بدترين بلايي كه سر معلم يا استادت آوردي!!!!

kolaqermezi

عضو جدید
اول از خودم شرو ميكنم...:D

دوران دبيرستان..روز معلم بود...
البته دوستان اغفالم كردن باتخم مرغ زديم تو سر معلم بيچاره از همه جا بي خبر...
اولش كه از در كلاس اومد تو تخم مرغارو دستمون ديد فك كرد از اين تخم مرغاييه كه داخلش كاغذ رنگيه اما خبر نداشت كه تخم مرغه داخلش خالي نشده...
.
.
.
اما بعدش از خجالتمون در اومدو مارو از كلاس پرتمون كرد بيرون....:D



يه سريم با بچه ها چسب رازي ريختيم روي صندلي معلم ...انصافنم راضي بوديم چون بعدش معلم چسبيد به صندلي....عجب چسبي بود....
:D

 

تارا پارسا

عضو جدید
آخ جون دندونم برق زد واسه اين تاپيك اينجوري(جينگ):
من بلا زياد سر اين استادا و معلماي عزيز در آوردم...
يه بار معلم انديشه دوره راهنماييمون كه يكم نچسب بودو بچه ها دل خوشي ازش نداشتن...اومد بشينه بادكنك آب گذاشتيم زيرش يبارم آدامس چسبونديم...
بعدش نفري 5نمره ازمون كم كرد چون اعتراف نكرديم كار كي بود.......
.
.
. اي داستان ادامه داره در تاپيكاي بعدي شيرين كاريامو ميگم..........:w12:
 

mona-70

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه تاپیک جالبی.خوشم اومد ومرررررسی از تاپیکت.
پسرای کلاس ما کلا بی عرضه ان واسه همین ما دخترا مجبوریم فضای علمی کلاسو متشنج کنیم.

پارسال یکی از استادامون خیییلی عقده ای بود کلاسمون که 10 تا12 بود رو تا 20/12 دقیقه نگهمون میداشت. جاتون خالی ما هم یه روز.........

صندلی استادو که پایه اش خیلی بلند بود وبرداشتیم و یکی از صندلی های خودمونو گذاشتیم.

استاد که اومد با اون همه غرورش نشست روی صندلی واز اونجایی که تپل و قد کوتاهم بود
پشت میزش شده بود مثل یه........(به احترام استاد سانسورش کردم) که از دیوار آویزون میشه
.

خلاصه همه سرها به زیر وخنده امونمون نمیداد.ولی اگه می فهمید بیچاره مون میکرد
.
 

scutcher

عضو جدید
اول از خودم شرو ميكنم...:D

دوران دبيرستان..روز معلم بود...
البته دوستان اغفالم كردن باتخم مرغ زديم تو سر معلم بيچاره از همه جا بي خبر...
اولش كه از در كلاس اومد تو تخم مرغارو دستمون ديد فك كرد از اين تخم مرغاييه كه داخلش كاغذ رنگيه اما خبر نداشت كه تخم مرغه داخلش خالي نشده...
.
.
.
اما بعدش از خجالتمون در اومدو مارو از كلاس پرتمون كرد بيرون....:D



يه سريم با بچه ها چسب رازي ريختيم روي صندلي معلم ...انصافنم راضي بوديم چون بعدش معلم چسبيد به صندلي....عجب چسبي بود....
:D


من شاگرد مثبت بودم . به همه معلمام احترام میذاشتم
 

مهندس نفت

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
روزی روزگاری استاد خانم بارونیشو جا گذاشت سره کلاس بعد از اینکه استاد از کلاس خارج شد ، بچه ها متوجه شدن که استاد بارونیشو جا گذاشته ،
بچه ها برای بردن بارونیه استاد دعوا کردن نتیجتا منجر شد به اینکه یه دکمه بارونیه استاد کنده شود و اخر ....
 

تارا پارسا

عضو جدید
روزی روزگاری استاد خانم بارونیشو جا گذاشت سره کلاس بعد از اینکه استاد از کلاس خارج شد ، بچه ها متوجه شدن که استاد بارونیشو جا گذاشته ،
بچه ها برای بردن بارونیه استاد دعوا کردن نتیجتا منجر شد به اینکه یه دکمه بارونیه استاد کنده شود و اخر ....
:surprised:
 

تارا پارسا

عضو جدید
ايندفع فقط ضايش كردم ...
يبار استاد داشت صحبت ميكرد در مورد دروغ و اين حرفا...گفتم استاد پيش مياد دروغ بگي ....
گفت: نه دروغ خوب نيس...از من اصرارو از استاد انكار...
يدفه برگشت گفت دروغ مال سگه..گفتم استاد چي ميگي؟سگ؟

گفتم دارم برات...
يه روز دير رسيدم سر كلاس ديدم عين رگبار داره خالي ميبنده نه گذاشتم نه برداشتم تو جمع گفتم استاد دروغ مال سگه....
هيچي نگفت چپ چپ نگام كرد گفت: برو بشين سر جات
منم نيشم تا بناگوش باز شد:D
 

محسن قلی پور

عضو جدید
ايندفع فقط ضايش كردم ...
يبار استاد داشت صحبت ميكرد در مورد دروغ و اين حرفا...گفتم استاد پيش مياد دروغ بگي ....
گفت: نه دروغ خوب نيس...از من اصرارو از استاد انكار...
يدفه برگشت گفت دروغ مال سگه..گفتم استاد چي ميگي؟سگ؟

گفتم دارم برات...
يه روز دير رسيدم سر كلاس ديدم عين رگبار داره خالي ميبنده نه گذاشتم نه برداشتم تو جمع گفتم استاد دروغ مال سگه....
هيچي نگفت چپ چپ نگام كرد گفت: برو بشين سر جات
منم نيشم تا بناگوش باز شد:D
اساسی خسته نباشی
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
بدترین بلا واسه سال سوم دبیرستان بود که تمام بچه های کلاس توی سطل زباله ببخشد اگه بی ادبیه شاشیدن بعد اونو گذاشتن بالای در وقتی استاد فیزیک اومد داخل چشمتون روز بد نبینه اون همه جیییییییش روی استاد بیچاره مون ریخت باعث شد که کل کلاس ترم اول فیزیک رو افتادن

بدترین بلای دیگه مون واسه دوم دبیرستان بود که یه استاد داشتیم استاد شیمی بود ، شخصی واقعا عقده ای و بد عنوق بود او تازه یک زانتیای سفید رنگ صفر کیلومتر خرید هیچ وقت هم ماشینو از ترس خط خطی بچه ها به داخل مدر سه نمی اورد همون دور و برا پارک میکرد یه روز بچه ها جاشو فهمیدن ، قبل از کلاس این استاد درس شیرین ورزش داشتیم همه بچه ها حدود 30 یا 35 نفر بودیم

ماشینو طوری خط خطی کردن که انگار ماشین تو عمرش رنگ سفید به خودش ندیده بود ماشین سفید بچاره رو این قدر باکلید خط خطی کردن که ماشین رنگ سبز تیره به خود گرفته بود بعد قبل از اینکه زنگ تفریح بخوره بچه ها بیان اومدیم شروع به فوتبال کردیم
 

thamin

عضو جدید
کاربر ممتاز
از یه استادی که قبلا باهاش کلاس داشتیم خوشمون نیومد کل کلاس امضا دایم عوضش کردن
 

تارا پارسا

عضو جدید
بدترین بلا واسه سال سوم دبیرستان بود که تمام بچه های کلاس توی سطل زباله ببخشد اگه بی ادبیه شاشیدن بعد اونو گذاشتن بالای در وقتی استاد فیزیک اومد داخل چشمتون روز بد نبینه اون همه جیییییییش روی استاد بیچاره مون ریخت باعث شد که کل کلاس ترم اول فیزیک رو افتادن

بدترین بلای دیگه مون واسه دوم دبیرستان بود که یه استاد داشتیم استاد شیمی بود ، شخصی واقعا عقده ای و بد عنوق بود او تازه یک زانتیای سفید رنگ صفر کیلومتر خرید هیچ وقت هم ماشینو از ترس خط خطی بچه ها به داخل مدر سه نمی اورد همون دور و برا پارک میکرد یه روز بچه ها جاشو فهمیدن ، قبل از کلاس این استاد درس شیرین ورزش داشتیم همه بچه ها حدود 30 یا 35 نفر بودیم

ماشینو طوری خط خطی کردن که انگار ماشین تو عمرش رنگ سفید به خودش ندیده بود ماشین سفید بچاره رو این قدر باکلید خط خطی کردن که ماشین رنگ سبز تیره به خود گرفته بود بعد قبل از اینکه زنگ تفریح بخوره بچه ها بیان اومدیم شروع به فوتبال کردیم

:surprised:
 

kolaqermezi

عضو جدید
بدترین بلا واسه سال سوم دبیرستان بود که تمام بچه های کلاس توی سطل زباله ببخشد اگه بی ادبیه شاشیدن بعد اونو گذاشتن بالای در وقتی استاد فیزیک اومد داخل چشمتون روز بد نبینه اون همه جیییییییش روی استاد بیچاره مون ریخت باعث شد که کل کلاس ترم اول فیزیک رو افتادن

بدترین بلای دیگه مون واسه دوم دبیرستان بود که یه استاد داشتیم استاد شیمی بود ، شخصی واقعا عقده ای و بد عنوق بود او تازه یک زانتیای سفید رنگ صفر کیلومتر خرید هیچ وقت هم ماشینو از ترس خط خطی بچه ها به داخل مدر سه نمی اورد همون دور و برا پارک میکرد یه روز بچه ها جاشو فهمیدن ، قبل از کلاس این استاد درس شیرین ورزش داشتیم همه بچه ها حدود 30 یا 35 نفر بودیم

ماشینو طوری خط خطی کردن که انگار ماشین تو عمرش رنگ سفید به خودش ندیده بود ماشین سفید بچاره رو این قدر باکلید خط خطی کردن که ماشین رنگ سبز تیره به خود گرفته بود بعد قبل از اینکه زنگ تفریح بخوره بچه ها بیان اومدیم شروع به فوتبال کردیم
:eek:
 

mona-70

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بابا الآن که یاد اون موقع ها میفتما تن وبدنم میلرزه.به خدا شب تاصبح بیدار میموندم واسه خوندن امتحانا فقط کافی بود یه مثال رو نخونم از شانس من اگه معلم فقط یه سوال میداد همونی بود که من نخونده بودم.
 

ho_b

عضو جدید
کاربر ممتاز
:cool:من بهترین بلارو سر استارمون آوردم و از خودم مایه گذاشتم..............
تو دوره کاردانی استادی داشتیم که با عرض شرمندگی یه کم ............ تشریف داشت. آتلیه های معماری هم که مسلما مختلطه........و استادمونم که....
ایشون واسه اینکه به اهدافشون برسن کلاسو به دو گروه آقایون و خانوما تقسیم کردن.... که نتیجش معلومه. قرار شد آقایون بعد از ظهر برن سر کلاس و خانومام قبل از ظهر. هیشکی از این کار استادمون راضی نبود. مغز معمارانه منم فورا شروع به راه حل یابی واسه برگردوندن کلاس به روال عادیش کرد. بچه های کلاسو هماهنگ کردمو گفتم من هرچی به استاد گفتم تاییدم کنید و اصلا نخندین!!!!!!!! بچه هام قبول کردن!
گفتم استاد من نمی تونم با گروه آقایون بیام سر کلاس و باید با خانوما بیام!!!!!!!!! علتشو ازم پرسید. منم سینه راست کردمو با افتخار بهش گفتم استاد من شاغلم و شغلمم چوپونیه!!!!!!:cool:
الانم که نشستم تو کلاس یه کارگر استخدام کردمو گذاشتم تا از گوسفندام نگهداری کنه............... ایشونم باور کرد و گفت اشکالی نداره استثنائا تو با اون یکی گروه بیا. این حرف استاد همانا و از هفته بعد مختلط شدن کلاس همان.
نهایتا کلاس دوباره مختلط شد و منم بدلیل چوپونیم یه نمره 19.50 پایان ترمی از استادمون گرفتم.
 

