گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز

bera

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب آرام و بی صدا در تشو یش کوچه ها سرگردانم

با رویای پنجره با یک سینه خا طره بی سامانم



نامت را تمام شب همراه ستاره ها نجوا کردم

تا در ازدحام شب نقش روشن تو را پیدا کردم



دیوار بی کسی تنها پناه من شبها ای دوست

با اشتیاق تو حیران نگاه من شبها ای دوست



با آرزوی تو در هر کجای شب از تو خواندم

با جستجوی تو در کوچه های شب تنها ماندم
 

bera

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حال و هوای گریه هست وقتی برای گریه نیست

کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست

ناخن به سینه میکشم از روی ناچاری ولی

گویی در این ماتمکده احساس دردی زنده نیست

من و تو همدرد یک حادثه ايم پر از حکایت

هر دو بارون زده ابر شکایت

تو درون آتشی سوزنده مونده

من یه خاکستر نشین تا بی نهایت

کدامین آشنائی را به دعوت خوانم امشب

که از نیش به زهر آلوده اش بیمارم هر شب

چگونه قصه ای را با رفیقم گویم از درد

که از دردم به خوشحالی نیارد خنده بر لب

حال و هوای گریه هست وقتی برای گریه نیست

کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست

ناخن به سینه می کشم از روی ناچاری ولی

گویی در این ماتمکده احساس دردی زنده نیست

قصه عشق من و تو یه حدیث جاودانه

بی گناه گشته اسیر بازی خشم زمانه

توی این بیگانه بازار با هیاهوی محبت

مرده انگار عاشقی تو قصه های عاشقانه

خسته و دربدر از زخم حسادت

هر دو دل شکسته مرگ صداقت

نارفیقان را ببین خنجر بدست

در کمین نشسته با نام رفاقت
 

bera

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل سوخته تر از همه سوختگانم

از جمع پراکنده رندان جهانم

در صحنه بازيگري کهنه دنيا

عشق است قمار منو بازيگر آنم

با آنکه همه باخته در بازي عشقم

بازنده ترين هست در اين جمع نشانم

اي عشق از تو زهر است به کامم

دل سوخت، تن سوخت، ماندم من و من

عمري است که مي بازم و يک برد ندارم

اما چه کنم عاشق اين کهنه قمارم

اي دوست مزن زخم زبان جاي نصيحت

بگذار ببارد به سرم سنگ مصيبت

من زنده از اين جرمم و طبق مجازات

مرگ است مرا گر بزنم حرف ندامت

بايد که ببازم با درد بسازم

در مذهب رندان اين است نمازم

من در به در عشقم و رسواي جهانم

چون سايه به دنبال سر عشق روانم

او کهنه حريف منو من کهنه حريفش

سرگرم قماريم من و او بر سر جايش
 

bera

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای به داد من رسیده

تو روزای خود شکستن

ای چراغ مهربونی

تو شبای وحشت من

ای تبلور حقیقت

توی لحظه های تردید

تو شب و از من گرفتی

تو منو دادی به خورشید

اگه باشی یا نباشی

برای من تکیه گاهی

برای من که غریبم

تو رفیقی ،جون پناهی

یاور همیشه مومن

تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری

برای من شده عادت

ناجی عاطفه ی من

شعرم از تو جون گرفته

رگ خشک بودن من

از تن تو خون گرفته

اگه مدیون تو باشم

اگه از تو باشه جونم

قدر اون لحظه نداره

که منو دادی نشونم

اگه مدیون تو باشم

اگه از تو باشه جونم

قدر اون لحظه نداره

که منو دادی نشونم

وقتی شب شب سفر بود

توی کوچه های وحشت

وقتی هر سایه کسی بود

واسه بردنم به ظلمت

وقتی هر ثانیه ی شب

تپش هراس من بود

وقتی زخم خنجر دوست

بهترین لباس من بود

تو با دست مهربونی

بتنم مرحم کشیدی

برام از روشنی گفتی

پرده شب و دریدی

یاور همیشه مومن

تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری

برای من شده عادت

ای طلوع اولین دوست

ای رفیق آخر من

بسلامت سفرت خوش

ای یگانه یاور من

مقصدت هرجا که باشه

هر جای د نیا که باشی

اونور مرز شقایق

پشت لحظه ها که باشی

خاطرت باشه که قلبت

سپر بلای من بود

تنها دست تو رفیق

دست بی ریای من بود

یاور همیشه مومن

تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری

برای من شده عادت
 

bera

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میگم سهیلا خانم واسه شما سایت راحت باز میشه؟من به سختی میتونم پیام بدم

فک کنم دعای دیشب اون شیخ بی مقدار سایت رو به این روز انداخت
 

*سهیلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
پتروشیمی خوندم یه مدت عسلویه پالایشگاه بودم وبعدش الان خطوط انتقال گاز کار میکنم
من این گرایشو از بقیه بیشتر دوست دارم.....ولی خوب هم دخترم هم اینجایی که زندگی میکنم به کارش نمیاد:(
 
  • Like
واکنش ها: bera

*سهیلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگم سهیلا خانم واسه شما سایت راحت باز میشه؟من به سختی میتونم پیام بدم

فک کنم دعای دیشب اون شیخ بی مقدار سایت رو به این روز انداخت
:biggrin:
نه عادیه.....اگه سختتونه خودتونو واسه جواب دادن اذیت نکنید
 
  • Like
واکنش ها: bera
بالا