تابو که یابم آگهی از سایه سرو سهی ..............گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی میزنمتنها نه عشق و زندگی و آرزوی من
عذر گناه من، همه،چشمان مست اوست
تابو که یابم آگهی از سایه سرو سهی ..............گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی میزنمتنها نه عشق و زندگی و آرزوی من
عذر گناه من، همه،چشمان مست اوست
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویتتابو که یابم آگهی از سایه سرو سهی ..............گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی میزنم
ديشب گله زلفش با باد هميکردم....گفتا غلطي بگذر زين فکرت سوداييمکن ز غصه شکایت که در طریق طلب......به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
دوستت دارم را با من بسیار بگو....دوستم داریرا از من بسیاربپرس....مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب......به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود ....وین راز سر به مهر به عالم سمر شودمکن آن نوع که آزرده شوم از خویت
دست بردن نهمو پا بکشم از کویت
سعدی بروزگاران مهری نشسته بر دلدوستت دارم را با من بسیار بگو....دوستم داریرا از من بسیاربپرس....
یا رب سببی ساز که یارم به سلامتديشب گله زلفش با باد هميکردم....گفتا غلطي بگذر زين فکرت سودايي
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بندملامت
رختم از تاول تن پوش تو از پوست پلنگ!تو ز عشق جان خویشی بیقرار
واو نشسته تا کند صد جان نثار
رواق منظر چشم من آشیانه توست.....کرم نما و فرود آ که خانه خانه توستتو ز عشق جان خویشی بیقرار
واو نشسته تا کند صد جان نثار
تو به من خندیدیرواق منظر چشم من آشیانه توست.....کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
رواق منظر چشم من آشیانه توست.....کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
رواق منظر چشم من آشیانه توست.....کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
تو به من خندیدی
و ندانستی من
به چه دلهره سیب را از باغچه ی همسایه دزدیدم
مژده ای دل که مسیحا نفسی ماید
داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاهمژده ای دل که مسیحا نفسی ماید
اندر دو تن که نه ولی خوب زیادی شیر تو شیرهدر این وادی چه خبر است؟
این چه حالت است دیگر؟
مشاعره اندر 2 تن باشد و بس نه صد نفر!!!!!
داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاه
مانند شمع سوختم و اشک ریختم
ما نباشیم که باشد که جفای تو کشدمگر شیرین بدان کردی دهانم
که در حلقم شکر گردد زبانم
ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد
به جفا سازد و صد جور برای تو کشد
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشمدر دنیا بدانش بند کرده
ز دنیا دل بدین خرسند کرده
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسر که نجوشم
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدممدم دم تا چراغ من نمیرد
که در موسی دم عیسی نگیرد
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
طوطی اندر گفت آمد در زمانرشته را باشد به سوزن ارتباط
نیست در خور با جمل سم الخیاط
طوطی اندر گفت آمد در زمان
بانگ بر درویش زد که: هی فلان
یار دبستانی مننالید چو مرغ صبحگاهی
روزش چو شبی شد از سیاهی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |