هر مرغ فکر کر کز سر شاخ سخم بجست/بازش ز طره ی تو مضراب میزدمشب رفت و سپیده سر کشیده //خورشید در آسمان دمیده
هر مرغ فکر کر کز سر شاخ سخم بجست/بازش ز طره ی تو مضراب میزدم
روی نگار در نظرم جلوه مینمود/ وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
من پرستوي خزان ديده و خاموش توامهر مرغ فکر کر کز سر شاخ سخم بجست/بازش ز طره ی تو مضراب میزدم
روی نگار در نظرم جلوه مینمود/ وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
لطف حق با تو مداراها کنما ز رسوایی بلند آوازه ایم......نامور شد هرکه شد رسوای دل
در سینه ی سوزانم مستوری و مهجوری.......در دیده ی بیدارم پیدایی و پنهانیلطف حق با تو مداراها کن
چون که از حد بگذرد رسوا کند
یک جا نشسته ست روی لبانتدر سینه ی سوزانم مستوری و مهجوری.......در دیده ی بیدارم پیدایی و پنهانی
در بیابان جنون سرگشته ام چون گردباد..........همرهی باید مرا مجنون صحراگرد کو؟یک جا نشسته ست روی لبانت
لبخند شیرین، فریاد فرهاد
در بیابان جنون سرگشته ام چون گردباد..........همرهی باید مرا مجنون صحراگرد کو؟
رواق منظر چشم من اشيانه توست.....كرم نما و فرود ا كه خانه خانه توستوقت سحر است خیز ای طرفه پسر//پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر
رواق منظر چشم من اشيانه توست.....كرم نما و فرود ا كه خانه خانه توست
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخورتولد انسان روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟
گرما بخشیدی...!؟
یا سوزاندی...؟!!
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
نه نگورو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن...
دیدم بخواب خوش که بدستم پیاله بود/تعبیر رفت و کار بدولت حواله بودنه نگو
از اين سفر با من نگو
من به پايان ميرسم از کوچ تو
بامن از آغاز اين رفتن نگو
کاش ميشد لحظه ها را پس گرفت
کاش ميشداز تو بود و با تو بود
کاش ميشد در تو گم شد از همه
کاش ميشد تا هميشه با تو بود
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن...
بگشای روی زیبا ز گناه آن میندیش.....به خدا که کافرم من تو اگر گناه دارینوبهار و عشق و مستی، خاصه در عهد شباب//میکند، بنیاد مستوری مستوران، خراب
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش/می سپارم به تو از دست حسود چمنش
شمع طرب به جان ما آتش خانه سوز شد......گشت بلای جان من عشق به جان خریده امیا رب این نوگل خندان که سپردی به منش/می سپارم به تو از دست حسود چمنش
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم/چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدمشمع طرب به جان ما آتش خانه سوز شد......گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم/چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند/گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا رامن نگویم که مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید....
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند/گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی/یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی[FONT="]آن یار کزو خانه ما جای [/FONT][/B][B][I][FONT="]پری[/FONT][/I][FONT="] بود [/FONT][/B] [/LEFT] [LEFT][B][FONT="]/ سر تا قدمش چون [/FONT][FONT="]پری[/FONT][/I][/B][B][FONT="] [/FONT][FONT="]از عیب بری بود[/FONT][/B][FONT="] [/FONT][FONT="][/FONT]
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی/یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب/کز هر زبان که می شنوم نامکرر استدلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی/یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
شکر نعمت نعمتت افزون کند/کفر نعمت از کفت بیرون کندیا رب ان نوگول خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش....
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |