*** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ ***

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو غربتی که سرده تمام روز و شبهاش
غریبه از من و ما . عشق من عاشقم باش


عشق من عاشقم باش . که تن به شب نبازم
با غربت من بساز . تا با خودم بسازم


عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش

تو خواب عاشقارو تعبیر تازه کردی
کهنه حدیث عشق‌و تفسیر تازه کردی


گفتی که از تو گفتن یعنی نفس کشیدن
از خود گذشتن من یعنی به تو رسیدن


قلبم‌و عادت بده به عاشقانه مردن
از عشق زنده بودن . از عشق جون سپردن


وقتی که هق هق عشق . ضجه‌ی احتیاجه
سر جنون سلامت که بهترین علاجه


عشق من عاشقم باش
عشق من عاشقم باش

برای با تو بودن اگر چه فرصتی نیست
عشق من عاشقم باش . نذار بیفتم از پا


بمون با من که بی تو نمی‌رسم به فردا
عشق من عاشقم باش . عشق من عاشقم باش

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه کنم
عشقت به دلم اگر بتابد چه کنم
مهرت به سرای من اگر بتابد چه کنم
یک دم به سوال من جوابی بده دوست
روزی که دلم تو را بخواهد چه کنم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم
تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود
كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم
بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب
كه نه در باديه ی خارمغيلان بودم
زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولاي تو در آتش محنت چو خليل
گوييا در چمن لاله و ريحان بودم
تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت
عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم


 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز


نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
نه به این آبی آرام بلند
من مناجات درختان را هنگام سحر
نفس پاک شقایق را در دامن کوه
رقص عطر گل یخ را با باد
همه را میبینم ، می شنوم
من به این جمله نمی اندیشم
به تو می اندیشم
 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من

تمام غصه هایم را
میان تمام تنهایی های دنیای کوچکم
پنهان می کنم...
تا
مبادا
کسی را به درد سر بیندازم...
اما
دست آخر
به هر چیزی
متهم شدم
و می شوم
و خواهم شد...
 

K.K.J

عضو جدید
دنیای غریبی است رفیق
به یکی‌ که دست میدهی‌
میدانی که دیر یا زود از دستش میدهی‌
...
... عجیب نیست ؟



نیکی‌ فیروزکوهی
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هر شبـــ وقتــ خوابــ


به جــای تـو


تنـهایی ام را به آغوش میــکشـــم



و او به جــای قصـه ی لیلــــی و مجـنــون



بـا قصـه ی فرهــادی خوابــم میـکـنـد کـه

.. با عشــــق شیرینــش مرد




نمی دانـم عاقبـتــــ ما ــ مـن و تـو ــ همـان لیلــی و مجنــون می شویـم



یا اینـکـه مـن همـان فـرهـادی میــــشــــوم که به عشـق تو بیسـتـون ساخـتـــ و ...



بی روی دوســت چشـــم فرو بستـــــ

 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مطمئن باش و برو
ضربه‌ات كاری بود
دل من سخت شكست
و چه زشت
به من و سادگی‌ام خندیدی
به من و عشقی پاك
كه پر از یاد تو بود
و خیالم می‌گفت تا ابد مال تو بود
تو برو، برو تا راحت تر
تكه‌های دل خود را آرام سر هم بند زنم
برو
....

 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



امشب زخم های دلم گریه می کند

تنها ولی برای دلم گریه می کند

هم اشک ها به گریه مجالی نمی دهند

هم زخم ها به جای دلم گریه می کند

در این سکوت غم زده فریاد بی کسیست

پیوسته با صدای دلم گریه می کند

دیگر به خاطرات دلخوش نمی شوم

هر چند که پا به پای دلم گریه می کنند

بر من مگیر خورده که دلدادگان شهر

هرشب به های های دلم گریه می کنند

کار من از طبیب گذشته ست و دشمنان

بر درد بی دوای دلم گریه می کنند

حالا که عشق بود و نبود مرا گرفت

پیر و جوان برای دلم گریه می کنند

آب از سرم گذشته واین تکه ابر ها

دارند در عزای دلم گریه می کنند

فریاد عشق می شوم و شاعران شهر

شب ها در انزوای دلم گریه می کنند​
 

P.K.H

عضو جدید
يه پنجره با يه قفس يه حنجره بی هم نفس
سهم من از بودن تو يه خاطرست همينو بس

همین
...
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد..................توبیا کز اول شب در صبح باز باشد
 

P.K.H

عضو جدید
ببین من آخرین برگ درختم
درخت زخمی از تیغ زمستون
منو راحت کن از تنهایی من
منو پاکیزه کن با غسل بارون
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را
روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن
مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را
ای موافق صورت و معنی که تا چشم منست
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را
گر به سر می‌گردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان می‌زنی جرمی نباشد گوی را
هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوختست
دوست دارد ناله مستان و هایاهوی را
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را
بوستان را هیچ دیگر در نمی‌باید به حسن
بلکه سروی چون تو می‌باید کنار جوی را
ای گل خوش بوی اگر صد قرن بازآید بهار
مثل من دیگر نبینی بلبل خوشگوی را
سعدیا گر بوسه بر دستش نمی‌یاری نهاد
چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به خاکپای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
کجا روم که بمیرم بر آستان امید
اگر به دامن وصلت نمی رسد دستم
شگفت مانده ام از بامداد روز وداع
که بر نخاست قیامت چو بی تو بنشستم
بلای عشق تو نگذاشت پارسا در پارس
یکی منم که ندانم نماز چون بستم
نماز کردم و از بیخودی ندانستم
که در خیال تو عقد نماز چون بستم
نماز مست شریعت روا نمی دارد
نماز من که پذیرد که روز و شب مستم
چنین که دست خیالت گرفت دامن من
چه بودی ار برسیدی به دامنت دستم
من از کجا و تمنای وصل تو ز کجا
اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم
اگر خلاف تو بودست در دلم همه عمر
نه نیک رفت خطا کردم و ندانستم
بکس چنانکه توانی که سعدی آن کس نیست
که با وجود تو دعوی کند که من هستم

غزلیات سعدی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در هوای دوگانگی، تازگی چهره ها بژمرد
بیائید از سایه - روشن برویم
بر لب شبنم بایستیم، در برگ فرود آییم.
و اگر جا پایی دیدیم، مسافر کهن را از پی برویم.
برگردیم، و نهراسیم، در ایوان آن روزگاران، نوشابه ی
جادو سرکشیم.

شب بوی ترانه ببوییم، چهره ی خود گم کنیم.
او روزن آن سوها بنگریم، در به نوازش خطر بگشاییم.
خود روی دلهره پرپر کنیم.
نیاویزیم، نه به بند گریز، نه به دامان پناه.


نشتابیم، نه به سوی روشن نزدیک، نه به سمت مبهم دور.
عطش را بنشانیم، پس به چشمه رویم.
دم صبح، دشمن را بشناسیم، و به خوشید اشاره کنیم.
ماندیم در برابر هیچ، خم شدیم در برابر هیچ، پس نماز
مادر را نشکنیم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دانم اكنون از آن خانه دور
شادي زندگي پر گرفته
دانم اكنون كه طفلي به زاري
ماتم از هجر مادر گرفته
هر زمان مي دود در خيالم
نقشي از بستري خالي و سرد
نقش دستي كه كاويده نوميد
پيكري را در آن با غم و درد
بينم آنجا كنار بخاري
سايه قامتي سست و لرزان
سايه بازواني كه گويي
زندگي را رها كرده آسان
دورتر كودكي خفته غمگين
در بر دايه خسته و پير
بر سر نقش گلهاي قالي
سرنگون گشته فنجاني از شير
پنجره باز و در سايه آن
رنگ گلها به زردي كشيده
پرده افتاده بر شانه در
آب گلدان به آخر رسيده
گربه با ديده اي سرد و بي نور
نرم و سنگين قدم ميگذارد
شمع در آخرين شعله خويش
ره به سوي عدم ميسپارد
دانم اكنون كز آن خانه دور
شادي زندگي پر گرفته
دانم اكنون كه طفلي به زاري
ماتم از هجر مادر گرفته
ليك من خسته جان و پريشان
مي سپارم ره آرزو را
بار من شعر و دلدار من شعر
مي روم تا بدست آرم او را
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يك شب ز ماوراي سياهي ها
چون اختري بسوي تو مي آيم
بر بال بادهاي جهان پيما
شادان به جستجوي تو مي آيم
سرتا بپا حرارت و سرمستي
چون روزهاي دلكش تابستان
پر ميكنم براي تو دامان را
از لاله هاي وحشي كوهستان
يك شب ز حلقه كه به در كوبم
در كنج سينه قلب تو مي لرزد
چون در گشوده شد تن من بي تاب
در بازوان گرم تو مي لغزد
ديگر در آن دقايق مستي بخش
در چشم من گريز نخواهي ديد
چون كودكان نگاه خموشم را
با شرم در ستيز نخواهي ديد
يكشب چو نام من به زبان آري
مي خوانمت به عالم رويايي
بر موجهاي ياد تو مي رقصم
چون دختران وحشي دريايي
يكشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو ميسوزد
چشمان من اميد نگاهش را
بر گردش نگاه تو ميدوزد
از زهره آن الهه افسونگر
رسم و طريق عشق مي آموزم
يكشب چو نوري از دل تاريكي
در كلبه ات شراره ميافروزم
آه اي دو چشم خيره به ره مانده
آري منم كه سوي تو مي آيم
بر بال بادهاي جهان پيما
شادان به جستجوي تو مي آيم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهت نگفتم تا حالا
اینکه چقد دوست دارم
اما حالا بهت می گم
بی تو دارم کم میارم
بهت نگفتم تاحالا
که بدجوری عاشقتم
بهت نگفتم تا حالا
اما حالا بهت می گم

داری کجا ها می کشی
با این دل در به در و
قشنگ مهربون من
اینجوری از پیشم نرو

بهت نگفتم تا حالا
اینکه چقد دوست دارم
اینکه چقد آرزومه
پیش چشات کم نیارم

دلم می خواد باور کنی
از ته دل می خوام تو رو
وقتی می گم بمون , بمون
وقتی می گم نرو , نرو

بری هزار سالم بشه
چشم انتظارت می مونم
بازم برای دل تو
ترانه هامو می خونم
خودت می دونی که تورو
از دل و از جون میخوامت
لیلی عشق من شدی
من مثه مجنون می خوامت

بهت نگفتم تا حالا
اینکه چقد دوست دارم
اما حالا بهت می گم
بی تو دارم کم میارم

بهت نگفتم تا حالا
که بد جوری عاشقتم
بهت نگفتم تا حالا
اما حالا بهت می گم

دلم می خواد باور کنی
از ته دل می خوام تو رو
وقتی می گم بمون , بمون
وقتی می گم نرو , نرو

ناصر عبداللهی
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بعد ازرفتنت آرزوهایم را دفن خواهم کرد ، دفتر خاطراتم را به آب خواهم داد

و قاب عکس اتاقم را به پستو های زمان خواهم سپرد

نبودنت راباور خواهم کرد و اجازه ورود هیج نگاهی را به قلبم نمیدهم...

اما ای کاش قبل از رفتنت به گنجشک ها بگویی

برق انتظار را در چشمهایشان نگه دارند

شاید رفتنت را برگشتنی دوباره باشد




 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میدانم دلت را بد شکسته ام...........
ولی بدان با شکستنت...منم شکستمم..............

 

Miss.Leyla

عضو جدید
تو هم با من نمیمانی برو بگذار برگردم ,,,,,, دلم میخواست میشد بانگاهت قهر میکردم ,,,,,,, هواابریست دلتنگم و من چندیست دارم با خودم با عشق میجنگم, اگرمیشد برای دیدنت دل دل نمیکردم اگر میشد که افسار دلم را ول نمیکردم,,,,, اگرمیشد برایت مینوشتم ,,لحظه هایم را سکوتم را,,,, تو هم حرفی بزن هر چند تکراری,,, بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری؟؟؟؟؟؟؟:w04:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسيد
من به او خنديدم
کمي آزرده و حيرت زده گفت
روي ديوار و درختان ديدم
باز هم خنديدم
گفت ديروز خودم ديدم پسر همسايه
پنج وارونه به مينو ميداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسيد
بغلش کردم و بوسيدم و با خود گفتم
بعدها وقتي غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بي گمان مي فهمي
- پنج وارونه چه معنا دارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!

گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!

نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!

ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صندلی ها را به حالت اولیه برگردانده اند

تلفن های همراه هم ، همچنان خاموش است

پس کی هواپیمای آرزوهایت

در آغوش من سقوط می کند ؟!!!


(از میلاد تهرانی )
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ا بعد از اینکه شخم زدی

کمی هم دانه بــــــــــپاش

دشت دلم را سالهاست که کسی نکاشته است


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آفتابگردانم کرده ای بانو

میچرخی و میچرخانی ام...

میگریزی و بدنبالت میکشانی ام...


 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم ميخواد اونقدر اسمتو فرياد بزنم که ديگه صدايی برام نمونه...

جز صدای قلبم که برای عشقی بی پايان ميتپه...

نميدونم چه طوری بيان کنم که از راه دور تمام احساسم رو ببينی...

يخم ...سردم ... زمستونم...تويی اوج گرمای ارزوهايم...


هميشه در قلبم جا داری...
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
از این همه دربه دری تو قلب من قیامته
چه فایده داره زندگی این انتهای طاقته
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمزمه صداي تو

در گوش من هميشه جاريست

چه در خلوت چه در اشوب

ديده ام به هر جا مينگرد

به دنبال آنيست كه تو دريابد

ذهنم به هر نقطه اي كه تنگنا ميدهد

در ان وسعتي از تو براي من باز ميكند
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کنج قفس نشستم

و در خلوت سکوت غمگین گریستم

این درد میکشم که ندانم

در این قفس پابند کیستم؟

خامش ز چیستم؟

برف خیال تو در دست های من

بیش از دمی نماند...
 
Similar threads

Similar threads

بالا