b65241
کاربر بیش فعال
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشتترسم كه اشك در غم ما پرده در شود...............وين را ز سر به مهر به عالم سمر شود
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشتترسم كه اشك در غم ما پرده در شود...............وين را ز سر به مهر به عالم سمر شود
تاب بنفشه مى دهد طره مشكساى تو......پرده غنچه مى درد خنده دلگشاى تودیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت....... از دولت هجر تو کنون دور نماندستتاب بنفشه مى دهد طره مشكساى تو......پرده غنچه مى درد خنده دلگشاى تو
تا کی چو باد سر بدوانی به وادیم........ای کعبه ی مراد ببین نامرادیموصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت....... از دولت هجر تو کنون دور نماندست
تا کی چو باد سر بدوانی به وادیم........ای کعبه ی مراد ببین نامرادیم
من که در آتش سودای تو آهی نزنم......... کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست
یارم چو قدح به دست گیرد......بازار بتان شکست گیردته که نوشم نئی نیشوم چرائی
ته که یارم نئی پیشوم چرائی
ته که مرحم نهی بر داغ ریشوم
نمک پاش دل ریشم چرائی
در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر..... در این سراچه ی بازیچه غیر عشق مبازیارم چو قدح به دست گیرد......بازار بتان شکست گیرد
زندگی بار گرانیست کشیدن تا گور......ای فلک زحمت این بار گران مارا بسدر این مقام مجازی بجز پیاله مگیر..... در این سراچه ی بازیچه غیر عشق مباز
سهیل روی تو اندر یمن تافت ....................مرا راهی به سوی آن یمن دهزندگی بار گرانیست کشیدن تا گور......ای فلک زحمت این بار گران مارا بس
سهیل روی تو اندر یمن تافت ....................مرا راهی به سوی آن یمن ده
هوای کوی تو از سز نمی رود آری......غریب را دل سرگشته با وطن باشد
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو................... باز پرسید خدا را که بپروانه ی کیست
هوای کوی تو از سز نمی رود آری......غریب را دل سرگشته با وطن باشد
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او.......زان سفر دراز خود عزم سفر نمی کنددولت صحبت آن شمع سعادت پرتو................... باز پرسید خدا را که بپروانه ی کیست
دوش از پیالهای که ثریاش بنده بود........................صافی می درو چو سهیل و شراب شدتا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او.......زان سفر دراز خود عزم سفر نمی کند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد......ز فکر آنان که در تدبیر درمانند درماننددوش از پیالهای که ثریاش بنده بود........................صافی می درو چو سهیل و شراب شد
دل من چو نور اندر آن تیره شب ................. نخفته گشاده دل و بسته لبدوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد......ز فکر آنان که در تدبیر درمانند درمانند
به مزگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم.....بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینمدل من چو نور اندر آن تیره شب ................. نخفته گشاده دل و بسته لب
به مزگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم.....بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
من آن موجم که آرامش ندارم
به آسانی سرسازش ندارم
ای به دادمن رسیده
توروزای خودشکستن
ای چراغ مهربونی
توشبای وحشت من
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق اسان نمود اول ولی اقتاد مشکلهاآمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم...خود کام تنگدستان کی زان دهن برآیدالا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق اسان نمود اول ولی اقتاد مشکلها
دنیا کوچیک ترازاونه
که ماتصورمیکنیم
فقط بایک عکس بزرگ
چشمامونوپرمی کنیم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |