مشاعرۀ سنّتی

[elahe n]

ازبیم خلق نکردم در تونگاه ولی
مرانگاه تودرپیش خلق رسواکرد

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

 

[RZGH]

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

اگرازبهردل زاهدخودبین بستند
دل قوی دارکه ازبهرخدابگشایند

 

[mani24]

ازبیم خلق نکردم در تونگاه ولی
مرانگاه تودرپیش خلق رسواکرد

در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا..

 

[mani24]

ازبیم خلق نکردم در تونگاه ولی
مرانگاه تودرپیش خلق رسواکرد

دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم

 

[elahe n]

اگرازبهردل زاهدخودبین بستند
دل قوی دارکه ازبهرخدابگشایند

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کین کرامت سبب حشمت و تمکین منست

 

[RZGH]

در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا..

ای به شکل سایه بامن همسفراین روزها
خسته ام غیرازتو ازهرچه دگراین روزها
پشت پلکت دل خوشی های مراپنهان مکن
مهربان باش ازهمیشه بیشترازاین روزها

 

[RZGH]

دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوش
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم

مگرچقدرفاصله میان ماست که این چنین
مرا سوارخسته ای میان راه می کشی
برای من که مانده ام میان دشت حادثه
شبی سیاه وسردرابدون ماه می کشی

 

[elahe n]

ای به شکل سایه بامن همسفراین روزها
خسته ام غیرازتو ازهرچه دگراین روزها
پشت پلکت دل خوشی های مراپنهان مکن
مهربان باش ازهمیشه بیشترازاین روزها

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

 

[RZGH]

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کین کرامت سبب حشمت و تمکین منست

تویادت روزوشب درخاطر ماست
توهم هرجا که هستی یادماباش

 

[RZGH]

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

اخرین ترانه من حس خوب باتوبودن است
اخرین بهانه من همیشه برای باتوبودن است

 

[mani24]

اخرین ترانه من حس خوب باتوبودن است
اخرین بهانه من همیشه برای باتوبودن است

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان

بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست


شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست


ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت

این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست


یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم

با نعره‌های قلقلش اندر گلو ببست

 

[RZGH]

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان

بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست


شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست


ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت

این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست


یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم

با نعره‌های قلقلش اندر گلو ببست

توازماه خورشید زیباتری
توازخوبرویان فریباتری
توعشق منی وسروروشعر
توبالاترازشعرگویاتری

 

[mani24]

توازماه خورشید زیباتری
توازخوبرویان فریباتری
توعشق منی وسروروشعر
توبالاترازشعرگویاتری

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیـــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــ ـد

و می شود از آنجــــــــــــــــــــــ ــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــــــــــــــ ت

 

[RZGH]

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیـــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــ ـد

و می شود از آنجــــــــــــــــــــــ ــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــــــــــــــ ت

تولحظه های اخروقتی که گریه کردی
بنددلم پاره شدنکنه برنگردی
توجاده های قلبم این غم بی انتهاست
رفتن وبرنگشتن تعبیر دل شوره هاست

 

[samira93]

تیمار غریبان سبب ذکر جمیل است/ جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست

 

[RZGH]

تیمار غریبان سبب ذکر جمیل است/ جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست

تاچه بازی رخ نمایدبیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

 

[apadana13]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد .................. وجود نازکت ازرده گزند مباد

 

[RZGH]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد .................. وجود نازکت ازرده گزند مباد

دردلم جاودانه ای ودراوج ماندگار
درخاطرم زنده ای و................................

 

[hamid221]

دردلم جاودانه ای ودراوج ماندگار
درخاطرم زنده ای و................................

وای رفتنت خانه خرابم میکند
ماندنت از غصه ابم میکند

 

[*سهیلا*]

وای رفتنت خانه خرابم میکند
ماندنت از غصه ابم میکند

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست......اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت

 

[hamid221]

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست......اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت

تو گر بیای بسراغم دگر چه غم باشد
غمم نبودنت با من کنار بودنهاست

 

[*سهیلا*]

تو گر بیای بسراغم دگر چه غم باشد
غمم نبودنت با من کنار بودنهاست

تحمل گفتی من هم که کردم سالها اما......چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

 

[hamid221]

تحمل گفتی من هم که کردم سالها اما......چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

تا صبح نشستم زیر باران چشمهایت اما
شسته نشد تمام دردهای قدیمی دلم

 

[*سهیلا*]

تا صبح نشستم زیر باران چشمهایت اما
شسته نشد تمام دردهای قدیمی دلم

من ملک بودم فردوس برین جایم بود.......آدم آورد بدین دیر خراب آبادم

 

[hamid221]

من ملک بودم فردوس برین جایم بود.......آدم آورد بدین دیر خراب آبادم

مگو که زبیراهه به باغ دلم قدم زدی
گفتم که چرا چند گل و پروانه لگد شدند

 

[*سهیلا*]

مگو که زبیراهه به باغ دلم قدم زدی
گفتم که چرا چند گل و پروانه لگد شدند

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند.......گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

 

[hamid221]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند.......گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

درب را بروی خود بستمو بر روی دلم بنوشتم
تو اگر پر پرواز بخواهی باید از پنجره وارد بشوی

 

[*سهیلا*]

درب را بروی خود بستمو بر روی دلم بنوشتم
تو اگر پر پرواز بخواهی باید از پنجره وارد بشوی

یاد باد آنکه ز ما وقت سحر یاد نکرد.......به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد

 

[RZGH]

یاد باد آنکه ز ما وقت سحر یاد نکرد.......به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد

درخالصانه ترین گوشه قلبم انجاکه خبرازتاریکیست
یادتومی درخشد نازنینم

 

[hamid221]

درخالصانه ترین گوشه قلبم انجاکه خبرازتاریکیست
یادتومی درخشد نازنینم

ماه چرا دیگر نمیتابی در این ایینه برکه
کبودست روی تو یادارد این برکه میمیرد ز بی ابی