هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی مست گیرد
دري به روي خود از سوي آسمان واكن !
دهان باز زمين در پي تو مي گردد !
از آنچه بر تو نوشته ست، ديده دريا كن !
آسماني باش !
بگرد و خود را در آن كرانه پيدا كن !
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم
مرا درمنزل جانان چه امن وعيش چون هردم---جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل هاما درس سحر در ره ميخانه نهاديم
محصول دعا در ره جانانه نهاديم
ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم
محصول دعا در ره جانانه نهاديم[/QUOTE
ميان توده رنگين گوش ماهي ها،
ز اشتياق تماشا چو كودكان بودم !
به موج هاي رها شادباش مي گفتم !
به ماسه ها، به صدف ها، حباب ها، كف ها،
به ماهيان و به مرغابيان، چنان مجذوب،
كه راست گفتي، بيرون ازين جهان بودم .
مرا درمنزل جانان چه امن وعيش چون هردم---جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها
از " تـــو " دلـگیـــر نیستَــــم . . .
اَز دلـَــم دلـگیـــرَم !
کــــه نَبــــودَنـتــــ را صَبــــورانــــه تحمـــــل میکـنَــــد . . .
بـی هیـــچ شِـکــــوه ای ...!!!
یاد باد آن کو به به قصد خون ما -- عهد را بشکست و پیمان نیز هم .از " تـــو " دلـگیـــر نیستَــــم . . .
اَز دلـَــم دلـگیـــرَم !
کــــه نَبــــودَنـتــــ را صَبــــورانــــه تحمـــــل میکـنَــــد . . .
بـی هیـــچ شِـکــــوه ای ...!!!
یاد باد آن کو به به قصد خون ما -- عهد را بشکست و پیمان نیز هم .
یارب این بچه ترکان چه دلیرند به خون ...... که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرندمخمور جام عشقم ساقي بده شرابي
پركن قدح كه بي مي مجلس ندارد آبي
یارب این بچه ترکان چه دلیرند به خون ...... که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند
من از بيگانگان ديگر ننالم...كه با من هر چه كرد ان اشنا كرددوستـان ! عـیـب مـنِ بـیـــدل حـیـران مـکـنـیـد
گـوهـــــری دارم و صـاحـبنــظــری مـیجـویـم
من از بيگانگان ديگر ننالم...كه با من هر چه كرد ان اشنا كرد
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد.....كز دست بخواهد شد پاياب شكيباييدلم غنچه وار از غریبی گرفت
نسیمی نیامد به مهمانی ام
دلم غنچه وار از غریبی گرفت
نسیمی نیامد به مهمانی ام
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد.....كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي
دل من با دل تو هر دو تفاهم دارندمعبود یعنی خدای هرچه بود و نبود
از بود که بود و از نبود که نبود
یا رب شدم هراسان عمرم رود به سرعتمشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد.....كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي
دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا..............دل من با دل تو هر دو تفاهم دارند
موج دریای جنون اند تلاطم دارند
یا رب شدم هراسان عمرم رود به سرعت
از دیده خون بگریان در این دیار غربت
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد....وجود نازكت ازرده گزند مبادیا رب شدم هراسان عمرم رود به سرعت
از دیده خون بگریان در این دیار غربت
در این راهتنت به ناز طبيبان نيازمند مباد....وجود نازكت ازرده گزند مباد
دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا..............
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست....در حق ما هر چه گويند جاي هيچ اكراه نيستاز من و صحبت من زود چنین دست مدار
که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز
دامن از ما مکش، ای دوست! چو خورشید غروب
که به دامان توام دست نیاز است هنوز
ز غصه،از من و صحبت من زود چنین دست مدار
که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز
دامن از ما مکش، ای دوست! چو خورشید غروب
که به دامان توام دست نیاز است هنوز
تو آلایش ده چشمانت و پاکش کن ز هر زشتیزاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نيست....در حق ما هر چه گويند جاي هيچ اكراه نيست
تو آلایش ده چشمانت و پاکش کن ز هر زشتی
که زیبا تر شود با چشم پاک هر آنچه زیبا را ...
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخورخيلي قشنگ بود مرسي
اگر ماه بودم به هرجا كه بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنك بودم به هرجا كه بودی
سر رهگذار تو جا می كرفتم
اكر ماه بودى به صد نازشاید
شبی بر لب بام من مینشستی
وگر سنك بودی,به هرجا كه بودم
مرا میشكستی, مرا میشكستی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |