گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

bera

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان با اجازه من صبح زود باید برم سرکارو باید رفع زحمت کنم .خواهشا اگه بی ادبی شده به بزرگی خودتون ببخشید

شب برهمگی خوش
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا تو هستی در کنارم ، من که تنها نیستم
تا زمانی که تو هستی ، فکر فردا نیستم

گرچه شاید لحظه ای حتی نباشی پیش من
قایق یادت که باشد ، غرق غم ها نیستم

یک نفر جای تو سهم من شده از زندگی
من برایش پس چرا اینگونه شیدا نیستم؟

با تو دنیایی دگر دارم ، نمی داند کسی
با تو دلگرمم ، شبیه اهل دنیا نیستم

در دلت یک کلبه می خواهم برای من بساز
من چه خوشبختم در آنجایی که پیدا نیستم

می شوم حل در وجود نازنینت بیصدا

من برای تو ، شبیه یک معما نیستم

این که یادم می کنی یعنی که همراه منی

پس به یاد تو ببین یک لحظه تنها نیستم
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداوندا: در زندگی ام کسانی هستند که در اعماق قلبم جای دارند .
به خاطر بودنشان سپاسگزارم.
و بسیار بودند انهایی که دلم را شکستند
اما
گل روی جسد باغبان هم می روید.

 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام مریم جون.....آره:(
خوندی همه پستاشو؟
سلام عزیزم
آره خوندم
ناراحت شدم
ولی فک کنم خودش بهتر میدونه چیکار میکنه
شاید واقعا این بهترین و آرامش بخش ترین کار ممکن بوده
ما جاش نیستیم ببینیم چی میکشه
خدا کنه اونجا میره آروم بشه
ایشالا خدا خودش کمکش میکنه
همه یه جورایی مشکل داره
ایشالا مشکل همه حل بشه
 

*سهیلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام عزیزم
آره خوندم
ناراحت شدم
ولی فک کنم خودش بهتر میدونه چیکار میکنه
شاید واقعا این بهترین و آرامش بخش ترین کار ممکن بوده
ما جاش نیستیم ببینیم چی میکشه
خدا کنه اونجا میره آروم بشه
ایشالا خدا خودش کمکش میکنه
همه یه جورایی مشکل داره
ایشالا مشکل همه حل بشه
خدا کنه همینجوری که میگی باشه.
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا کنه همینجوری که میگی باشه.
اصرار بچه ها بی تاثیر بود
فشار زیادی روش بود
باید کنده میشد از اینجا..از وضع الانش..یه کم استراحت بده به خودش ایشالا درست میشه.
(الان یه لحظه حس کردم اینا رو تو خواب دیدم
چی میگفتن بهش؟رویای صادقه؟:surprised:)
خدا کنه هرجا هست خدا نگهدارش باشه
کاش وقتی میخواست بره بودم نت:(
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام مریمی خوبی؟
کجا رفته؟ یه خورده بیشتر توضیح بده. اینکه گفتی بچه ها اصرار کردن و فشار زیادی روش بوده:confused:
منم دقیق نمیدونم جریانشو
ولی اونجوری که فهمیدم درگیر مسائل احساسیش بود
الان تو راه شیرازه
من نبودم که رفت
بچه ها خیلی گفتن که نرو
ولی تصمیمشو گرفته بوده
براش دعا کنیم
 

LE!L@

عضو جدید
:cry:
مریمی چرا من هر سری میام تو این تایپیک یه نفر یه مشکلی داره؟:(
انشالله که مشکلش حل شه.
 

LE!L@

عضو جدید
خوبم شکر
خبر اینکه دستام پینه بسته دختر
ناخنایی که با هزار امید و آرزو بلندشون کرده بودم شکسته:D
همشم زیر سر این خونه تکونیه:razz:
آخ گفتی! امان از این خونه تکونی، باز وضع تو بهتره منو بگو که سه تا قابلمه ناقابل در اندازه های مختلف رو سرم فرود اومدن!!!!!!!!!:cry:
خدا رحم کرد وگرنه منم به جمع متوفی ها پیوسته بودم.:smile:
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخ گفتی! امان از این خونه تکونی، باز وضع تو بهتره منو بگو که سه تا قابلمه ناقابل در اندازه های مختلف رو سرم فرود اومدن!!!!!!!!!:cry:
خدا رحم کرد وگرنه منم به جمع متوفی ها پیوسته بودم.:smile:
راست میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:eek:
زبونتو گاز بگیر دختر جون
باید کلاه ایمنی میزاشتی سرت:D
من کار نمیکنم در حالت عادی
ولی وقتی رفتم تو کارش، دیگه ول نمیکنم..
سال جدید مزش به همین چیزاست.ولی فرقی نداره به نظر من..
 

LE!L@

عضو جدید
راست میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:eek:
زبونتو گاز بگیر دختر جون
باید کلاه ایمنی میزاشتی سرت:D
من کار نمیکنم در حالت عادی
ولی وقتی رفتم تو کارش، دیگه ول نمیکنم..
سال جدید مزش به همین چیزاست.ولی فرقی نداره به نظر من..
آره باور کن، هروقت یادم میفته سرم درد میکنه. خونه تکونی هم خیلی بدمزه است.:razz:
چی فرقی نداره؟ اندازه قابلمه ها؟:surprised:
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام من دیشب نیومدم چون طاقت نداشتم پست ا رو بخونم
حالا با خوندن تک تک پست های گلادیاتور ادم بغضش می ترکه


خدا نگهدارت رفیق
ایشالا پاینده باشی.

منتظرت می مونیم تا روزی برگردی.
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]يه متن فوق العاده قشنگ. حتما چند بار بخونيد[/h]
در زمانهای بسیار دور,زمانی که پای هیچ بشری به زمین نرسیده بود همه فضائل و تباهی ها در کنار هم شناور بودند. آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند یک روز خسته تر و کسل تر از همیشه دورهم جمع شده بودند. زکاوت از میان فضائل گفت: بیایید یک بازی کنیم,مثلا قایم باشک. همه از این پیشنهاد خوشحال شدند . دیوانگی از میان تباهی ها به میان پرید و دوید و گفت:«من چشم میگذارم,من چشم می گذارم» همه از این پیشنهاد خوشحال شدند چون هیچ کس دوست نداشت دنبال دیوانگی بگردد. همان بهتر که دیوانگی به دنبال آنها می گشت دیوانگی کنار درختی رفت و چشم گذاشت:یک,دو,سه و ... همه باید پنهان می شدند.
اصالت پشت ابرها پنهان شد.لطافت از هلال ماه آویخت.خیانت درون سطل زباله جای گرفت.هوس به مرکز زمین رفت.طمع در کیسه ای که خورد و خسته بود پنهان شد.دروغ گفت که زیر سنگها میرود اما به ته دریا رفت! چون او دروغ بود.
عقل در این میان با خود گفت:من پنهان نمی شوم بهتر است مراقب فضائل دیگر باشم. اما دیوانگی فریاد زد: همه باید پنهان شوند,نگهبان نمی خواهیم و عقل به ناچار پشت کوهی پنهان شدو دیوانگی همچنان می شمرد:"هفتاد و دو,هفتاد و سه,هفتادو چهار...و آنکه در این میان مردد بود عشق بود.عشق جایی را برای پنهان شدن نمی یافت. جای تبعیضی نیست,همه می دانیم که عشق را نمیتوان پنهان کرد و دیوانگی..... همچنان می شمرد." نودو سه و نود چهار و ..."و عشق میان بوته گل سرخ پنهان شد.دیوانگی به انتهای شمارش رسید:" نود و هشت و نودونه و صد"حال باید همه راپیدا می کرد. اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود,تنبلی تنبلی اش آمده بود پنهان شود.لطافت را از شاخ ماه پایین کشید. خیانت را از سطل زباله,طمع را در کیسه,حتی دروغ را از ته دریا بالا کشید. اما هر چه گشت عشق را نیافت.از یافتن عشق نا امید شده بود که حسادت زیر گوشش زمزمه کرد "همه را پیدا کردی به جز عشق؟! او را در میان بوته گل سرخ پیدا کن.
و... دیوانگی با شادی و هیجان شاخه ای چنگک مانند از درختی چید,و با احساس و هیجان به اقتضای دیوانگی اش درون بوته گل سرخ کرد.یک بار,دوبار,سه بار ... ناله ای از میان بوته شنید.عشق بیرون آمد,دستانش را روی صورتش گذاشته بود,از میان انگشتانش خون می چکید.شاخه میان چشمانش خورده بود,دیگر نمی توانست جایی را ببیند,او کور شده بود.دیوانگی فریاد زد"خدا یا من چه کردم.من چه کردم,چگونه تو را درمان کنم"و عشق نالید و گفت تو با این دیوانگی و احــــساس و هیجانت چگونه می خواهی مرا درمان کنی اگرمیخواهی به من کمک کنی از این پس راهنمای من شو. چنان شد که از آن پس عشق کور است و دیوانگی در کنار او .
ای کاش آنروز عقل پنهان نشده بود

 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز

vahid.gerrard/ LE!L@/ malina/ zendegi???/ student.sh86/ arnak/ seabride/ manochehri_s/ /bera/ hamed_majhool/ JASMIN.S/ sssepideh/ carolyn/ vida90/ goodgirl052/ panjareh_hossein/ arch_archi/ 891103046/ fereshte esfand/ mahta.r/ taranom.s/ mina12345 /ستاره67/ شهرام59/ میهن دار/ *سهیلا*





:gol: سلام به همه دوستای گلم و ببخشید اگه اسم کسی رو فراموش کردم :gol:
خواستم اینو توی یه تاپیک جدید بزنم اما دلم نیومد ناراحتتون کنم.
بچه ها این چند وقتی که میومدم باشگاه. غم بزرگی توی دلم سنگینی میکرد. نیومدم «ننه من غریبم» بازی در بیارم. میدونم همتون غمهای بزرگی دارید. اما میومدم اینجا که خیلی چیزا رو از یاد ببرم. خدائی هم خیلی آروم میشدم و شبها راحت تر میخوابیدم. همتون بدون اینکه خودتون بدونید کمکم میکردید.
امروز تصمیم گرفتم برای همیشه از اینجا برم. میخوام یه چند وقتی رو با خودم خلوت کنم. شاید فراموشی نصیبم شد. این تصمیمم یهویی نیست چند روزیه درگیرشم. میخوام یه چند وقتی تنها باشم. به خدا دلم واسه تک تکتون تنگ میشه.
قدر همدیگرو بدونید. بچه های م.شیمی اینجا هم سطح فرهنگ، هم از نظر علمی و هم مرام و معرفت درجه یکند. میدونم گفتن «هرگز» کار درستی نیست. ولی امیدوارم اگه روزی برگشتم. اون روز همتون به آرزوهاتون رسیده باشین و غمی توی دلتون نباشه. ما که به بزرگترین آرزومون نرسیدیم. میدونم خیلیاتون تا حدودی از مشکلم خبر دارین. اما چاره ای نیست. بعضی وقتها باید رفت... امیدوارم اونم خوشبخت بشه. اما مطمئنم خودش هم میدونه هیشکی اندازه من دوستش نخواهد داشت. حلالم کنید اگه بعضی وقتها ناراحتتون کردم. این هم قسمتی از زندگیه دیگه چه میشه کرد؟ نمیگم فراموشتون نمیکنم اما مطمئنم تا مدتها توی ذهنم خواهید موند. آواتار تک تکتون توی ذهنم حک شده.
ازتون یه خواهش دیگه دارم واسم پیام نذارید چون وقتی نیستم نمیتونم ج بدم و شرمندتون میشم
استعفام هم از شرکت «دود پردازان آینده» نوشتم گذاشتم روی میز هیئت مدیره.
خداحافظ دوستان گلادیاتورصفت!





گلادیاتور سرزمینی بودم بی­انتها...
اسـیـرت شـدم!
حالا با افتخار؛ پیاده نظامی هستم بی­تاب در میان لشگر انبوهت
و گلادیاتورها همیشه بی­تاب پایان دنیایند...
آنها معـتـقدند محشور خواهند شد با کسی که گلادیاتوروار قلبشان را زیر و رو کرد.

خيلي سريع بود اومدنو موندنو رفتنت و هنوز من در شك به سر ميبرم

موندنت پيش بچه هاي اينجا مطمئنا كمكت ميكرد
ديدم كه ميگم.....
ولي پسرم دلم برات تنگ ميشه
مطمئنم يه روز همه چيو فراموش ميكني......زمان حلاله مشكلاته.....
اميدوارم به آرزوهاي قشنگت برسي
...................
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا من زودتر نفهمیدم دردشو..بچه ها تو ادره نشستم دارم گریه میکنم..نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم..:crying:کاش میدونستم دردش چیه؟من درکش میکنم...
 
بالا