دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بس که ديوار دلم کوتاه است *هر که از کوچه تنهايي من مي گذرد * به هواي هوسي هم که شده * سرکي مي کشد و مي گذرد ...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خزان شد ،دلم را مي گويم ..
پر از برگهايي زرد مي دانم، راه رفتن روي برگ چه لذتي دارد چه صدايي برو ..باز هم راه برو مي خواهم بشنوم...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من ياد گرفته ام ...
" دوست داشتن دليل نمي خواهد ... "
ولي نمي دانم چرا ...
خيلي ها ...
و حتي خيلي هاي ديگر ...
مي گويند :
" اين روز ها ...
دوست داشتن
دليل مي خواهد ... "
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بــــاوَر کُـــن حِســـادَتـــ دارد وَقتــــي از ايـــن هــمــِ تـــو سَهــمــ ِ مَــــن فَقـــط مــــرور ِخــــاطِـــــــراتــي اَنــدَک بــآشَد!!!
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه با دلت چيزي يا کسي رو دوست داري زياد جدي نگيرش، چون ارزشي نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم که ديدنه، اما اگه يه روز با عقلت کسي رو دوست داشتي، اگه عقلت عاشق شد، بدون که داري چيزي رو تجربه مي کني که اسمش عشق واقعي
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها شیرین می زنم .... بی آنکه پای فرهادی در میان باشد ....!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کـودکـي در مـن
بـه نمـاز آيـات مـي ايسـتد
وقـتـي کـه...يـاد تــو
دلـم را ...
مـي لـرزانـد ...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وقت رفتنت يادم بيآور خآطراتت رآ بدهم ببری
خودت که نباشی به چه کارم میآيند؟!
فقط ذره ذره نابوديم رآ ضمانت میکنند!!!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تـــنها
در تـــلفظ نام تــــــــــــــــو
بـه لکنـت مي افـــتم
ايـن را
تمــام واژه ها مي دانـــند .....
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
براي تو مي ميرم ،
تو وانمود کن که تب کردي .
همين کافيست...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شايدآن روزكه سهراب نوشت :
تا شقايق هست زندگي بايدكرد
خبري ازدل پر دردگل ياس نداشت،
بايد اين گونه نوشت
هرگلي هم باشي
چه شقايق چه گل پيچك و ياس زندگي اجبار است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قلب من می گه که هستی ، اما چشمام می گه نیستی
خیلی سخته باورم شه ، که تو پیشم دیگه نیستی


بگو که هنوز چشاتو ، رو به عشق من نبستی
چشم من می گه تو رفتی ، اما قلبم می گه هستی


حالا که همش خیاله ، بذار دستاتو بگیرم
بذار تو فرض محالم ، با تو باشم تا بمیرم

بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم....


حالا که همش تو رویاست ، نذار دلتنگت بمونم
مرگ بیداری برا من ، اینو خیلی خوب می دونم
بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم....


مگه میشه تو نباشی ، تو مثه نفس می مونی
دستای گرمتو کاشکی ، تو به دستم برسونی
بی تو قلبم بی پناه ِ ، می میرم وقتی که نیستی
مگه میشه باورم شه ، که تو پیشم دیگه نیستی


حالا که همش خیاله ، بذار دستاتو بگیرم
بذار تو فرض محالم ، با تو باشم تا بمیرم
بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم....


حالا که همش تو رویاست ، نذار دلتنگت بمونم
مرگ بیداری برا من ، اینو خیلی خوب می دونم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پشت دریاها شهری ست
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف

خاک موسیقی احساس تو را می شنود
و صدای پر مرغان اساططیر می آید در باد

پشت دریا شهری ست
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.

پشت دریاها شهری ست!
قایقی باید ساخت
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قلب من می گه که هستی ، اما چشمام می گه نیستی
خیلی سخته باورم شه ، که تو پیشم دیگه نیستی


بگو که هنوز چشاتو ، رو به عشق من نبستی
چشم من می گه تو رفتی ، اما قلبم می گه هستی


حالا که همش خیاله ، بذار دستاتو بگیرم
بذار تو فرض محالم ، با تو باشم تا بمیرم

بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم....


حالا که همش تو رویاست ، نذار دلتنگت بمونم
مرگ بیداری برا من ، اینو خیلی خوب می دونم
بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم....


مگه میشه تو نباشی ، تو مثه نفس می مونی
دستای گرمتو کاشکی ، تو به دستم برسونی
بی تو قلبم بی پناه ِ ، می میرم وقتی که نیستی
مگه میشه باورم شه ، که تو پیشم دیگه نیستی


حالا که همش خیاله ، بذار دستاتو بگیرم
بذار تو فرض محالم ، با تو باشم تا بمیرم
بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم... بذار عاشقت بمونم....


حالا که همش تو رویاست ، نذار دلتنگت بمونم
مرگ بیداری برا من ، اینو خیلی خوب می دونم
همه ئ اهنگای مازیار فلاحی قشنگن.دستتون درد نکنه.;)
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دیر آمدی باران

دیر آمدی...

من در جایی

در حجم نبودن کسی

خشکیدم ....!!!


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر زمان که بخواهی از کنارت خواهم رفت

تا بفهمی چه باشم چه نباشم ، عاشقم

هر کجا باشم در قلبم خواهی ماند و به عشق تو،

با یاد تو، با عکسهای تو، با مهری که از تو در دلم جا مانده زنده خواهم ماند

تا زمانی که نفس میکشی ، نفس میکشم به عشق نفسهایت

که هر نفس آرامش من است ، هر نفس امیدی برای زندگی عاشقانه ی من است

وقتی نیستی گرچه سخت است سرکردن با اشکهایی که میرزد از چشمانم

اما این عشق تو است که به من شوق اشک ریختن را ،

شوق غم و غصه لحظه های دور از تو بودن ، شوق دلتنگی و انتظار را میدهد

این عشق تو است که به من فرصتی دوباره میدهد

میترسم ، میترسم ، میترسم ! یک سوال در دلم مانده که میترسم از تو بپرسم!

میخواستم بپرسم که :

عزیزم هنوز مرا دوست داری؟
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
از کسي که دلش گرفته ....
نپرسيد چرا ،..... ؟

آدمـها وقتي دليل ِ ناراحتي ـِشان را نميتوانند بيان کنند ....
دلشان مي گيرد..
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گــــاهي خيـــــال بـــــــوده ام

گــــــــاهي توهــــــــــم


گـــاهي تجردي تنهــــــــا


ميان آدم هـــا


ســايه اي از خــــودم


که دنبـــال تـــــــو مي گشته
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آموخته ام که وقتي نااميد ميشوم ، خداوند با تمام عظمتش ناراحت ميشود و عاشقانه انتظار ميکشد که به رحمتش اميدوار شوم . . .
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کفشــــ هـــاے دلــــم
در خــــوابــــ تــــو جـــا مانـــدستــــ
بـــا اسمـــ شبتــــ هر شبــــــــــــــــ
تمــامـــ رؤيــــاهــا را
پـا برهنـــــــه
دنبالـــــ تــ ـــ ـــــــــــــــو مےگــــردمــ
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم می بندم...........!
چه قدر با همه عاشقیم محزونم !
وبه یاد همه خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده به غم مغمومم.!
بی دلیل ازقفس کهنه شب می ترسم
بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند
...........می ترسم!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[h=6]نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است ...
آری ،من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم

.[/h]
 

الهام3

عضو جدید
شبنم مهتاب می بارد .

دشت سرشار از بخار آبی گل های نیلوفر .

می درخشد روی خاک آیینه ای بی طرح .

مرز می لغزد ز روی دست .

من کجا لغزیده ام در خواب ؟

مانده سرگردان نگاهم در شب آرام آیینه .

برگ تصویری نمی افتد در این مرداب .

او ، خدای دشت ، می پیچد صدایش در بخار دره های دور :

مو پریشان های باد !

گرد خواب از تن بیفشانید .

دانه ای تاریک مانده در نشیب دشت ،

دانه را در خاک آیینه نهان سازید .

مو پریشان های باد از تن بدر آورده تور خواب

دانه را در خاک ترد و بی نم آیینه می کارند .

او ،خدای دشت ،می ریزد صدایش را به جام سبز خاموشی :

در عطش می سوزد اکنون دانه تاریک ،

خاک آیینه کنید از اشک گرم چشمتان سیراب .

حوریان چشمه با سرپنجه های سیم

می زدایند از بلور دیده دود خواب .

ابر چشم حوریان چشمه می بارد .

تار و پود خاک می لرزد .

می وزد بر من نسیم سرد هشیاری .

ای خدای دشت نیلوفر !

کو کلید نقره درهای بیداری ؟

درنشیب شب صدای حوریان چشمه می لغزد :

ای در این افسون نهاده پای ،

چشم ها را کرده سرشار از مه تصویر !

باز کن درهای بی روزن

تا نهفته پرده ها در رقص عطری مستی جان گیرند .

حوریان چشمه ! شویید از نگاهم نقش جادو را .

مو پریشان های باد !

برگ های وهم را از شاخه های من فرو ریزید .

حوریان و مو پریشان ها هم آوا :

او ز روزن های عطر آلود

روی خاک لحظه های دور می بیند گلی همرنگ ،

لذتی تاریک می سوزد نگاهش را .

ای خدای دشت نیلوفر !

باز گردان رهرو بی تاب را از جاده رویا .

کیست می ریزد فسون در چشمه سار خواب ؟

دست های شب مه آلود است .

شعله ای از روی آیینه چو موجی می رود بالا .

کیست این آتش تن بی طرح رویایی ؟

ای خدای دشت نیلوفر !

نیست در من تاب زیبایی .

حوریان چشمه در زیر غبار ماه :

ای تماشا برده تاب تو !

زد جوانه شاخه عریان تاب تو .

در شب شفاف

او طنین جام تنهایی است .

تا و پودش رنج و زیبایی است .

در بخار دره های دور می پیچد صدا آرام :

او طنین جام تنهایی است .

تا و پودش رنج و زیبایی است .

رشته گرم نگاهم می رود همراه رود رنگ :

من درون نور - باران قصر سیم کودکی بودم ،

جوی رویا ها گلی می برد .

همره آب شتابان ، می دویدم مست زیبایی .

پنجه ام در مرز بیداری

در مه تاریک نومیدی فرو می رفت .

ای تپش هایت شده در بستر پندار من پرپر !

دور از هم ، در کجا سرگشته می رفتیم

ما ، دو شط وحشی آهنگ ،

ما ، دو مرغ شاخه اندوه ،

ما ، دو موج سرکش همرنگ ؟

مو پریشان های باد از دور دست دشت :

تارهای نقش می پیچد به گرد پنجه های او .

ای نسیم سرد هشیاری !

دور کن موج نگاهش را

از کنار روزن رنگین بیداری .

در ته شب حوریان چشمه می خوانند :

ریشه های روشنایی می شکافد صخره شب را .

زیر چرخ وحشی گردونه خورشید

بشکند گر پیکر بی تاب آیینه

او چو عطری می پرد از دشت نیلوفر ،

او ، گل بی طرح آیینه .

او ، شکوه شبنم رویا .

خواب می بیند نهال شعله گویا تند بادی را .

کیست می لغزاند امشب دود را بر چهره مرمر ؟

او ، خدای دشت نیلوفر ،

جام شب را می کند لبریز آوایش :

زیر برگ آیینه را پنهان کنید از چشم .

مو پریشان های باد

با هزاران دامن پر برگ

بی کران دشت ها را در نوردیده ،

می رسد آهنگشان از مرز خاموشی :

ساقه های نور می رویند در تالاب تاریکی .

رنگ می بازد شب جادو .

گم شده آیینه در دود فراموشی .



در پس گردونه خورشید ، گردی می رود بالا ز خاکستر .

و صدای حوریان و مو پریشان ها می آمیزد

با غبار آبی گل های نیلوفر :

باز شد درهای بیداری .

پای درها لحظه وحشت فرو لغزید .

سایه تردید در مرز شب جادو گسست از هم .

روزن رویا بخار نور را نوشید .​
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
برگـــرد..
يادت را جا گذاشتـــي..
نمي خواهم عـمري به اين اميد باشـم

که براي بردنش بر مي گردي
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گـــــــاهي بايد کم باشي
تـــــا کمبودتــــ احساس شه
نه اينکــــه نباشي
تا نبودنــــت عــــــادتـــ شه
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا