مشاعرۀ سنّتی

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا..............

از من و صحبت من زود چنین دست مدار
که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز
دامن از ما مکش، ای دوست! چو خورشید غروب
که به دامان توام دست نیاز است هنوز
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
از من و صحبت من زود چنین دست مدار
که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز
دامن از ما مکش، ای دوست! چو خورشید غروب
که به دامان توام دست نیاز است هنوز
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست....در حق ما هر چه گويند جاي هيچ اكراه نيست
 

khourshid

عضو جدید
از من و صحبت من زود چنین دست مدار
که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز
دامن از ما مکش، ای دوست! چو خورشید غروب
که به دامان توام دست نیاز است هنوز
ز غصه،
چشش اشک
گذر کرد.
وز آن روز
در این راه
فقط شب
نه خورشید
در آن گرم
نه شبها
پر از ماه_ستاره
فقط ابر.
که من حال
صدایم
پر از خاک
پر از آه...
چه زیبا!
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو آلایش ده چشمانت و پاکش کن ز هر زشتی
که زیبا تر شود با چشم پاک هر آنچه زیبا را ...

خيلي قشنگ بود مرسي
اگر ماه بودم به هرجا كه بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنك بودم به هرجا كه بودی
سر رهگذار تو جا می كرفتم
اكر ماه بودى به صد نازشاید
شبی بر لب بام من مینشستی
وگر سنك بودی,به هرجا كه بودم
مرا میشكستی, مرا میشكستی
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
خيلي قشنگ بود مرسي
اگر ماه بودم به هرجا كه بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنك بودم به هرجا كه بودی
سر رهگذار تو جا می كرفتم
اكر ماه بودى به صد نازشاید
شبی بر لب بام من مینشستی
وگر سنك بودی,به هرجا كه بودم
مرا میشكستی, مرا میشكستی
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو آلایش ده چشمانت و پاکش کن ز هر زشتی
که زیبا تر شود با چشم پاک هر آنچه زیبا را ...
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر ، با آن پوستین سرد نمناکش.

باغ بی برگی، روز و شب تنهاست،

با سکوت پاک غمناکش.



ساز او باران ، سرودش باد.

جامه اش شولای عریانی ست.

ور جز اینش جامه ای باید،

بافته بس شعله ی زر تار پودش باد.

گو بروید ، یا نروید ، هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد.

باغبان و رهگذاری نیست.

باغ نومیدان ،

چشم در راه بهاری نیست.



گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد،

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟

داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید



باغ بی برگی

خنده اش خونیست اشک آمیز.

جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن

پادشاه فصلها،پاییز.
 

khourshid

عضو جدید
خيلي قشنگ بود مرسي
اگر ماه بودم به هرجا كه بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنك بودم به هرجا كه بودی
سر رهگذار تو جا می كرفتم
اكر ماه بودى به صد نازشاید
شبی بر لب بام من مینشستی
وگر سنك بودی,به هرجا كه بودم
مرا میشكستی, مرا میشكستی
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند

بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را

شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند

چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران که می بارد شما را تر کند...
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر ، با آن پوستین سرد نمناکش.

باغ بی برگی، روز و شب تنهاست،

با سکوت پاک غمناکش.



ساز او باران ، سرودش باد.

جامه اش شولای عریانی ست.

ور جز اینش جامه ای باید،

بافته بس شعله ی زر تار پودش باد.

گو بروید ، یا نروید ، هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد.

باغبان و رهگذاری نیست.

باغ نومیدان ،

چشم در راه بهاری نیست.



گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد،

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟

داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید



باغ بی برگی

خنده اش خونیست اشک آمیز.

جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن

پادشاه فصلها،پاییز.
زین تازه دولتان دنی خواجه ای نخاست......وز خانواده های کهن مهتری نماند
 

taraneh_de

عضو جدید
روزگار این است که گه عزت دهد گه خوار دارد / چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این درگه که گه گه که که و که که شود.....به امروزت مشو غره ک از فردا نهی آگه
:دی

شعر را درست کتابت کنید!
2-0 به نفع من!!!

در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه//مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه

هرچه دیدی ذات پاک او بود//اینچنین بینی ترا نیکو بود
 

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر را درست کتابت کنید!
2-0 به نفع من!!!

در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه//مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه

هرچه دیدی ذات پاک او بود//اینچنین بینی ترا نیکو بود

حالا چرا 2!

دلا غافل ز سبحانی چ حاصل............اسیر نفس شیطانی چ حاصل
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لیک از آسیب جانت وز صفای سینه‌ات//بی تو داده باغ هستی را بسی نشو و نما

1 امتیاز به خاطر تحریف شعر!!!
2- کتابت درست شعر
 

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
لیک از آسیب جانت وز صفای سینه‌ات//بی تو داده باغ هستی را بسی نشو و نما

1 امتیاز به خاطر تحریف شعر!!!
2- کتابت درست شعر

هه!


اي غايب از نظر به خدا ميسپارمت............جانم بسوختي و به دل دوست دارمت
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو عفوش کن که گر عفوت نباشد//فرو ماند به صد خذلان دریغا

2-0
:w02:
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نــعع!ی چی شده!بگین به من؟!چرا انقده حســـّاس شدین؟!:D

همی آموختیم که سر تواضع فرو آوریم در جلوی نسوان ، که این جماعت همی نازک دلند و حساس!!!!!!!!

از دست حرص و آز بخستی به گوشه‌ای//زین بیش دست می‌ندهد چون کنیم ما
 

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
همی آموختیم که سر تواضع فرو آوریم در جلوی نسوان ، که این جماعت همی نازک دلند و حساس!!!!!!!!

از دست حرص و آز بخستی به گوشه‌ای//زین بیش دست می‌ندهد چون کنیم ما

:دی
ب هر حال ما ک اصن دل نداریم ک بخواد نازک باشه!



آه یک روز همین آه تو را می گیرد .........گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در بیابانی که نه پا و نه سر دارد پدید//هر زمان سرگشته‌تر هر ساعتی حیران‌ترم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا