ترسم اين شعله سوزنده عشقتو را توش هنر میباید اندوخت حدیث زندگانی میباید آموخت
آخر آتش فكند بر جانت
ترسم اين شعله سوزنده عشقتو را توش هنر میباید اندوخت حدیث زندگانی میباید آموخت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند بر جانت
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
تمام نا تمام من با تو تمام میشود
شاعر بی نام و نشان صاحب نام میشود
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق، به امضا شدنش می ارزد
گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد
دريايي از مصيبت پشت سرم گذاشتم
وقتي به تو رسيدم ديگه نفس نداشتم
من مرده بودم اما دوباره جونم دادي
هم گريه ي من شدي عشق و نشونم دادي
نردبان این جهان ماومنی است
یک عمر دیده بر ره و یک عمر انتظار
عمرم به سر رسید و نشد یار، یار من
نردبان این جهان ماومنی است
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هرکه بالا ترنشست
استخوانش سخت تر خواهدشکست
درکنارم نشستی وخواندیتو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت بدر نرود...
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میروددرکنارم نشستی وخواندی
دفترخاطرات دیرین را
میسپارم به گوش باشادی
ان همه حرفهای شیرین را
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
اومیرود دامن کشان کن زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز من نشان میرود
دوش زده ام فالی وفریادرسی می اید.................ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
اومیرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز من نشان میرود
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمددوش زده ام فالی وفریادرسی می اید.................
درغربت دوستان را یادکردن عاری نیستدوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد
توپنداری که بدگورفت و جان سپرددرغربت دوستان را یادکردن عاری نیست
یک ورق نامه نوشتن کمتراز دیدارنیست
تودرقران جاویدت هزاران وعده ها دادیتوپنداری که بدگورفت و جان سپرد
حسابش با کرام الکاتبین است
تیمار غریبان اثرِذکر جمیل استتودرقران جاویدت هزاران وعده ها دادی
تومیگفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند
تومی گفتی که دوزخ منزل انهاست
تونگاهم میکنی اما نه همچون عاشقانتیمار غریبان اثرِذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست
یا که براه آرم صید دل رمیده راتونگاهم میکنی اما نه همچون عاشقان
یعنی ای پایان تنهایی محبت می کنی
ای آمان از فراقت آمان مردم از اشتیاقت آمانیا که براه آرم صید دل رمیده را
یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا که براه آرم صید دل رمیده را
یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید//معشوق همین جاست بیایید بیایید
دیدی که مرا هیچ کس یاد نکرد؟!
جز غم که هزار آفرین بر او باد...
دیدی که مرا هیچ کس یاد نکرد؟!
جز غم که هزار آفرین بر او باد...
دیوانه رویت منم آشفته مویت منم//سرگشته کویت منم هذا جنون العاشقين
نباید بست اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل....
آخر این هم شد اسم!! که برای خودتان انتخاب کرده اید![]()
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ//عشقبازان چنین مستحق هجرانند
اسمم مائده است به اسمم نزدیکه...معنیشم قشنگه...![]()
دنیا به روی سینه ی من دست رد گذاشت
بر هرچه آرزو به دلم بود سد گذاشت...
زنان باده گسار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو بودی آنکه میسفتی شب وروز///ز منقار بلاغت درّ اسرار
نههههههههههههه...
به معنای الهه ی زیبایه باستانه... یه الهه است بابا...
اگرم باده باشه باده ی الهیه...![]()
روزگاریست که در دشت جنون خانه ی ماست...
عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ی ماست...
![]()
تو رفتی و زقفای تو هر قدم کردم//زمین خشک به خوناب چشم تر سوراخ
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |