حجاب دوست داشتنی من

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز

خدایی چه ربطی داره آخه؟
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
منظور این هستش که اون شیشه ای که در اطراف اون نور هست از اون محافظت میکنه و حجاب هم از نور درون محافظت میکنه و نمیذاره که خاموش شه

ولی این شیشه شفافه و درونش دیده میشه از طرفی بالاشم بازه !!!!!
 

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيا آمار مصدومين «تركش نگاه» را داريد؟
آيا ضايعات «تيرهاي مسموم نگاه» را مي‌شناسيد؟
آيا مي‌دانيد چه تعداد، مبتلايان به ويروس هوس در بستر نگاه آرميده‌اند؟
خواهران ما بايد در «سنگر حجاب» موضع بگيرند و برادران ما بايد با «واكسن تقوا» خود را واكسينه كنند، وگرنه عوارض «نگاه» و «بدحجابي» دامن دو طرف را مي‌گيرد.
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيا آمار مصدومين «تركش نگاه» را داريد؟
آيا ضايعات «تيرهاي مسموم نگاه» را مي‌شناسيد؟
آيا مي‌دانيد چه تعداد، مبتلايان به ويروس هوس در بستر نگاه آرميده‌اند؟
خواهران ما بايد در «سنگر حجاب» موضع بگيرند و برادران ما بايد با «واكسن تقوا» خود را واكسينه كنند، وگرنه عوارض «نگاه» و «بدحجابي» دامن دو طرف را مي‌گيرد.

ببخشیدا ولی یه چند دقیقه ای خندیدم، گفتم که خدای نکرده غیبت نشه
 

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
متلک های خیابانی
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] آهاي خانوم كجا كجا،
خانوم بینیتون افتاده چسب زدین؟،
خانم شماره کفشمو بدم؟،
ببخشید شما چقدر شبیه دوست دختره آینده من هستین و......

هر روز سریه کوچه ای با دوستاش مینشست و به همه دختراهایی که رد میشدنند این متلک ها رومینداخت.و کلی میخندید.
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] نگاهش افتاد به یه دختر چادری .تا خواست از کنارش رد بشه .و یه تیکه بندازه ، نتونست .
آخه هرچی فکر کرد نفهمید بابت چی متلک بگه!
با نگاهش رفتن دختر را دنبال کرد .

سرشو انداخت پایین که رفت توی فکر.
حواسش نبود یه دختر دیگه از کنارش رد شد و دوستاش متلک گفتند .
دوستش گفت رفیق حواست کجاست.
این دختر عجب تیکه ای بود و ......


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]سرشو اورد بالا نگاهش افتاد به همون دختری که رفته بود.
خواهرش بود.....!؟
[/FONT]

[/FONT]
[/FONT]
 

rozmary3000

اخراجی موقت
اره بعضی جاها واقعا نیازه که خودتو بپوشونی...اما بعضی جاها هم نه.
وقتی میری تو یه کشور نا مسلمان اگه معتقد به حجاب نیستی نیازی نیست بپوشونی....چون اگه حالا موی تورو ببینن یا دستت رو ببینن اتفاقی نمیوفته.....
اما اینجا که اگه خدایی نکرده زبونم لال ناگهانی باد بیاد و شالت باز بشه و یه تیکه از گردنت پیدا بشه دیگه جنس مذکر حال و روزشو نمیفهمه به نظر من تو همچین جایی حجاب جدا الزامیه.
البته توهین نشه....مرد ایرانی و مسلمان با شخصیت و نجیب هم زیاد هست.

سلام خانوم
اين تفسير شما فكر نمي كني اشتباه
اتفاقا تو كشورهاي غير مسلومن بايد بگي كه من مسلمونم و با حجابم
ميدوني اون وقت اونا چي ميگن ميگن اينهم زن يا مرد مسلمان اسلام يعني اين
 

G1-Asal_lrrtm1

عضو جدید
متلک های خیابانی
آهاي خانوم كجا كجا،
خانوم بینیتون افتاده چسب زدین؟،
خانم شماره کفشمو بدم؟،
ببخشید شما چقدر شبیه دوست دختره آینده من هستین و......

هر روز سریه کوچه ای با دوستاش مینشست و به همه دختراهایی که رد میشدنند این متلک ها رومینداخت.و کلی میخندید.
نگاهش افتاد به یه دختر چادری .تا خواست از کنارش رد بشه .و یه تیکه بندازه ، نتونست .
آخه هرچی فکر کرد نفهمید بابت چی متلک بگه!
با نگاهش رفتن دختر را دنبال کرد .

سرشو انداخت پایین که رفت توی فکر.
حواسش نبود یه دختر دیگه از کنارش رد شد و دوستاش متلک گفتند .
دوستش گفت رفیق حواست کجاست.
این دختر عجب تیکه ای بود و ......


سرشو اورد بالا نگاهش افتاد به همون دختری که رفته بود.
خواهرش بود.....!؟



ایول عجب چیزی بود خداییش...دمت گرم آجی
 

الهام3

عضو جدید
به نظر من انسان هم باید مراقب حجاب درونش باشه هم بیرون جون هردو مهم هستند روی هم اثر میزارنن
به نظرمن علت بد حجابی کشور مون اینه که میخوان به اجبار محجبه کنن به جای اینکه اصولی وارد شن
 

G1-Asal_lrrtm1

عضو جدید
به نظر من انسان هم باید مراقب حجاب درونش باشه هم بیرون جون هردو مهم هستند روی هم اثر میزارنن
به نظرمن علت بد حجابی کشور مون اینه که میخوان به اجبار محجبه کنن به جای اینکه اصولی وارد شن

آره آفرین دقیقا
 

h@med_1

عضو جدید
کاربر ممتاز
من فقط میدونم هیچ چیزی با زور و اجبار درست نمیشه...
 

neteng

کاربر فعال
متلک های خیابانی
آهاي خانوم كجا كجا،
خانوم بینیتون افتاده چسب زدین؟،
خانم شماره کفشمو بدم؟،
ببخشید شما چقدر شبیه دوست دختره آینده من هستین و......

هر روز سریه کوچه ای با دوستاش مینشست و به همه دختراهایی که رد میشدنند این متلک ها رومینداخت.و کلی میخندید.
نگاهش افتاد به یه دختر چادری .تا خواست از کنارش رد بشه .و یه تیکه بندازه ، نتونست .
آخه هرچی فکر کرد نفهمید بابت چی متلک بگه!
با نگاهش رفتن دختر را دنبال کرد .

سرشو انداخت پایین که رفت توی فکر.
حواسش نبود یه دختر دیگه از کنارش رد شد و دوستاش متلک گفتند .
دوستش گفت رفیق حواست کجاست.
این دختر عجب تیکه ای بود و ......


سرشو اورد بالا نگاهش افتاد به همون دختری که رفته بود.
خواهرش بود.....!؟




خدا کنه گفته هات درک بشه
 

تیکا

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکایت مسلمان شدن سارا بوكر
اخیرا سارا بوکر، هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی، توضیحاتی را درباره خود ارائه داده است. به گزارش سایت تازه مسلمانان او در گفتگویی خود را اینگونه معرفی و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می کند:
من یک زن امریکائی هستم که در مرکز امریکا بدنیا آمده ام. من مانند هر دختر دیگری بزرگ شدم. با علاقه و تعلق خاطر شدید به زرق و برق زندگی در “گران شهرها”. در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی “زندگی پر زرق و برق” هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می دهد را انجام می دادم.
براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی “با کلاس” برای خود فراهم کنم.

سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در “جذابیت زنانگی ام” پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام افت می کند. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم.
به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی ام، من در فرار از الکل و مهمانی ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می بردم. اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.
یازده سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزشها و فرهنگ اسلامی، و اعلام شرم آور “جنگ صلیبی جدید” بودم، توجه ام به چیزی بنام اسلام آغاز شد. تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در “چادر”، کتک زنندگان زنان (همسران)، حرام ها، و یک دنیا ترور و وحشت.
یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه ای معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش، و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم.
سرانجام من حقیقت را دریافتم: فعالیت ارضاء کننده جدید من چیزی جز قبول مذهبی بنام اسلام، که می تواند سرچشمه آرامش برای من بعنوان یک مسلمان “فعال” باشد، نبود.
من یک ردای زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار “شیک” سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره ها، و مغازه ها همه همان ها بودند، اما یک چیز بطرزی چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.
من احساس کردم که همه زنجیرها پاره شده اند و من بالاخره آزاد شده ام. من از چهره های حیرت زده جدید مردم، در مکانی که زمانی چهره هائی که پر از نگاه های شکارچی برشکار بود را تجربه کرده بودم، لذت می بردم. ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم.
من از حجاب رضایت داشتم، اما دیدن رو به افزایش زنان مسلمانی که از نقاب استفاده می کنند کنجکاوی مرا درباره نقاب برانگیخت. من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام “عبا” که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود.
هیچ چیز مرا از تعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی و زندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوعانم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود.
به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید.
 

gelayol joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکایت مسلمان شدن سارا بوكر
اخیرا سارا بوکر، هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی، توضیحاتی را درباره خود ارائه داده است. به گزارش سایت تازه مسلمانان او در گفتگویی خود را اینگونه معرفی و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می کند:
من یک زن امریکائی هستم که در مرکز امریکا بدنیا آمده ام. من مانند هر دختر دیگری بزرگ شدم. با علاقه و تعلق خاطر شدید به زرق و برق زندگی در “گران شهرها”. در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی “زندگی پر زرق و برق” هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می دهد را انجام می دادم.
براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی “با کلاس” برای خود فراهم کنم.

سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در “جذابیت زنانگی ام” پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام افت می کند. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم.
به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی ام، من در فرار از الکل و مهمانی ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می بردم. اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.
یازده سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزشها و فرهنگ اسلامی، و اعلام شرم آور “جنگ صلیبی جدید” بودم، توجه ام به چیزی بنام اسلام آغاز شد. تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در “چادر”، کتک زنندگان زنان (همسران)، حرام ها، و یک دنیا ترور و وحشت.
یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه ای معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش، و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم.
سرانجام من حقیقت را دریافتم: فعالیت ارضاء کننده جدید من چیزی جز قبول مذهبی بنام اسلام، که می تواند سرچشمه آرامش برای من بعنوان یک مسلمان “فعال” باشد، نبود.
من یک ردای زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار “شیک” سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره ها، و مغازه ها همه همان ها بودند، اما یک چیز بطرزی چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.
من احساس کردم که همه زنجیرها پاره شده اند و من بالاخره آزاد شده ام. من از چهره های حیرت زده جدید مردم، در مکانی که زمانی چهره هائی که پر از نگاه های شکارچی برشکار بود را تجربه کرده بودم، لذت می بردم. ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم.
من از حجاب رضایت داشتم، اما دیدن رو به افزایش زنان مسلمانی که از نقاب استفاده می کنند کنجکاوی مرا درباره نقاب برانگیخت. من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام “عبا” که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود.
هیچ چیز مرا از تعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی و زندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوعانم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود.
به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید.
عکسشم بزار دیگه ...اینجا تالار عکسه خوووووووو
 

Similar threads

بالا