baharet

عضو جدید
من ی بلا سر پسرای کلاس دفاع مقدصمون اوردم که تا 2 ترم از کنارم( کنارمون من و نگین و مهسا) رد می شدن می خواستن خفمون کنن بزارید بگم چیکار کردیم من پیشنهاد دادم که این بار ما دخترا ته کلاس می شینیم پسرا جلو صندلیارم جدا کردیم بعد پسرا که میومدن تو ته کلاسو نگا نمی کردن بعد ته کلاس که می رسیدن وقتی دخترا رو می دیدن ........ اقا باید می بودین و قیافهاشونو می دیدین ماهم ای تا جا داشت ازشون می خندیدیم فقط تا 2 ترم ما تنهایی تو دانشگاه راه نمی رفتیم:w15::w15:
 

mona-70

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:cool:من بهترین بلارو سر استارمون آوردم و از خودم مایه گذاشتم..............
تو دوره کاردانی استادی داشتیم که با عرض شرمندگی یه کم ............ تشریف داشت. آتلیه های معماری هم که مسلما مختلطه........و استادمونم که....
ایشون واسه اینکه به اهدافشون برسن کلاسو به دو گروه آقایون و خانوما تقسیم کردن.... که نتیجش معلومه. قرار شد آقایون بعد از ظهر برن سر کلاس و خانومام قبل از ظهر. هیشکی از این کار استادمون راضی نبود. مغز معمارانه منم فورا شروع به راه حل یابی واسه برگردوندن کلاس به روال عادیش کرد. بچه های کلاسو هماهنگ کردمو گفتم من هرچی به استاد گفتم تاییدم کنید و اصلا نخندین!!!!!!!! بچه هام قبول کردن!
گفتم استاد من نمی تونم با گروه آقایون بیام سر کلاس و باید با خانوما بیام!!!!!!!!! علتشو ازم پرسید. منم سینه راست کردمو با افتخار بهش گفتم استاد من شاغلم و شغلمم چوپونیه!!!!!!:cool:
الانم که نشستم تو کلاس یه کارگر استخدام کردمو گذاشتم تا از گوسفندام نگهداری کنه............... ایشونم باور کرد و گفت اشکالی نداره استثنائا تو با اون یکی گروه بیا. این حرف استاد همانا و از هفته بعد مختلط شدن کلاس همان.
نهایتا کلاس دوباره مختلط شد و منم بدلیل چوپونیم یه نمره 19.50 پایان ترمی از استادمون گرفتم.
همون استادتون ............ بوده که بهت 5/19داده.
 

black banner

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خيلي شيطون بودم / بيشتر سر موضوعات علمي كل كل ميكردم و معلم ها رو ضايع ميكردم

اما خب نقشه هاي شوم هم ميكشيدم / يكبار كلاس رو از 15 اسفند تا 15 فروردين (( يك ماه )) تعطيل كردم


ساير خاطرات كه بيشتر واس كارهاي گروهي بود بسيار بسيار صحنه داره و كلا سانسور ميشه :دي
 

mahdieh1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدترین بلا واسه سال سوم دبیرستان بود که تمام بچه های کلاس توی سطل زباله ببخشد اگه بی ادبیه شاشیدن بعد اونو گذاشتن بالای در وقتی استاد فیزیک اومد داخل چشمتون روز بد نبینه اون همه جیییییییش روی استاد بیچاره مون ریخت باعث شد که کل کلاس ترم اول فیزیک رو افتادن

بدترین بلای دیگه مون واسه دوم دبیرستان بود که یه استاد داشتیم استاد شیمی بود ، شخصی واقعا عقده ای و بد عنوق بود او تازه یک زانتیای سفید رنگ صفر کیلومتر خرید هیچ وقت هم ماشینو از ترس خط خطی بچه ها به داخل مدر سه نمی اورد همون دور و برا پارک میکرد یه روز بچه ها جاشو فهمیدن ، قبل از کلاس این استاد درس شیرین ورزش داشتیم همه بچه ها حدود 30 یا 35 نفر بودیم

ماشینو طوری خط خطی کردن که انگار ماشین تو عمرش رنگ سفید به خودش ندیده بود ماشین سفید بچاره رو این قدر باکلید خط خطی کردن که ماشین رنگ سبز تیره به خود گرفته بود بعد قبل از اینکه زنگ تفریح بخوره بچه ها بیان اومدیم شروع به فوتبال کردیم
شوما؟:surprised::surprised:
 

Similar threads

بالا