشتیم
ساعتی بر لب ان جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
اسمان صاف و شب ارام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فروریخته در اب
شاخه ها دست براورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به اواز شباهنگ
یادم اید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر ای اب نظر کن
اب,ایینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا,که دلت با دگران است
تا فراموش کنی,چندی از این شهر سفر کن
...
...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگذارموسیقی زندگی تورا بنوازذ................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگر نامه ای برایت نخواهم نوشت
انقدر برایت نامه نوشتم، مگر یکی از انها را جواب داده ای!؟
مگر یکی از این نامه هایم به دستت رسیده...
هر بار نامه ای را که با عشق برایت نوشنم در پاکت دلتنگی هایم نهادم ،با بوسه هایم مهر کردم و سطر سطرش فوران عشق بود....
ولی هرگز نخواندی انها را،هر گز جوابشان را ندادی!
امشب دل خونم از تو،از خودم،حتی از این قلم که مرا امشب یاری نمیدهد....
به دل گویم تمنای کسی باش....ولی افسوس...به دل گفتم تمنای تو هستم....
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب بازهم پستچی پیرمحله ما نیومد
یابایدخانه مان را عوض کنم
یاپستچی را
توکه هرروز برایم نامه می نویسی..................مگه نه؟!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفته بودي، از غرورم، از سکوتم، خسته اي من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام به خاموشي مغرورانه ات
شکستي تو مرا
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب بازهم پستچی پیرمحله ما نیومد
یابایدخانه مان را عوض کنم
یاپستچی را
توکه هرروز برایم نامه می نویسی..................مگه نه؟!
وقتی تو نیستی بغض کوری مدام مشت به حنجره ام می کوبد



و رنگ تشویش را در فضای اندیشه ام تکثیر می کند



و من ساده گم می شوم در کوچه پس کوچه های حیرانی



و همه ی آن چیزهایی که بودنت را در باورم اثبات میکند,



همراه تمام خاطرات کودکی ام بر باد می رود...



وقتی تو نیستی همه ی جاده هایی که دستهای مرا به تو می رسانند,



به بن بست می رسند. و تمام حرفهایم درد می شوند



و نا گفته هایم در محبس سینه می پوسند...



وقتی تو نیستی حجم تخیلم پر می شود از تیرگی و ظلمت



و شانه های ترد طاقتم زیر سنگینی باور محال نبودنت



ترک بر می دارد...



وقتی تو نیستی خیال پرواز تا ابد در من می شکند



و دیگر حتی رویایی حباب وار از مرز ادراکم گذر نمی کند



وفتی تو نیستی... من سرشار از نبودنم...
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

Behnegar_mehraz8

عضو جدید
کاربر ممتاز
کـــجا ایــستــاده ای؟

چــگونــه اســت !

بــاد از هـــر جــهتـی کــه مــیوزد

عــطـر تــو را بــا خــوددارد؟...

تـــو نــرفــته ای

مــیـدانم .

از جــایی در هــمیـن نـزدیکی

مــرا نـگاه میــکنی

فــقـط مــن نـمیبــینـمت........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
مگه میشه از تو برید و دل کند
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
از کسی نیست که نشونی تو رو نگیرم
به تو روزی می رسم من،که بمیرم
هنوز هم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
من که از اول قصه گفته بودم
غیر تو با سایه هم نمی جوشم
 

Behnegar_mehraz8

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
درین مقام طریقت بجز پیاله مگیر
درین سراچه بازیچه غیر عشق مباز
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
فقـط بگو
چگونه رفتن و نبودنت را باور کنم ؟ ؟
وقتی آغوش من هنــــــوز .....
بوی بودنت را میدهد ؟؟؟؟

 

Behnegar_mehraz8

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی کوتاه است
پس بیایید بگوییم به هم
دوستت می دارم
کار دشواری نیست
و بیایید بخندیم به غم ها با هم
حیف از آن اوقاتی که غم و غصه شود همدم ما
من و تو می دانیم درد و رنج و غم و اندوه همه در گذرند
آنچه می ماند و زیباست وفای من و توست
زندگی یعنی عشق
عشق را تازه کنیم
عشق را با همه قلب خود اندازه کنیم
زندگی کوتاه است ...​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غم یاد تــو درجانــــــم نشسته

بلــــــــور بغضهـــــایم را شکسته

دوبــاره دست پرمهــــــــر خیالت

دلــــــم را بر ضریح عشـــق بسته
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد...

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی
همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای
و سال ها برایش گریسته ای
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دوستم می داشتی
همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد
کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم
و مرا از این عذاب رها می کردی
ای کاش تمام اینها را می دانستی
دوست داشتن آگه بدونی چقدر دوست دارم
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

Similar threads

بالا