دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنجیر عشقت بر دل ما قفل شده.....باده ی من تویی با وجود تو مستم
زاهد زهد فروش چه داند عشق چیست؟...تو بدان تویی همان به او دل بستم
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اخم مي کنم
تا ببيني جدي شدم.
چرا اينگونه سراغم مي آيي؟
من به تمناي گريه ات نيست،
که تا سال ها،
تا قرن ها،
تا پايان تلخي،
زير اين خاک سرد،
قصد خفتن کرده ام.
معرفتي مانده اگر
يا سر سوزن قلقلکي از بهار گذشته،
براي من،
لبخند بزن ،لبخند !!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قصه از حنجره ايست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ايست که نشسته لب حوض
يک طرف خاطره ها!
يک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زيباست!
آخرين حرف تو چيست که به آن تکيه کنم؟
حرف من ديدن پرواز تو در فرداهاست
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلم در ظاهري آرام و
طوفاني در درون
نفس مي کشد
و من در تلاطمي آرام به سر مي برم
و در ميان موجهاي انبوه که هر دم
به اين سو آن سو
پرتابم مي کند...
با چشماني بسته خفته ام
همچون گهواره اي تکان مي خورم
بي هيچ دغدغه اي
و از تنها چيزي که خيالم آسوده است
دوست داشتن توست
همين بس براي ادامه بودنم...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جدايي درد بي درمان عشق است
جدايي حرف بي پايان عشق است
جدايي قصه هاي تلخ دارد
جدايي ناله هاي سخت دارد
جدايي شاه بي پايان عشق است
جدايي راز بي پايان عشق است
جدايي گريه وفرياد دارد
جدايي مرگ دارد درد دارد
خدايا دور کن درد جدايي
که بي زارم دگر از اشنايي
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
" هميـشــه " و " هيچ وقـــت "
واژه هــاي تـرســناکــي مـيـشـــونـد
وقـتــي هميـشـــه
دوسـتـت خـواهـم داشـت
ولـي هـيـچ وقـت
سهـــم من نخواهي بود...!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
توي آشيانه
حرف از دانه بود و
آن پائين،توي دنياي آدم ها هم
کسي براي کسي گل که هيچ ،لبخندي هم نمي آورد
پرنده ،دلش که از دنيا مي گرفت
تا دور ها پرواز مي کرد
روزي که طعم عشق را مي چشيد
خيلي از زمين دور شده بود
خيلي دور
پرنده ،عاشق عاشق شدن بود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی هیچ نبود،
و به آسانی یک گریه گذشت.
کودکی را دیدم که دلش غمگین بود و بدنبال عروسک می گشت.
تا که در رویاها
همه دار و ندارش،
قلک بی اعتبارش و دل خسته و زارش
همه را بی منت، به عروسک بخشد
غافل از آینده.
***
زندگی فلسفه ای بیش نبود
که در آن بیزاری، رهنمای همه یاران شده بود
و محبت، افسوس.
من خودم را دیدم، آن زمانی که دلم سوخته بود
و تو را می دیدم، بی خبر از من و غمهای دلم
و تو آن عصیانگر،
که نماد همه خوبان شده بود!!
و سخن از غم یاران می گفت
واپسین لحظه دیدار عجیب
خود نصیحت گوی، من دیوانه شدی
و سخن از رفتن،
سخن از بی مهری!!
تو که خود می گفتی
خسته از هرچه نصیحت شده ای.
 

K.K.J

عضو جدید
بوی گریه که می‌‌آید
میفهمم کسی‌ مرده است
بویِ دریا که می‌‌آید
میفهمم موج تو را برده است
من از عبورِ خاموش ماهی‌ ها
عجیب می‌‌ترسم
من ... تنها کسی‌ هستم که برایِ ترکیدن حباب ها می‌گریم

( به من بگویید که شن‌ها بردنش ... که خودش نرفت)

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در منی و اینهمه ز من جدا
با منی و دیده ات به سوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تنها صدایت را میخواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد
نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد
وجودت را میخواهم تا گرمای آغوشم باشد
دستهایت را میخواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد
و تنها خنده هایت را میخواهم تا مرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد
آری تنها تو را میخواهم …



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوز هم عاشقانه‌هایم را عاشقانه برای تو می‌نویسم..
هنوز هم در ازدحام این همه
بی تو بودن از با تو بودن حرف می‌زنم..
هنوز هم
باور دارم عشق
ما جاودانه است..


این روزها دیگر پشت پنجره می‌نشینم و به استقبال باران می‌روم.
می‌دانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است..
می‌دانم یکی از همین روزها کسی که نبض
زندگی
من است،
کسی که جز تو نیست بازمی‌گردد..

می‌دانم تمام می‌شود و ما رها می‌شویم؛ پس بگذار بخوانم:
اولین عشق من و آخرین عشق من تویی
نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران همیشه میبارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.

نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن
 

banooyeariayi

عضو جدید
هرگز به دستش ساعت نمی بست!
روزی از او پرسیدم:
پس چگونه است که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟
گفت:
ساعت را از خورشید می پرسم!
پرسیدم:
روزهای بارانی چطور؟
گفت:
روزهای بارانی
همه*ی ساعت ها ساعت عشق است!
راست می گفت،یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود ..!

 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر تخم مرغ با نیروی بیرونی بشکند، پایان یک زندگیست
اگر با نیروی درونی بشکند ،آغاز یک زندگیست
تغییرات بزرگ و مثبت همیشه از نیروی درونی آغاز میشود
 

Ho$$ein

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
توبارون که رفتی ... شبم زیر و رو شد ...
یه بغض شکسته ، رفیق گلوم شد ...

تو بارون که رفتی ، دل باغچه پژمرد
تمام وجودم توی آیینه خط خورد ..

 

Ho$$ein

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
چه میشد که مرزی نمی بود

برای نثار محبت

وانسان کمال خدا بود

چه می شد که نبض شقایق

تپشهای هر قلب عاشق

وعشق آخرین حرف ما بود



چه می شد که دست من وتو

پل عشق وایثار می شد برای تمامی دنیا

ودنیا پر از شوق پروانه ها بود

وجنگل رهاورد گل دانه ها بود



چه می شد که اندوه هارا

شبی باد همراه می برد

و فردا هوایی دگر داشت

گل مهربانی به بر داشت

چه می شد که خواب گل سرخ

به رویای ما زنگ می زد

ورویا همان زندگی بود ..


 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود
ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم

نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ برلب داشته باشم

ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم


 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا زمین است
ساعت به وقت انسانیت خواب است.
دل عجب موجود سخت جانی است
هزار بار تنگ میشود،میشکند،میسوزد.......
و باز هم میتپد
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تـــو ، چـه می فهمی[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ![/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حــال و روز کسی را که[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]،[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیگر هــــیـــــچ نگاهی[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلــش را نمی لرزانـد ...![/FONT]​
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
صدايت در گوشم زمزمه ميشود
و نگاهت در ذهنم مجسم
ولي من تو را ميخواهم
نه خيالت را.....
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه خوش خیال است...
فاصله را میگویم..
به خیالش....
تو را از من دور کرده..
نمیداند...
تو جایت امن است.
اینجا.
.
.
.
.
.
درون قلبم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا