تقویم چارفصل دلم را ورق زدم.......آن برگ های سبز سرآغاز سال کو![]()
والاااا....
خدا آن ملتی را سروری داد
که تقدیرش به دست خویش بنوشت...
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم.......آن برگ های سبز سرآغاز سال کو![]()
والاااا....
خدا آن ملتی را سروری داد
که تقدیرش به دست خویش بنوشت...
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم.......آن برگ های سبز سرآغاز سال کو
همچو آن طفلی که در وحشت سرایی مانده است.......دل درون سینه ام بی طاقتی ها می کندوصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به
همچو آن در طفلی که وحشت سرایی مانده است.......دل درون سینه ام بی طاقتی ها می کند
دلا غافل ز سبحاني چه حاصل
اسير نفس شيطاني چه حاصل
امشبی را که درآنیم غنیمت شمریملطف تو مطربانه از کمترین ترانه//در چرخ اندرآرد صوفی آسمان را
امشبی را که درآنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر
عرض سلام...
علیک!
رازی که نهان بود پس پرده حریفان//کردند عیان بر دف و نی بر سر بازار
روا بـود کـه گریبان ز هـجـر پـاره کنمعلیک!
رازی که نهان بود پس پرده حریفان//کردند عیان بر دف و نی بر سر بازار
روا بـود کـه گریبان ز هـجـر پـاره کنم
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟
آن گل که تو دادی هنوزلای کتاب استمستیم و لا ابالی نور علی عالی//پر از می جلالی جام و سبوست مارا
آن گل که تو دادی هنوزلای کتاب است
یادی ز دوران تو و عهد شباب است
تف و بوی جگر سوخته و جوشش خون//گرد زیر و بم مطرب به چه پیچیده خوش است
تا شدي ز من غافل سر زدم به هر محفل
بي تو ميكشد كارم عاقبت به رسوايي
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
یارب آن مه کیست کز نو سوی بازار آمده//کش هزاران مشتری هرسو خریدار آمده
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
تا توانی دلی به دست آوردل ما را که بود زلف تو زنجیر جنون//جز به رخسار پری وضع تو دیوانه کیست؟
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد![]()
تو بوی خاک باران خورده داریدردمندانیم و دُردی می خوریم//کان دوای درد بی درمان ماست!
تو بوی خاک باران خورده داری
تو را چون حس باران دوست دارم
تا تو مراد من دهی کشته مرا فِراق تومائیم قتیل و عشق قاتل//جان ها به فدای قاتل ماست!
تا تو مراد من دهی کشته مرا فِراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
یاران به روز حادثه برق جهان شوندملک دل شد گرچه از غوغای خیل غم خراب//می رسد شاهی که آبادش نماید عنقریب
یاران به روز حادثه برق جهان شوند
چون یار شد جهان همگی مهربان شوند
بلی الان مشاهده نمودم!!عجب!
دقت همی!
بلی الان مشاهده نمودم!!
باز باران با ترانه
با گوهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه...
دلا امشب به می باید وضو کرد
هر نفخه ز زلف عنبرینت //چون نافه چین معنبر آمد
هر نکته ز لعل نوشخندت//سنجیده چو درج گوهر آمد
هر خال بر روی تابناکت//عودی به میان مجمر آمد
دمی از غلغل مینای وصلت//تهی هرگز نشد خمخانه دلدلا امشب به می باید وضو کرد
و هر نا ممکنی را آرزو کرد
لنگان روند در قدمم، چون سبک رومدمی از غلغل مینای وصلت//تهی هرگز نشد خمخانه دل
لنگان روند در قدمم، چون سبک روم
چون پا به سنگ برزنم، آتش عنان شوند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |