محترم داردلم کاین مگس قندپرست
تاهواخواه توشدفرهمایی دارد
در حریم عشق نتوان ز دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
محترم داردلم کاین مگس قندپرست
تاهواخواه توشدفرهمایی دارد
شوخی نکن که مرغ دل بی قرارمندر حریم عشق نتوان ز دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
در حریم عشق نتوان ز دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
محترم داردلم کاین مگس قندپرست
تاهواخواه توشدفرهمایی دارد
شوخی نکن که مرغ دل بی قرارمن
سودای دام عاشقی ازسربه درنکرد
مرا عهدی ست با جانان که تا جان در بدن دارمشبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یکشب بگویی دوست داری تو می دانم
ماهی ومرغ دوش زفغان من نخفتدر آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام ، گَرَم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام ، گَرَم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام ، گَرَم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
یکی بود یکی نبود
اون که بود تو بودی و اون که تو قلب تو نبود من بودم
هرکس که دید روی تو بوسیدچشم منمن و درگیر خودت کن،تا جهانم زیر و رو شه
تا سکوت هر شب من ،با هجومت رو به رو شه
هرکس که دید روی تو بوسیدچشم من
کاری که کرددیده من بی نظرنکرد
هرکس که دید روی تو بوسیدچشم من
کاری که کرددیده من بی نظرنکرد
روبررهش نهادم وبرمن گذر نکرددوش میگفت به مژگان سیاهت بکشم
یا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر
روبررهش نهادم وبرمن گذر نکرد
صدلطف چشم داشتم ویک نظرنکرد
دلم می خواد همین یه بار اشکامو پنهون نکنم
فقط با این می خوام غربت و زندونی کنم
بیا به شهر خاطرات ابریشم توی نگات
روی نگات فدات بشم بمیرم واسه چشمات
رفت بی انکه مرا دست خدا بسپارد نمی دانم مرا ازیادبرده بود یا خدارادولت پیر مغان باد که باقی سهل است
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
من چه گویم تورا نازکی طبع لطیفتو را برای ابد ترک میکنم،....
چه حسن مطلع تلخی برای غم،...
رفت بی انکه مرا دست خدا بسپارد نمی دانم مرا ازیادبرده بود یا خدارا
من چه گویم تورا نازکی طبع لطیف
تابه حدیست که اهسته دعا نتوان کرد
ای که در کوچه معشوقه ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش
دلم جزمهرمهرویان طریقی برنمیگیرد......................دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه تو است که عاقل نمی شود
دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه تو است که عاقل نمی شود
اینجا...................خوب کجا بودیم ؟
شراره اي مرا به كام ميكشد
مرا به اوج ميبرد
مرا به دام ميكشد
تمام اسمان من
پر از شهاب ميشود
نگاه كن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چون ماهيان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چين بركه ها شدم........
خوب کجا بودیم ؟
شراره اي مرا به كام ميكشد
مرا به اوج ميبرد
مرا به دام ميكشد
تمام اسمان من
پر از شهاب ميشود
نگاه كن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چون ماهيان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چين بركه ها شدم........
اینجا...................
مباش بی می ومطرب که زیرطاق سپهر
بدین ترانه غم ازدل به درتوانی کرد
دل من سنگ صبورم شدی، یه روز خوش تو زندگی ندیدی
همه رسیدن به خواسته هاشون، تو هم به این نخواسته هات رسیدی
زمونه خواست بمیره این دل من
دست غمو بگیره این دل من
یادبادانکه زما وقت سفریادنکرد............دل من بگو گناهت چی بود، که این روزا هی داری بد میاری
تو لاک تنهایی بازمتو رفتی، حوصله ی هیچ کسیو نداری
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |