مشاعرۀ سنّتی

[fa_arch]

هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی مست گیرد

 

[mani24]

هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی مست گیرد

دري به روي خود از سوي آسمان واكن !

دهان باز زمين در پي تو مي گردد !

از آنچه بر تو نوشته ست، ديده دريا كن !

آسماني باش !

بگرد و خود را در آن كرانه پيدا كن !

 

[*نيروانا*]

دري به روي خود از سوي آسمان واكن !

دهان باز زمين در پي تو مي گردد !

از آنچه بر تو نوشته ست، ديده دريا كن !

آسماني باش !

بگرد و خود را در آن كرانه پيدا كن !

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد, بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد

 

[banooyeariayi]

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم

 

[*نيروانا*]

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم

ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم
محصول دعا در ره جانانه نهاديم

 

[MOΣIN]

ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم
محصول دعا در ره جانانه نهاديم

مرا درمنزل جانان چه امن وعيش چون هردم---جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها

 

[mani24]

ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم
محصول دعا در ره جانانه نهاديم[/QUOTE
ميان توده رنگين گوش ماهي ها،

ز اشتياق تماشا چو كودكان بودم !

به موج هاي رها شادباش مي گفتم !

به ماسه ها، به صدف ها، حباب ها، كف ها،

به ماهيان و به مرغابيان، چنان مجذوب،

كه راست گفتي، بيرون ازين جهان بودم .

 

[mani24]

مرا درمنزل جانان چه امن وعيش چون هردم---جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها

از " تـــو " دلـگیـــر نیستَــــم . . .

اَز دلـَــم دلـگیـــرَم !

کــــه نَبــــودَنـتــــ را صَبــــورانــــه تحمـــــل میکـنَــــد . . .

بـی هیـــچ شِـکــــوه ای ...!!!

 

[*نيروانا*]

از " تـــو " دلـگیـــر نیستَــــم . . .

اَز دلـَــم دلـگیـــرَم !

کــــه نَبــــودَنـتــــ را صَبــــورانــــه تحمـــــل میکـنَــــد . . .

بـی هیـــچ شِـکــــوه ای ...!!!

ياد باد آنكه زما وقت سفر ياد نكرد به وداعي دل غمديده ما شاد نكرد

 

[MOΣIN]

از " تـــو " دلـگیـــر نیستَــــم . . .

اَز دلـَــم دلـگیـــرَم !

کــــه نَبــــودَنـتــــ را صَبــــورانــــه تحمـــــل میکـنَــــد . . .

بـی هیـــچ شِـکــــوه ای ...!!!

یاد باد آن کو به به قصد خون ما -- عهد را بشکست و پیمان نیز هم .

 

[*نيروانا*]

یاد باد آن کو به به قصد خون ما -- عهد را بشکست و پیمان نیز هم .

مخمور جام عشقم ساقي بده شرابي
پركن قدح كه بي مي مجلس ندارد آبي

 

[MOΣIN]

مخمور جام عشقم ساقي بده شرابي
پركن قدح كه بي مي مجلس ندارد آبي

یارب این بچه ترکان چه دلیرند به خون ...... که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند

 

[*نيروانا*]

یارب این بچه ترکان چه دلیرند به خون ...... که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند

دوستـان ! عـیـب مـنِ بـیـــدل حـیـران مـکـنـیـد

گـوهـــــری دارم و صـاحـب‌نــظــری مـی‌جـویـم

 

[MOΣIN]

دوستـان ! عـیـب مـنِ بـیـــدل حـیـران مـکـنـیـد

گـوهـــــری دارم و صـاحـب‌نــظــری مـی‌جـویـم

من از بيگانگان ديگر ننالم...كه با من هر چه كرد ان اشنا كرد

 

[*نيروانا*]

من از بيگانگان ديگر ننالم...كه با من هر چه كرد ان اشنا كرد

دلم غنچه وار از غریبی گرفت
نسیمی نیامد به مهمانی ام

 

[MOΣIN]

دلم غنچه وار از غریبی گرفت
نسیمی نیامد به مهمانی ام

مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد.....كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي

 

[khourshid]

دلم غنچه وار از غریبی گرفت
نسیمی نیامد به مهمانی ام

معبود یعنی خدای هرچه بود و نبود
از بود که بود و از نبود که نبود

 

[*نيروانا*]

مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد.....كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي

یارم به بازار آمد‌ست، چالاک و هشیار آمد‌ست

ور نه به بازارم چه کار، وی را طلبکار آمدم

 

[*نيروانا*]

معبود یعنی خدای هرچه بود و نبود
از بود که بود و از نبود که نبود

دل من با دل تو هر دو تفاهم دارند
موج دریای جنون اند تلاطم دارند

 

[khourshid]

مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد.....كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي

یا رب شدم هراسان عمرم رود به سرعت
از دیده خون بگریان در این دیار غربت

 

[MOΣIN]

دل من با دل تو هر دو تفاهم دارند
موج دریای جنون اند تلاطم دارند

دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا..............

 

[*نيروانا*]

یا رب شدم هراسان عمرم رود به سرعت
از دیده خون بگریان در این دیار غربت

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی

تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی

 

[MOΣIN]

یا رب شدم هراسان عمرم رود به سرعت
از دیده خون بگریان در این دیار غربت

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد....وجود نازكت ازرده گزند مباد

 

[khourshid]

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد....وجود نازكت ازرده گزند مباد

در این راه
قدم ها
چه دشوار
چه سنگی
چه زیبا!
که این راه
سرش داشت
نشانی:
"خراب است!"
ولی آه!
از این راه
که ما را
به خود خواند.

 

[*نيروانا*]

دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا..............

از من و صحبت من زود چنین دست مدار
که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز
دامن از ما مکش، ای دوست! چو خورشید غروب
که به دامان توام دست نیاز است هنوز

 

[MOΣIN]

از من و صحبت من زود چنین دست مدار
که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز
دامن از ما مکش، ای دوست! چو خورشید غروب
که به دامان توام دست نیاز است هنوز

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست....در حق ما هر چه گويند جاي هيچ اكراه نيست

 

[khourshid]

از من و صحبت من زود چنین دست مدار
که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز
دامن از ما مکش، ای دوست! چو خورشید غروب
که به دامان توام دست نیاز است هنوز

ز غصه،
چشش اشک
گذر کرد.
وز آن روز
در این راه
فقط شب
نه خورشید
در آن گرم
نه شبها
پر از ماه_ستاره
فقط ابر.
که من حال
صدایم
پر از خاک
پر از آه...
چه زیبا!

 

[khourshid]

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست....در حق ما هر چه گويند جاي هيچ اكراه نيست

تو آلایش ده چشمانت و پاکش کن ز هر زشتی
که زیبا تر شود با چشم پاک هر آنچه زیبا را ...

 

[*نيروانا*]

تو آلایش ده چشمانت و پاکش کن ز هر زشتی
که زیبا تر شود با چشم پاک هر آنچه زیبا را ...

خيلي قشنگ بود مرسي
اگر ماه بودم به هرجا كه بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنك بودم به هرجا كه بودی
سر رهگذار تو جا می كرفتم
اكر ماه بودى به صد نازشاید
شبی بر لب بام من مینشستی
وگر سنك بودی,به هرجا كه بودم
مرا میشكستی, مرا میشكستی

 

[MOΣIN]

خيلي قشنگ بود مرسي
اگر ماه بودم به هرجا كه بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنك بودم به هرجا كه بودی
سر رهگذار تو جا می كرفتم
اكر ماه بودى به صد نازشاید
شبی بر لب بام من مینشستی
وگر سنك بودی,به هرجا كه بودم
مرا میشكستی, مرا میشكستی

یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور