بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم
- شروع کننده موضوع فانوس تنهایی
- تاریخ شروع
نه جالب نیست...
همیشه آرزوم بود ضایع ات کنم...
دم عیدی خدا رو سپاس میگوییم که اولین دلخواسته رو گرفتیم...
دم سال نو از خدات میخوام شفات بدهنه جالب نیست...
همیشه آرزوم بود ضایع ات کنم...
دم عیدی خدا رو سپاس میگوییم که اولین دلخواسته رو گرفتیم...
قربونت گلم... عااالیم امشب
تفلد؟!
تفلد کی رفته بی من؟؟؟؟
اگه موختلطه بوگو قلم پاشو بشکنم...
تفلد داداشمه خو
صاحب داره! ننه سرما گناه داره هاااااا
ایرانیان با قدمت و فرهنگ چند هزار ساله با دستی که بخیر داشتن
کادو میدادن
و فرنگی های تازه پا به عرصه گذاشته خواهان گرفتن بودن
از دست رفت!دیدمش داره با این یارو میرقصه...!!!!!!!!!
دیگه عشختو از دست دادی!
با ایییی جاهای خلاف که میری!
عزیزم من به تو اعنماد کامل دارم میدونم هر جا باشی عشق من دست از سرت بر نمیداره...
دو میلیون به خاطر همین وفاداریت رفت رو حلقه ات...
نخیربدم بغلی دیگه ؟!! بیا عرفان
آره واقعا ...چقدم زیاد شدن
عرفان داره پرده ها رو نصب می کنه
وقت تولد نیستفلد داداشمه خو
در بیار اون لباس رو (یه وجب پارچه تنش کرده اسمشو گذاشته لباس!)
بگیر این جارو رو ببینم
تو جمع اینجوری میگه! وگرنه......
عزیزم من به تو اعنماد کامل دارم میدونم هر جا باشی عشق من دست از سرت بر نمیداره...
دو میلیون به خاطر همین وفاداریت رفت رو حلقه ات...
تو خوبی عزیزم ؟بدم بغلی دیگه ؟!! بیا عرفان
آره واقعا ...چقدم زیاد شدن
شما دوس نداری به سال نو برسیاهمه ی مریضا رو با هم ایشالا....
اهم
تو خوبی عزیزم ؟
شما دوس نداری به سال نو برسیا
کار من که زیاد طول نمیکشه... نگران شومام...
به هر حال جوون مردمی دیگه...
جان ؟
دقیقش رو بخوایمریم...
یه وجب پارچه تنته؟!
ای خاک بر سر منه بی غیرت...
مریم واقعا یه وجبه؟!
بیا اینجا ببینم مریم
اها
یه وجب
یه وجب .و
تکون نخور
اینقد این لباس رو نکش پایین پاره میشه!
یه وجب و دو انگشت!
عشخم به من اعتماد داره
عزیزم من به تو اعنماد کامل دارم میدونم هر جا باشی عشق من دست از سرت بر نمیداره...
دو میلیون به خاطر همین وفاداریت رفت رو حلقه ات...
وويييييييييييييييييييييي
فيدات برم من
با من پدر کشتگی داری یا من هیزم تری بهت فروختم ؟
صاف نصب کن اون پرده ها رو!جان ؟
نگار آروم بیشین...
میگن هرکی بین زن و شووووور اختلاف بندازه عرش خدا میلرزه...
من روشنتون می کنم1 این اکشال نذارزه!
اینا همش حرفه! اعتماد داش که آمار لباستو نمی گرفت!عشخم به من اعتماد داره
وويييييييييييييييييييييي
فيدات برم من
نه بابا...
شما آقایی...
من امشب خیلی خوشحالم خواستم یه شوخی هم با شما دوست عزیز کرده باشم...
به دل نمیگیری چون میدونم پسر با جنبه ای هستی...
مریم...
یه وجب پارچه تنته؟!
ای خاک بر سر منه بی غیرت...
مریم واقعا یه وجبه؟!
ميبيني ؟ هيشكي نيتونه عشخ پاك ما رو ببينه
نگار موخواد منو پيش تو خيراب كنه
لباسم داره رو زمين ميكشه باو ، يه وجب چيه ؟
فک کنم اینجا خونه تکونی بود ما رو اشتباه گرفتن
جشن نوروز
این نگاره توسط حامد منوچهری کوشا در تاریخ ۲۶م فروردین، ۱۳۸۸ و در دسته "اساطیر" ارسال شده است.
نویسنده : حامد منوچهری کوشا جشن نوروز یکی از دو جشن بزرگ سال و بدان سان که گفته شد ایرانیان در اعصار کهن سال را به دو فصل گرم و سرد تقسیم می کردند و فصل گرم یا تابستان هَمَ و فصل سرد زیمَ نام داشت.در آغاز نزد ایرانیان فصل سرما ۱۰ماه سال و فصل گرما تنها دو ماه را در بر می گرفت اما در گذر زمان شاید با تغیی شرایط اقلیمی یا گسترش کشاورزی و گله داری تابستان هفت ماه و زمستان پنج ماه را در بر گرفت.در آغاز هر یک از این دو فصل جشنی به نام جشن سال نو بر پا می شد:نخست جشن آغاز فصل گرم و زمانی که گله ها را به چرا می بردند و بعد جشن فصل سرد و زمانی که گله ها به آغل باز می گشتند.
داده های تاریخی گویای آن است که به روزگار ساسانیان نوروز نه در آغاز فروردین بلکههمانند عیدهای مسلمانان همراه با سال قمری در فصل های مختلف برگزار می شد بدان سان که در سال یازدهم هجرت که مبدأ تاریخ یزدگردی و مقارن جلوس یزدگرد است نوروز در ۱۶ ژوئن یعنی در اول تابستان برگزار شد و از ان تاریخ به بعد هر چهارسال یکروز عقب تر کشیده شد تا در سال ۳۹۲هجری به اول حمل و در ۴۶۷ هجری در بیست و سوم حوت یعنی ۱۷ روز مانده به پایان زمستان برگزار شد و این زمانی بود که جلال‌الدین ملک شاه ساجوقی(۴۶۵-۴۸۵)تفویم جدید جلالی را بنا نهاد و نوروز از آن پس در اول بهار که هنگام نجومی تحویل آفتاب به برج حمل است قرار یافت.بدین سان که هرچهارسال یکبار را ۳۶۶ روز محاسبه و پس از تکرار این کار هر ۲۸ سال به جای آن که سال چهارم را۳۶۶روز محاسبه کنند ،در سال پنجم یعنی آغاز سال سی و سوم این کار را انجام دادند و از آن تاریخ سال خورشیدی ۳۶۵ روز و۵ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه محاسبه می شود.
این نگاره توسط حامد منوچهری کوشا در تاریخ ۲۶م فروردین، ۱۳۸۸ و در دسته "اساطیر" ارسال شده است.
نویسنده : حامد منوچهری کوشا جشن نوروز یکی از دو جشن بزرگ سال و بدان سان که گفته شد ایرانیان در اعصار کهن سال را به دو فصل گرم و سرد تقسیم می کردند و فصل گرم یا تابستان هَمَ و فصل سرد زیمَ نام داشت.در آغاز نزد ایرانیان فصل سرما ۱۰ماه سال و فصل گرما تنها دو ماه را در بر می گرفت اما در گذر زمان شاید با تغیی شرایط اقلیمی یا گسترش کشاورزی و گله داری تابستان هفت ماه و زمستان پنج ماه را در بر گرفت.در آغاز هر یک از این دو فصل جشنی به نام جشن سال نو بر پا می شد:نخست جشن آغاز فصل گرم و زمانی که گله ها را به چرا می بردند و بعد جشن فصل سرد و زمانی که گله ها به آغل باز می گشتند.
داده های تاریخی گویای آن است که به روزگار ساسانیان نوروز نه در آغاز فروردین بلکههمانند عیدهای مسلمانان همراه با سال قمری در فصل های مختلف برگزار می شد بدان سان که در سال یازدهم هجرت که مبدأ تاریخ یزدگردی و مقارن جلوس یزدگرد است نوروز در ۱۶ ژوئن یعنی در اول تابستان برگزار شد و از ان تاریخ به بعد هر چهارسال یکروز عقب تر کشیده شد تا در سال ۳۹۲هجری به اول حمل و در ۴۶۷ هجری در بیست و سوم حوت یعنی ۱۷ روز مانده به پایان زمستان برگزار شد و این زمانی بود که جلال‌الدین ملک شاه ساجوقی(۴۶۵-۴۸۵)تفویم جدید جلالی را بنا نهاد و نوروز از آن پس در اول بهار که هنگام نجومی تحویل آفتاب به برج حمل است قرار یافت.بدین سان که هرچهارسال یکبار را ۳۶۶ روز محاسبه و پس از تکرار این کار هر ۲۸ سال به جای آن که سال چهارم را۳۶۶روز محاسبه کنند ،در سال پنجم یعنی آغاز سال سی و سوم این کار را انجام دادند و از آن تاریخ سال خورشیدی ۳۶۵ روز و۵ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه محاسبه می شود.
شما بیشتر ...
نه بابا...
شما آقایی...
من امشب خیلی خوشحالم خواستم یه شوخی هم با شما دوست عزیز کرده باشم...
به دل نمیگیری چون میدونم پسر با جنبه ای هستی...
فک کنم اینجا خونه تکونی بود ما رو اشتباه گرفتن
نگارررررررررررررررررررر
عزیزم همون لباس یک وجبی که خودم واست گرفته بودم رو پوشیدی دیگه؟!
خیلی خوب کاری کردی گلم
خیلی بهت میومد...
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | |
|
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | |
| P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |
Similar threads
-
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان ))
- شروع شده توسط فانوس تنهایی
- پاسخ ها: 16
-