A R M A N
عضو جدید
یک ره بنه این قیامت از دست//کاخر به جز این قیامتی هست
تو را من چشم در راهم
یک ره بنه این قیامت از دست//کاخر به جز این قیامتی هست
دین همه سرمایهٔ کشتار گشت//یکسره بر دوش زمین بار گشت
تو و طوبی و ما و قامت یار...........فکر هر کس به قدر همت اوست
تا دشمن تو سلیح پوشد//شمشیر تو به که باز کوشد
دریای عشق را به حقیقت کنار نیست.............ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست
دریای عشق را به حقیقت کنار نیست.............ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست
تشنهام به لب فرات بردی//ناخورده به دوزخم سپردی
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد.......به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
در میان مستمندان، فرق نیست//این غریق خرد، بهر غرق نیست
تویی بهانه آن ابرها که می گریند ........بيا كه صاف شود اين هواي باراني
یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمیکند//تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمیکند
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب........یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
نظرتون در مورد خواب چیه؟![]()
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب........یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
نظرتون در مورد خواب چیه؟![]()
مرا هرگه بهار آید به خاطر یاد یار آید....به خاطر یاد یار آید مرا هرگه بهار آیدیاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم ...در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم ...در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
مرا هرگه بهار آید به خاطر یاد یار آید....به خاطر یاد یار آید مرا هرگه بهار آید
دل من میرود به سربازی .... دل من تیر میکشد پشتش
اسلحه میکشد به روی خودش... میچکد ماشه زیر انگشتش
شهریارا درس عشق خود روان.....عاشقان در مکتب عرفان کنند
تسلیم شو که حکم قضا می توان شنید......حکم قضا به سمع رضا می توان شنیددل من غول در چراغ تو است..... زشت و بد طینت و سیاه شده
و دلش لک زده که جفت شود... با پری های قصر جادوهات
تسلیم شو که حکم قضا می توان شنید......حکم قضا به سمع رضا می توان شنید
تو شهریار شرابی که خواجه می نوشید.....بنوش و ولوله در جان شیخ و شاب اندازدل من از خودش دلش خون است ... نا امید و شکسته در فکر :
"خود خوری در لبان قرمز تو .... خود زنی زیر تیغ ابروهات "
تو شهریار شرابی که خواجه می نوشید.....بنوش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
زخمی که ماند بستر خالی ز همسرش
هی داد میکشد امشب به دفترش
شهریار از خاکساری پادشاهی یافتی.....ای بلنداختر مبارک بادت این تخت و سریر
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی......سنگدل این زودتر می خواستی حالا چراروی دوشم به خواب رفته پتو....... پلک های تو باد کرده ... مرا
که عزیزم به خاطر همه چیز .... که نبودی .. که نیستی... ممنون
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی......سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
من به پای خویشتن در بیشه ی عشق آمدم.........ورنه شیر عشق از این نخجیر لاغر بود سیراز هر شبی که تو ی خودم میگریستم
از آدمی که نبودم..... و نیستم
من به پای خویشتن در بیشه ی عشق آمدم.........ورنه شیر عشق از این نخجیر لاغر بود سیر
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |