جشن بزرگ ترنم غدیر............................بیاین تو

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ز ليلايي شنيدم يا علي گفت به مجنون چون رسيدم يا علي گفت[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]مگر اين وادي دارالجنون است كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت

نسيمي غنچه اي را باز مي كرد به گوش غنچه كم كم يا علي گفت

چمن با ريزش باران رحمت دعايي كرد و او هم يا علي گفت

يقين پروردگار آفرينش به موجودات عالم يا علي گفت

دلا بايست هر دم يا علي گفت نه هر دم بل دمادم يا علي گفت

به هر روز و به هر شب يا علي گفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]به هر پيچ و به هر خم يا علي گفت

خمير خاك آدم را سرشتند چو بر مي خواست آدم يا علي گفت

علي در كعبه بر دوش پيمبر قدم بنهاد وآن دم يا علي گفت

عصا در دست موسي اژدها گشت كليم آنجا مسلّم يا علي گفت

ز بطن حوت ، يونس گشت آزاد ز بس در ظلمت يم يا علي گفت

به فرقش كي اثر مي‌كرد شمشير شنيدم ابن ملجم يا علي گفت

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مگر خيبر ز جايش كنده ميشد [/FONT]يقين آن دم علي هم يا علي گفت
[/FONT]​
 

rozmary3000

اخراجی موقت
خلیفه چهارم ماست.و امام اول شیعیان.
قاتل ؟وای خدا مردم از خنده؟اخه چطور میشه که خلیفه چهارم حتی بعد از به قول شما قتل همسرش حتی کوچکترین اعتراضی نکنه؟مگه امکان داره ؟اخه علی با اون همه شجاعت و دلاوری سکوت اختیار کرده در برابر قتل همسرش؟
چطور میشه که حسین بزرگوار اسم سه تا از فرزندانش که در کربلا شهید شدن اسم خلفای ماست ؟چطور میشه که یک نفر اسم قاتل مادرش را روی فرزندانش می گذارد؟
علی بزرگتر از انست که حقانیتش را شما ثابت کنی .او ثابت شده خداییه.
شما خودت را ثابت کن که ............


با سلام
جناب آقاي دكتر مهندس خليفه مردوك

تو چرا اينقدر گير كرده به اين كه چرا اينطوري خطاب مي كني آن طوري خطاب ميكني

دليل قرآني داري بياور نداري لجبازي نكن

بيا قبول كن و شيعه شو تا جناب عمر خان در آن دنيار يه كمي از عذابشون كم بشه
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس الکی توهین نکن چون ما به توهین نمیکنیم سواد نداری بحث نکن
کدام توهین؟
سواد ؟
شما سواد تو بذار بعدها به دردتان خواهد خورد.
بحث کدام بحث؟
با کی بحث کنم؟
من فقط با کسانی که حداقل در سطح خودم باشم بحث میکنم.
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام
جناب آقاي دكتر مهندس خليفه مردوك

تو چرا اينقدر گير كرده به اين كه چرا اينطوري خطاب مي كني آن طوري خطاب ميكني

دليل قرآني داري بياور نداري لجبازي نكن

بيا قبول كن و شيعه شو تا جناب عمر خان در آن دنيار يه كمي از عذابشون كم بشه

کدام دلیل شما قرانی است؟
من برای بزرگتر از شما هم دلیل نمیارم.مگر برای اثبات خورشید در وسط روز دلیل لازم است.انها که خود را به در ودیوار میزنن و دلایل غیر مستند میارن باید تلاش بیشتری به خرج بدهن.
 

rozmary3000

اخراجی موقت
کدام دلیل شما قرانی است؟
من برای بزرگتر از شما هم دلیل نمیارم.مگر برای اثبات خورشید در وسط روز دلیل لازم است.انها که خود را به در ودیوار میزنن و دلایل غیر مستند میارن باید تلاش بیشتری به خرج بدهن.

جناب خليفه مردوك

عالمان شما با عالمان شيعيان بحث كردند

و درمانده هم شدند

برو تحقيق كن و بدون

اما لجبازي كردند باز هم عذاب اين مهندس عمر را بيشتر كردند
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام
جناب آقاي دكتر مهندس خليفه مردوك

تو چرا اينقدر گير كرده به اين كه چرا اينطوري خطاب مي كني آن طوري خطاب ميكني

دليل قرآني داري بياور نداري لجبازي نكن

بيا قبول كن و شيعه شو تا جناب عمر خان در آن دنيار يه كمي از عذابشون كم بشه

از نظر من شیعه و سنی هیچ تضادی با هم ندارن.
ولی اگر قرار باشه بر فرض محال خلیفه دوم در اتش عذاب بکشه من با کمال میل در کنارش اتش را پذیرا خواهم بود.
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام
جناب آقاي دكتر مهندس خليفه مردوك

تو چرا اينقدر گير كرده به اين كه چرا اينطوري خطاب مي كني آن طوري خطاب ميكني

دليل قرآني داري بياور نداري لجبازي نكن

بيا قبول كن و شيعه شو تا جناب عمر خان در آن دنيار يه كمي از عذابشون كم بشه

راستی چی شد جواب حرفامو ندادید.بهتون نگفتن که اسم فرزندان حسین که شهید شدن چی بوده؟
میخوای بگم؟
نگفتن چرا علی سکوت کرد در برابر کشته شدن همسرش؟
همان عمری که به او توهین می کنید فرزندان علی بیشتر از فرزندان خودش احترام می ذاشت.
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
جناب خليفه مردوك

عالمان شما با عالمان شيعيان بحث كردند

و درمانده هم شدند

برو تحقيق كن و بدون

اما لجبازي كردند باز هم عذاب اين مهندس عمر را بيشتر كردند
میشه بگد کجا بحث کردن؟
نتیجه اش را کی به شما خبر داد؟همون عالمها.
به عالمهاتون ادرس من را بده تا با هم بحث کنیم.
 

rozmary3000

اخراجی موقت
راستی چی شد جواب حرفامو ندادید.بهتون نگفتن که اسم فرزندان حسین که شهید شدن چی بوده؟
میخوای بگم؟
نگفتن چرا علی سکوت کرد در برابر کشته شدن همسرش؟
همان عمری که به او توهین می کنید فرزندان علی بیشتر از فرزندان خودش احترام می ذاشت.

مردوك من جوابتو دادم برو بخون تو همين تاپيك
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
لطفا در پروف من پیام نذارید.
منبع شما را اصلا نگاه نکردم.چون من تمام داستان ایمان اوردنشان را از برم.و از قبل و بعد از ایمان اوردنشان اطلاع دارم.
 

rozmary3000

اخراجی موقت
راستی چی شد جواب حرفامو ندادید.بهتون نگفتن که اسم فرزندان حسین که شهید شدن چی بوده؟
میخوای بگم؟
نگفتن چرا علی سکوت کرد در برابر کشته شدن همسرش؟
همان عمری که به او توهین می کنید فرزندان علی بیشتر از فرزندان خودش احترام می ذاشت.

آنچه نسبت به حضرت زهرا(س) گستاخى شده، در کتاب‏هاى معتبر تاریخى ما و اهل سنت (همانند شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید و الصواعق المحرقه ابن حجر عسقلانى و...) آمده است. اما این که چرا على(ع) و بنى‏هاشم اقدامى نکردند؟ باید گفت: روش حضرت على(ع) در برخورد با خلفا، مدارا با آنان بوده است. از این رو گاهى در نماز آنان شرکت مى‏کردند و هم در امور مهم آن حضرت طرف مشورت آنان قرار مى‏گرفتند و هم آن که وصلت‏هاى نزدیک خانوادگى داشتند. اسماء همسر ابوبکر از نزدیک‏ترین افراد به اهل بیت(ع) بود. به عبارت واضح‏تر عمل حضرت على(ع) با خلفا، همانند عمل پیامبر(ص) با آنان در زمان حیاتشان بوده است. این قضایا، هیچ تضادى با متفاوت بودن نقطه نظرات فکرى و اعتقادى ندارد. البته در این نوع رفتار، درس‏هاى بسیار مهمى براى مسلمانان در جهت وحدت و همبستگى - در بین اختلاف نظرهاى اساسى - وجود دارد. سکوت معنادار على(ع) پس از غصب خلافت و دست نبردن به شمشیر علل بسیارى دارد که به برخى از آنها اشاره مى‏شود. الف) شرایط سیاسى و اجتماعى امت اسلام پس از رحلت پیامبر(ص): وقتى رهبر یک حرکت عظیم تاریخى که بنیان‏هاى جامعه آن روز را زیرو رو کرده و اندیشه و نظامى نوین برقرار نموده از میان مردم مى‏رود بهترین شرایط براى حرکت ارتجاعى و ضد تکاملى فراهم مى‏آید حال اگر در داخل امت و در بین سران آن نیز درگیرى بوجود آید روشن است که امور آن جامعه و امت هیچ گاه به سامان نخواهد رسید و چه بسا نتایج همه حرکتهاى قبلى نیز از دست برود. در صدر اسلام نیز دقیقا همین شرایط پیش آمد دشمنان خارجى حرکت عظیم اسلام همانند روم و ایران آن زمان از یکسو منافقان و عناصر ارتجاعى داخلى از سویى دیگر منتظر فراهم آمدن شرایطى بودند تا نهال نورسته اسلام را از بیخ برکنند. اگر فرضا على(ع) براى احقاق حق دست به شمشیر مى‏برد مسلما جنگ دامنه‏دارى درگیر مى‏شد که پایان آن چیزى جز از بین رفتن زحمات پیامبر(ص) نبود. ب ) اقدام براى یک حرکت اجتماعى آن هم به صورت نظامى نیازمند شرایط مختلف و آمادگیهاى مختلف است و به دلایل مختلفى این زمینه پس از ارتحال پیامبر(ص) وجود نداشت. على(ع) (بنابر نقل تاریخ) بارها بزرگان اصحاب را براى ایجاد حرکتى بر علیه وقایع پیش آمده فراخواند ولى جز معدودى انگشت شمار به دعوت آن حضرت پاسخ ندادند. از سوى دیگر شرایط محیط و افکار عمومى نیز آمادگى قبولى نبردى داخلى در بین اصحاب پیامبر(ص) را نداشت زیرا همگان انتظار داشتند که اصحاب بزرگ پیامبر(ص) پس از آن حضرت همانند او عمل نمایند و محور وحدت جامعه باشند نه اینکه به نزاع و درگیرى در بین خود اقدام نمایند. خلاصه سخن آنکه على(ع) براى حفظ اساس اسلام و حراست از نهال نورسته آن از احقاق حق خلافت خویش خوددارى نمود تا ریشه‏هاى اسلام در پرتو تعالیم پیامبر و قرآن و اهل بیت استحکام یابد. لذا على(ع) تا آن روزى که مردم به خانه آن حضرت هجوم آوردند و خواهان خلافت آن حضرت شدند از خلافت ظاهرى برکنار ماند. نکته دیگرى که شایان توجه است آنکه در امور داخلى امت اسلامى روا نیست که هر کس براى احقاق حق خود دست به شمشیر ببرد و مسلحانه و به زور در صدد احقاق حق خود باشد از روش على(ع) و دیگر ائمه چنین بر مى‏آید که آنان براى احقاق حق خود در جامعه هرگز و ابتدا دست به شمشیر نبرده‏اند بلکه سعى آنها بر این بوده که با روشنگرى و تبلیغ حقیقت زمینه را براى یک حرکت عمومى در جامعه فراهم نمایند. در برخى از روایات و اسناد تاریخى این مسأله تایید گردیده و سر آن حفظ وحدت و انسجام اجتماعى و جلوگیرى از سوء استفاده کسانى است که وراى اختلاف امام(ع) و خلفا اهداف سیاسى شکننده دیگرى را دنبال مى‏کردند. به همین جهت از زبان امام على(ع) مى‏خوانیم: «دیدم صبر کردن خردمندى است پس صبر کردم در حالتى که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود...»، V}(نهج‏البلاغه، خطبه 3 شقشقیه){V
در مورد هجوم به خانه حضرت فاطمه، علمای اهل سنت چند دسته شده اند. یک دسته روایات را قبول کرده اند و آنها را در کتاب های خود آورده اند. یک دسته از علمای اهل سنت می گویند: این روایات را شیعیان ساخته اند. به عنوان مثال نویسنده ملل و نحل می گوید: این افتراء است که عمر بن خطاب به حضرت فاطمه زهرا آسیب رساند واو را زد و در نتیجه بچه آن حضرت سقط کرد V}(الملل والنحل، شهرستانی، ج 1، ص 59).){V باید به شهرستانی گفت که این روایات را علمای اهل سنت نوشته ا ند نه این که فقط شیعه نوشته باشند. برخی از علمای اهل سنت می گویند حمله به خانه فاطمه و آتش به در زدن از طریق راویان مورد اعتماد روایت نشده است V}(شرح قوشچی تجرید، ص 483، س 6، چاپ رحلی).{V باید به ایشان گفت که اکثر مطالب تاریخی، راویانش ثقه نیستند و اگر بنا باشد در هر مسأله تاریخی، راویان ثقه و مورد اعتماد پیدا کنیم در این صورت هیچ مسأله تاریخی، قابل قبول نخواهد بود. مسائل تاریخی روش خاص خود را دارد و باید با آن روش به تحقیق پرداخت. مسأله ای که این همه روایات شیعه آن را مطرح کرده و از سوی دیگر علمای اهل سنت هم آن را نقل کرده اند با این که آنان مخالف این مسایل هستند، در این صورت چنین مسأله ای را نمی توان به آسانی رد کرد. قاضی عبدالجبار در کتاب مغنی بخش امامت ، ص 29 می گوید: اصلا نباید به این مسأله پرداخته شود که عمر بن خطاب به خانه فاطمه هجوم آورد. مطرح کردن این مسایل حلال نیست چون اگر این گونه عیب ها را عیب بدانیم و آن را ذکر کنیم در این صورت هیچ صحابه ای در امان نخواهد بود. برخی از منابع اهل سنت را در این باره ذکر می کنیم: در کتاب انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 12، دارالیقظه العربیه آورده است: ابوبکر کسی را به دنبال علی بن ابیطالب فرستاد تا بیاید و بیعت کند ولی علی(ع) بیعت نکرد. پس از آن عمر در حالی که آتشی به همراه داشت به خانه علی بن ابی طالب رفت. فاطمه عمر را در خانه ملاقات کرد و گفت: آیا می خواهی در خانه ام را آتش بزنی؟ عمر گفت: بله. در تاریخ طبری ج 3، از ده مجلدی ها، ص 202، چاپ بیروت، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم آمده است: عمر بن خطاب به خانه علی آمد. طلحه، زبیر و عده ای از مهاجران در خانه علی بودند. عمر گفت: به خدا سوگند خانه را بر سرتان آتش می زنم مگر این که برای بیعت با ابوبکر به مسجد بروید. در کتاب العقد الفرید، ج 5، ص 12 چاپ دوم، مصر، تحقیق محمد سعید العریان، سال 1372 قمری، می گوید: آنان که بیعت نکردند عبارت بودند از علی، عباس، زبیر و سعد بن عباده. علی، عباس و زبیر در خانه فاطمه نشستند. ابوبکر عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه بیرون بیایند. ابوبکر به عمر گفت: اگر امتناع کردند با آنان مقاتله کن. عمر به همراه آتش به خانه فاطمه آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه او را دید و گفت: ای پسر خطاب! آیا آمده ای خانه ما را آتش بزنی؟! عمر گفت: بله، مگر این که بیعت کنید. ابن قتیبه دینوری در کتاب الامامه والسیاسه ، ج 1، ص 30، تحقیق علی شیری، منشورات رضی، می گوید: ابوبکر عمر را به سوی آنان که بیعت نکردند و در خانه علی بودند، فرستاد.عمر به خانه علی آمد و صدا زد. ولی کسی برای بیعت کردن بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آن که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید و بیعت بکنید و یا خانه را بر سر آنان که در آن هستند، آتش می زنم. به او گفتند: ای عمر! فاطمه در آن خانه است. عمر گفت: ولو فاطمه در آن باشد. همه بیرون آمدند و بیعت کردند ولی علی بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا نمی خواهی از این متخلف بیعت بگیری؟ ابوبکر به قنفذ گفت: برو علی را بیاور. قنفذ آمد و علی به او گفت: چه کار داری؟ قنفذ گفت: خلیفه پیامبر تو را می خواهد. علی گفت: زود بر پیامبر دروغ بستید. قنفذ برگشت و پیام علی را به ابوبکر رساند. ابوبکر بسیار گریه کرد. عمر دوباره به ابوبکر گفت: این متخلف را رها مکن. ابوبکر به قنفذ گفت: دوباره نزد علی برو و بگو با خلیفه پیامبر بیعت بکند. قنفذ آمد و پیام ابوبکر را رساند. علی با صدای بلند گفت: سبحان الله آنچه را که برای او نیست برای خودش ادعا کرده است. قنفذ نزد ابوبکر برگشت. ابوبکر باز هم گریه کرد. پس از آن عمر برخاست و گروهی با عمر برخاستند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند، وقتی فاطمه صدای آنان را شنید با صدای بلند فریاد کرد: «یا ابتاه! یا رسول الله!» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابی قحافه مصیبت ها کشیدیم. وقتی که گروه مهاجم صدای فاطمه را شنیدند با گریه برگشتند و دلشان به حال فاطمه سوخت ولی عمر و عده ای ماندند. علی را بیرون آوردند و گفتند: بیعت بکن. علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: به خدا قسم گردنت را می زنیم. در کتاب الملل والنحل، ج 1، ص 59، س 8، چاپ دوم، قاهره، تخریج محمد بن فتح الله بدران آمده است: نظام می گوید: در روز بیعت عمر بن خطاب فاطمه را زد و فاطمه در اثر ضربت عمر بچه اش سقط شد و عمر فریاد می زد: خانه او را با آنان که در آن هستند آتش بزنید و در آن خانه جز علی، حسن، حسین و فاطمه کسی نبود. این چند مورد را برای نمونه آوردیم و همه این موارد را اهل سنت ذکر کرده اند. اگر می خواهید تمام روایات مربوط به این موضوع را ملاحظه بکنید می توانید به کتاب «مأساه الزهرا»، ج 2، نوشته سید جعفر مرتضی عاملی لبنانی و «الهجوم علی بیت فاطمه» نوشته عبدالزهرا مهدی مراجعه کنید. در این کتاب ها همه روایات اهل سنت را آورده اند. روایات مربوط به هجوم به خانه حضرت فاطمه بسیار زیاد است و یکی دو تا نیست که احتمال ساختگی بودن آن را بدهیم. بسیاری از علمای اهل سنت این روایات را نقل کرده اند و اگر این روایات را در کنار روایات شیعه قرار بدهیم، اطمینان ما به صدق این روایات بیشتر می گردد. در مورد اهانت به فاطمه زهرا اگر شیعیان روایت نقل بکنند، اهل سنت می توانند انکار کنند ولی اگر خود آنها هم این مطلب را نقل بکنند دیگر نمی توان انکار کرد. درباره علت هجوم به فاطمه زهرا باید گفت: در آن شرایط حساس که خلافت را غصب کرده بودند، اگر بنی هاشم و به خصوص علی(ع) بیعت نمی کردند کار غاصبان خلافت پیش نمی رفت. بنابراین یکی از انگیزه های آنان این بود که خلافتشان تثبیت بشود گرچه انگیزه های دیگر هم در بین بود.
این گونه مطلب، در هیچ کدام از کتاب های اهل سنت نیامده است و آنان به این شکل ندارند و لکن اهل سنت تا این جا را آورده اند که «عمر بن خطاب آتش آورد و گفت: بیایید و بیعت کنید وگرنه خانه را آتش خواهم زد.» ولی در روایات شیعه آمده است که «به خانه آتش زدند و حضرت فاطمه(س) آسیب جدی دید.» برای آگاهی از جزئیات روایات به کتاب «مأساه الزهرا» نوشته سید جعفر مرتضی عاملی لبنانی مراجعه کنید. ترجمه فارسی آن رنج های زهرا نام دارد.
فرزندان وبرادران وبستگان هم بر فرض حضور ،چون اراده ای برای مقابله با توطئه ها نبود،یعنی حضرت امیر علیه السلام نمی خواست مقابله کند ومی دانست که ماجراجویان دنبال چه چیزی هستند،لذا حضور افراد دیگر کار ساز نبود ،زیرا اگر تصمیم به عکس العمل بود خود حضرت می توانست آنها را ادب کند.
 

rozmary3000

اخراجی موقت
لطفا در پروف من پیام نذارید.
منبع شما را اصلا نگاه نکردم.چون من تمام داستان ایمان اوردنشان را از برم.و از قبل و بعد از ایمان اوردنشان اطلاع دارم.

ديدي دوست من خودات ميگي مستند باشه و دليل بياور من هم ادرس دادم اما ميگي حفظ لااقل به ادرسه اي كه دادم برو نگاه كن
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنچه نسبت به حضرت زهرا(س) گستاخى شده، در کتاب‏هاى معتبر تاریخى ما و اهل سنت (همانند شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید و الصواعق المحرقه ابن حجر عسقلانى و...) آمده است. اما این که چرا على(ع) و بنى‏هاشم اقدامى نکردند؟ باید گفت: روش حضرت على(ع) در برخورد با خلفا، مدارا با آنان بوده است. از این رو گاهى در نماز آنان شرکت مى‏کردند و هم در امور مهم آن حضرت طرف مشورت آنان قرار مى‏گرفتند و هم آن که وصلت‏هاى نزدیک خانوادگى داشتند. اسماء همسر ابوبکر از نزدیک‏ترین افراد به اهل بیت(ع) بود. به عبارت واضح‏تر عمل حضرت على(ع) با خلفا، همانند عمل پیامبر(ص) با آنان در زمان حیاتشان بوده است. این قضایا، هیچ تضادى با متفاوت بودن نقطه نظرات فکرى و اعتقادى ندارد. البته در این نوع رفتار، درس‏هاى بسیار مهمى براى مسلمانان در جهت وحدت و همبستگى - در بین اختلاف نظرهاى اساسى - وجود دارد. سکوت معنادار على(ع) پس از غصب خلافت و دست نبردن به شمشیر علل بسیارى دارد که به برخى از آنها اشاره مى‏شود. الف) شرایط سیاسى و اجتماعى امت اسلام پس از رحلت پیامبر(ص): وقتى رهبر یک حرکت عظیم تاریخى که بنیان‏هاى جامعه آن روز را زیرو رو کرده و اندیشه و نظامى نوین برقرار نموده از میان مردم مى‏رود بهترین شرایط براى حرکت ارتجاعى و ضد تکاملى فراهم مى‏آید حال اگر در داخل امت و در بین سران آن نیز درگیرى بوجود آید روشن است که امور آن جامعه و امت هیچ گاه به سامان نخواهد رسید و چه بسا نتایج همه حرکتهاى قبلى نیز از دست برود. در صدر اسلام نیز دقیقا همین شرایط پیش آمد دشمنان خارجى حرکت عظیم اسلام همانند روم و ایران آن زمان از یکسو منافقان و عناصر ارتجاعى داخلى از سویى دیگر منتظر فراهم آمدن شرایطى بودند تا نهال نورسته اسلام را از بیخ برکنند. اگر فرضا على(ع) براى احقاق حق دست به شمشیر مى‏برد مسلما جنگ دامنه‏دارى درگیر مى‏شد که پایان آن چیزى جز از بین رفتن زحمات پیامبر(ص) نبود. ب ) اقدام براى یک حرکت اجتماعى آن هم به صورت نظامى نیازمند شرایط مختلف و آمادگیهاى مختلف است و به دلایل مختلفى این زمینه پس از ارتحال پیامبر(ص) وجود نداشت. على(ع) (بنابر نقل تاریخ) بارها بزرگان اصحاب را براى ایجاد حرکتى بر علیه وقایع پیش آمده فراخواند ولى جز معدودى انگشت شمار به دعوت آن حضرت پاسخ ندادند. از سوى دیگر شرایط محیط و افکار عمومى نیز آمادگى قبولى نبردى داخلى در بین اصحاب پیامبر(ص) را نداشت زیرا همگان انتظار داشتند که اصحاب بزرگ پیامبر(ص) پس از آن حضرت همانند او عمل نمایند و محور وحدت جامعه باشند نه اینکه به نزاع و درگیرى در بین خود اقدام نمایند. خلاصه سخن آنکه على(ع) براى حفظ اساس اسلام و حراست از نهال نورسته آن از احقاق حق خلافت خویش خوددارى نمود تا ریشه‏هاى اسلام در پرتو تعالیم پیامبر و قرآن و اهل بیت استحکام یابد. لذا على(ع) تا آن روزى که مردم به خانه آن حضرت هجوم آوردند و خواهان خلافت آن حضرت شدند از خلافت ظاهرى برکنار ماند. نکته دیگرى که شایان توجه است آنکه در امور داخلى امت اسلامى روا نیست که هر کس براى احقاق حق خود دست به شمشیر ببرد و مسلحانه و به زور در صدد احقاق حق خود باشد از روش على(ع) و دیگر ائمه چنین بر مى‏آید که آنان براى احقاق حق خود در جامعه هرگز و ابتدا دست به شمشیر نبرده‏اند بلکه سعى آنها بر این بوده که با روشنگرى و تبلیغ حقیقت زمینه را براى یک حرکت عمومى در جامعه فراهم نمایند. در برخى از روایات و اسناد تاریخى این مسأله تایید گردیده و سر آن حفظ وحدت و انسجام اجتماعى و جلوگیرى از سوء استفاده کسانى است که وراى اختلاف امام(ع) و خلفا اهداف سیاسى شکننده دیگرى را دنبال مى‏کردند. به همین جهت از زبان امام على(ع) مى‏خوانیم: «دیدم صبر کردن خردمندى است پس صبر کردم در حالتى که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود...»، V}(نهج‏البلاغه، خطبه 3 شقشقیه){V
در مورد هجوم به خانه حضرت فاطمه، علمای اهل سنت چند دسته شده اند. یک دسته روایات را قبول کرده اند و آنها را در کتاب های خود آورده اند. یک دسته از علمای اهل سنت می گویند: این روایات را شیعیان ساخته اند. به عنوان مثال نویسنده ملل و نحل می گوید: این افتراء است که عمر بن خطاب به حضرت فاطمه زهرا آسیب رساند واو را زد و در نتیجه بچه آن حضرت سقط کرد V}(الملل والنحل، شهرستانی، ج 1، ص 59).){V باید به شهرستانی گفت که این روایات را علمای اهل سنت نوشته ا ند نه این که فقط شیعه نوشته باشند. برخی از علمای اهل سنت می گویند حمله به خانه فاطمه و آتش به در زدن از طریق راویان مورد اعتماد روایت نشده است V}(شرح قوشچی تجرید، ص 483، س 6، چاپ رحلی).{V باید به ایشان گفت که اکثر مطالب تاریخی، راویانش ثقه نیستند و اگر بنا باشد در هر مسأله تاریخی، راویان ثقه و مورد اعتماد پیدا کنیم در این صورت هیچ مسأله تاریخی، قابل قبول نخواهد بود. مسائل تاریخی روش خاص خود را دارد و باید با آن روش به تحقیق پرداخت. مسأله ای که این همه روایات شیعه آن را مطرح کرده و از سوی دیگر علمای اهل سنت هم آن را نقل کرده اند با این که آنان مخالف این مسایل هستند، در این صورت چنین مسأله ای را نمی توان به آسانی رد کرد. قاضی عبدالجبار در کتاب مغنی بخش امامت ، ص 29 می گوید: اصلا نباید به این مسأله پرداخته شود که عمر بن خطاب به خانه فاطمه هجوم آورد. مطرح کردن این مسایل حلال نیست چون اگر این گونه عیب ها را عیب بدانیم و آن را ذکر کنیم در این صورت هیچ صحابه ای در امان نخواهد بود. برخی از منابع اهل سنت را در این باره ذکر می کنیم: در کتاب انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 12، دارالیقظه العربیه آورده است: ابوبکر کسی را به دنبال علی بن ابیطالب فرستاد تا بیاید و بیعت کند ولی علی(ع) بیعت نکرد. پس از آن عمر در حالی که آتشی به همراه داشت به خانه علی بن ابی طالب رفت. فاطمه عمر را در خانه ملاقات کرد و گفت: آیا می خواهی در خانه ام را آتش بزنی؟ عمر گفت: بله. در تاریخ طبری ج 3، از ده مجلدی ها، ص 202، چاپ بیروت، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم آمده است: عمر بن خطاب به خانه علی آمد. طلحه، زبیر و عده ای از مهاجران در خانه علی بودند. عمر گفت: به خدا سوگند خانه را بر سرتان آتش می زنم مگر این که برای بیعت با ابوبکر به مسجد بروید. در کتاب العقد الفرید، ج 5، ص 12 چاپ دوم، مصر، تحقیق محمد سعید العریان، سال 1372 قمری، می گوید: آنان که بیعت نکردند عبارت بودند از علی، عباس، زبیر و سعد بن عباده. علی، عباس و زبیر در خانه فاطمه نشستند. ابوبکر عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه بیرون بیایند. ابوبکر به عمر گفت: اگر امتناع کردند با آنان مقاتله کن. عمر به همراه آتش به خانه فاطمه آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه او را دید و گفت: ای پسر خطاب! آیا آمده ای خانه ما را آتش بزنی؟! عمر گفت: بله، مگر این که بیعت کنید. ابن قتیبه دینوری در کتاب الامامه والسیاسه ، ج 1، ص 30، تحقیق علی شیری، منشورات رضی، می گوید: ابوبکر عمر را به سوی آنان که بیعت نکردند و در خانه علی بودند، فرستاد.عمر به خانه علی آمد و صدا زد. ولی کسی برای بیعت کردن بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آن که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید و بیعت بکنید و یا خانه را بر سر آنان که در آن هستند، آتش می زنم. به او گفتند: ای عمر! فاطمه در آن خانه است. عمر گفت: ولو فاطمه در آن باشد. همه بیرون آمدند و بیعت کردند ولی علی بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا نمی خواهی از این متخلف بیعت بگیری؟ ابوبکر به قنفذ گفت: برو علی را بیاور. قنفذ آمد و علی به او گفت: چه کار داری؟ قنفذ گفت: خلیفه پیامبر تو را می خواهد. علی گفت: زود بر پیامبر دروغ بستید. قنفذ برگشت و پیام علی را به ابوبکر رساند. ابوبکر بسیار گریه کرد. عمر دوباره به ابوبکر گفت: این متخلف را رها مکن. ابوبکر به قنفذ گفت: دوباره نزد علی برو و بگو با خلیفه پیامبر بیعت بکند. قنفذ آمد و پیام ابوبکر را رساند. علی با صدای بلند گفت: سبحان الله آنچه را که برای او نیست برای خودش ادعا کرده است. قنفذ نزد ابوبکر برگشت. ابوبکر باز هم گریه کرد. پس از آن عمر برخاست و گروهی با عمر برخاستند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند، وقتی فاطمه صدای آنان را شنید با صدای بلند فریاد کرد: «یا ابتاه! یا رسول الله!» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابی قحافه مصیبت ها کشیدیم. وقتی که گروه مهاجم صدای فاطمه را شنیدند با گریه برگشتند و دلشان به حال فاطمه سوخت ولی عمر و عده ای ماندند. علی را بیرون آوردند و گفتند: بیعت بکن. علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: به خدا قسم گردنت را می زنیم. در کتاب الملل والنحل، ج 1، ص 59، س 8، چاپ دوم، قاهره، تخریج محمد بن فتح الله بدران آمده است: نظام می گوید: در روز بیعت عمر بن خطاب فاطمه را زد و فاطمه در اثر ضربت عمر بچه اش سقط شد و عمر فریاد می زد: خانه او را با آنان که در آن هستند آتش بزنید و در آن خانه جز علی، حسن، حسین و فاطمه کسی نبود. این چند مورد را برای نمونه آوردیم و همه این موارد را اهل سنت ذکر کرده اند. اگر می خواهید تمام روایات مربوط به این موضوع را ملاحظه بکنید می توانید به کتاب «مأساه الزهرا»، ج 2، نوشته سید جعفر مرتضی عاملی لبنانی و «الهجوم علی بیت فاطمه» نوشته عبدالزهرا مهدی مراجعه کنید. در این کتاب ها همه روایات اهل سنت را آورده اند. روایات مربوط به هجوم به خانه حضرت فاطمه بسیار زیاد است و یکی دو تا نیست که احتمال ساختگی بودن آن را بدهیم. بسیاری از علمای اهل سنت این روایات را نقل کرده اند و اگر این روایات را در کنار روایات شیعه قرار بدهیم، اطمینان ما به صدق این روایات بیشتر می گردد. در مورد اهانت به فاطمه زهرا اگر شیعیان روایت نقل بکنند، اهل سنت می توانند انکار کنند ولی اگر خود آنها هم این مطلب را نقل بکنند دیگر نمی توان انکار کرد. درباره علت هجوم به فاطمه زهرا باید گفت: در آن شرایط حساس که خلافت را غصب کرده بودند، اگر بنی هاشم و به خصوص علی(ع) بیعت نمی کردند کار غاصبان خلافت پیش نمی رفت. بنابراین یکی از انگیزه های آنان این بود که خلافتشان تثبیت بشود گرچه انگیزه های دیگر هم در بین بود.
این گونه مطلب، در هیچ کدام از کتاب های اهل سنت نیامده است و آنان به این شکل ندارند و لکن اهل سنت تا این جا را آورده اند که «عمر بن خطاب آتش آورد و گفت: بیایید و بیعت کنید وگرنه خانه را آتش خواهم زد.» ولی در روایات شیعه آمده است که «به خانه آتش زدند و حضرت فاطمه(س) آسیب جدی دید.» برای آگاهی از جزئیات روایات به کتاب «مأساه الزهرا» نوشته سید جعفر مرتضی عاملی لبنانی مراجعه کنید. ترجمه فارسی آن رنج های زهرا نام دارد.
فرزندان وبرادران وبستگان هم بر فرض حضور ،چون اراده ای برای مقابله با توطئه ها نبود،یعنی حضرت امیر علیه السلام نمی خواست مقابله کند ومی دانست که ماجراجویان دنبال چه چیزی هستند،لذا حضور افراد دیگر کار ساز نبود ،زیرا اگر تصمیم به عکس العمل بود خود حضرت می توانست آنها را ادب کند.

مدارا؟مگر علی با ان همه ایمان وشرافت وشجاعت میتوانست در مقابل قتل همسرش واتش زدن خانه اش ساکت بشیند؟
او در مقابل کوچکترین ناحقی به پا بر می خواست انوقت در مقابل قتل همسرش مدارا کرد.
علی انی نیست که شما می شناسید.لطفا به شخصیتش توهین نکنید.
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديدي دوست من خودات ميگي مستند باشه و دليل بياور من هم ادرس دادم اما ميگي حفظ لااقل به ادرسه اي كه دادم برو نگاه كن

من تمام استنادات شما را هم میشناسم.میدانم از کجا امده.چون میدانم دلیلی بر خواندنش نیست.

من را دوست من خطاب نکنید .ببخشید این کلمه برایم ازار دهنده است.
 

rozmary3000

اخراجی موقت
ا
من تمام استنادات شما را هم میشناسم.میدانم از کجا امده.چون میدانم دلیلی بر خواندنش نیست.

من را دوست من خطاب نکنید .ببخشید این کلمه برایم ازار دهنده است.

سلام دوست من

هر چه ما دليل بياورم شما قبول نمي كنيد
پس چرا با ما بحث ميكنيد

لااقل يك دليل قراني بياور كه مهندس عمر را تائيد كنه
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این آقا میگه بحث سواد نیست همین که نمیتونن بحث کنن دلیل محکمی برای ماست
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان خوبم به دلیل طولانی بودن این پست را به دو بخش تقسیم می کنم :
در بخش اول از سخنان خود حضرت در نهج البلاغه استفاده کرده و اثبات مرام می کنیم ، زیرا بعضی از دوستان اهل سنتی که نهج البلاغه را خوانده اند نمی دانم چرا ان خطبه هایی که مولا از غصب خلافت و اعمال بعضی افراد و ... شکوه کرده را نخوانده اند و ندیده اند و یا شاید هم دیده اند و صلاح کار خود را بر ان می بینند که چیزی نگویند که حقیقت بر ملا نشود !!!
بدبن منظور من حقیر ان دسته از خطبه هایی را که فلسفه ی سکوت مولا و عزلت و گوشه نشینی و کناره گیری ان حضرت را از حق مسلم خود بیان می کند را در این قسمت می گذارم تا بعضی از دوستان نگویند که (( خلافت حق امام علی علیه السلام نبود و گرنه سکوت نمی کرد))
در بخش دوم و سوم ، دلایل عقلی و ان دسته از ایات قرآنی را قرار می دهم که ببینید (( انبیاء و اوصیای کرام از خود اختیاری نداشتند و تابع خدای سبحان بودند و اگر خدا می خواست جنگ می کردند و اگر خدا می خواست سکوت می کردند و ...))
تذکر: نهج البلاغه ای که بنده دارم ، ترجمه مرحوم ، استاد محمد دشتی (رحمته الله علیه) است.


اعوذ بالله من العنود و التعصب
بسم الله العلی و الاعلی

آخر خطبه 2 صفحه 37:
مولا علی (ع) پس از توصیف خاندان و اهل بیت با عظمت پیامبر (ص) ، می فرماید :
ویژگی های حق ولایت به انها ( عترت و اهل بیت پیامبر) اختصاص دارد و وصیت پیامبر(ص) نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت به انها تعلق دارد . هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن باز گشت و دوباره به جایگاهی که از ان دور مانده بود ، بازگردانده شد.


خطبه 3 ( خطبه شقشقیه) صص 37 و 38 و ...
اثبات درستی خطبه شقشقیه !
ابن ابی الحدید معتزلی که یکی از علما و فحول اهل سنت است در جلد اول صفحه 206« شرح نهج البلاغه» می نویسد:
(( ابن خشاب می گوید: به خدا قسم این خطبه را در کتاب هایی مطالعه کردم که 200 سال قبل از تولد سید رضی « ره» نوشته شده بود))
و اما قسمتی از این خطبه :
اگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابابکر ، جامه خلافت را بر تن کرد در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی ، چون محور اسیاب است به اسیاب، که دور ان حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده ، از ان کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که ایا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم ؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود اوردند ، صبر پیشه سازم که پیران را فرسوده ، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد !
پس از ارزیابی درست ، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگرستم که میراث مرا به غارت می برند...
تذکر: خطبه فوق پر است از درد و دل های مولا از ابوبکر و عمر و عثمان و خلافتشان و ... بنده فقط اول این خطبه را برایتان گذاشتم...

آخر خطبه 5 ص 45 :
در شرایطی قرار دارم که اگر سخن گویم ، می گویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم، می گویند از مرگ ترسید !! هرگز! من و ترس از مرگ ! پس از انهمه جنگ ها و حوادث ناگوار!؟ سوگند به خدا ! انس و علاقه فرزند ابو طالب به مرگ در راه خدا از علاقه ی طفل به پستان مادر بیشتر است! این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی اگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق.
تذکر: توجه داشته باشید امام ضرب المثلی جالبی را در اخر کلامشان بیان کردند.« چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق» که در ان مسلمین را ریسمان و اینده مسلمین را به چاه عمیق تشبیه کرده است. و دوستان می دانند که اگر یک ریسمان بلند در یک چاه عمیق بلرزد چه می شود ؟؟!!!

آخر خطبه 6 ص 45:
پس سوگند به خدا ! من همواره از حق خویش محروم ماندم و ازهنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا باز داشته و به دیگری اختصاص داده اند...

قسمتی از خطبه 16 ص 53:
آنان که سابقه ای در اسلام داشتند و تاکنون منزوی بوده اند بر سر کار می آیند و آنها که به ناحق پیشی گرفتند عقب زده خواهند شد.

خطبه 26 ص 67 :
پس از وفات پیامبر و بی وفایی یاران ، به اطراف خود نگاه کرده ، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم که اگر مرا یاری کنند کشته خواهند شد، پس به مرگ انان رضایت ندادم، چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فروبستم و با گلویی که استخوان شکسته در ان گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل ، شکیبایی نمودم.

خطبه 37 ص 85:
در برابر خواسته های خدا راضی و تسلیم فرمان اویم، آیا می پندارید من به رسول خدا (ص) دروغی روا داشتم؟ به خدا سوگند! من نخستین کسی هستم که او را تصدیق کردم و هرگز اول کسی نخواهم بود که او را تکذیب کنم. در کار خود اندیشیدم، دیدم پیش از بیعت، پیمان اطاعت و پیروی از سفارش رسول خدا (ص) را بر عهده دارم که از من برای دیگری پیمان گرفت.
[ چونکه پیامبر (ص) به مولا علی (ع) فرموده بود: اگر در امر حکومت، کار به جدال و خونریزی کشانده شد ، سکوت کن]

خطبه 74 ص 117 ( پس از شورای شش نفره عمر)
در ذی الحجه سال 23 هجری، پس از قتل عمر، در روز شورا، ان هنگام که مردم برای بیعت با عثمان جمع شده بودند فرمود:
همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا ! به انچه انجام داده اید گردن می نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبه راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم. و از انهمه زر و زیوری که به دنبال ان حرکت می کنید پرهیز می کنم.

خطبه 217 ص 433 ( شکوه از قریش)
خدایا برای پیروزی بر قریش و یارانش از تو کمک می خواهم که پیوند خویشاوندی مرا بریدند و کار مرا دگرگون کردند و همگی برای مبارزه با من در حقی که از همه ی انان سزاوارترم متحد گردیدند و گفتند:
« حق را اگر توانی بگیر و یا تو را اگر از حق محروم دارند، یا با غم و اندوه صبر کن و یا با حسرت بمیر
به اطرافم نگریستم، دیدم که نه یاوری دارم و نه کسی که از من دفاع و حمایت کند، جزء خانواده ام که مایل نبودم جانشان به خطر افتد...
پس خار در چشم فرو رفته ، دیده بر هم نهادم و با گلویی که استخوان در ان گیر کرده بود جام تلخ را جرعه جرعه نوشیدم و در فرو رفتن خشم، در امری تلخ تر از گیاه حنظل و دردناک تر از فرو رفتن تیزی شمشیر در دل شکیبایی کردم.
تذکر: ابتدای جملات فوق نیز در نامه 36 ص 527 نهج البلاغه با اندکی اختلاف موجود است.
---------------------------------------------------------------

شخصی از امام پرسید: چرا حق خود « امامت» را دیر طلب کردی؟
امام فرمود: مرد را سرزنش نکنند که چرا حقش را با تاخیر می گیرد. بلکه سرزنش در انجاست که انچه حقش نیست بگیرد! ( حکمت 166 ص 649)

نامه 62 نهج البلاغه ص 581 (( نامه به مردم مصر که همراه مالک اشتر در سال 38 هجری فرستاد))
سوگند به خدا ! نه در فکرم می گذشت و نه در خاطرم می امد که عرب ، خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بیت او برگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند ! تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.من دست باز کشیدم تا انجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد را نابود کنند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم رخنه ای در ان بینم یا شاهد نابودی ان باشم که مصیبت ان بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست.که کالای چند روزه دنیاست و به زودی ایام ان می گذرد چنان که سراب ناپدید شود یا چونان پاره ابر که زود پراکنده می گردد. پس در میان ان اشوب و غوغا به پا خاستم تا انکه باطل از میان رفت و دین استقرار یافته ، آرام شد...
تذکر: عین جملات فوق را ابن ابی الحدید معتزلی در جلد چهارم ص 164 کتاب « شرح نهج البلاغه» خود اورده است.
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست خوبم مرسي از تاپيك بسيار عاليت
عيد همگي هم مبارك

برو اي گداي مسكين در خانه
علي زن
كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را



 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شرمنده تشکرا بازم غیبشون زده...
ممنون از تاپیک عالیتون و عید همگیتونم پیشاپیش مبارک:gol:

دوست خوبم مرسي از تاپيك بسيار عاليت
عيد همگي هم مبارك

برو اي گداي مسكين در خانه
علي زن
كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را










خواهش میکنم دوستان ممنون که اومدین....
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به کوری چشم دشمنان این عید هر سال پر شکوه تر از سال قبل به پا داشته میشود
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
ا

سلام دوست من

هر چه ما دليل بياورم شما قبول نمي كنيد
پس چرا با ما بحث ميكنيد

لااقل يك دليل قراني بياور كه مهندس عمر را تائيد كنه

گفتم که توهین نکنید .اصلا درست نیست
مثلا من به امام چهارم شما بگم مهندس سجاد خوبه؟اصلا صحیح نیست هرچند که من امامت امام شمارا قبول ندارم ولی چون انسانم انسانیتم حکم میکنه که نه به ایشون ونه به هیچکس دیگری کوچکترین توهینی نکنم.

برای مدیران سایت متاسفم که در مقابل شماها سکوت کردن.
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مردمى كه در غديرخم گرد آمدند، و با امام منصوب از طرف خداوند بزرگ بيعت كردند، مردم يك شهر و قبيله ، يك منطقه و ناحيه نبودند، از يك نژاد و قومى گرد نيامدند، بلكه از سراسر بلاد اسلامى با شنيدن خبر شركت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مراسم حج ، بسوى كعبه و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شتافتند.
از شرق و غرب
از شمال و جنوب كشور پهناور اسلامى
از نژادهاى گوناگون
از قوميت ها و مليت هاى متفاوت
از سياه و سفيد
از سرمايه داران و نيازمندان
از زورمداران و ناتوان ها
از بى سواد و باسواد
از مهاجر و انصار
و از همه جا
و از همه شهرها
و روستاها و بلاد اسلامى (نه تنها مردم مكه و مدينه ) براى مراسم حج گرد آمدند، و سپس در غديرخم به امر الهى درنگ كردند، و پيام الهى را در ولايت و امامت پس از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدند، و با امام خود بيعت كردند، كه چنين اجتماعى ديگر هرگز پديد نيامد
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گردهم آئى حاجيان ((90 يا 120 هزار نفر)) در غدير خم ، تنها يك اجتماع نظامى يا سياسى نبود، بلكه جاذبه معنوى داشت
همه ، احرام پوشيده
و مراسم حج بجاى آورده
و در عرفات و منى دل را شسته
و در طواف و سعى سبكبار شده بودند
داراى حالت معنوى بودند، و از روحى پر نشاط برخوردار، و با حالت پذيرش و تسليم به سخنان پيامبرشان گوش فرا دادند.
3 - انگيزه معنوى گردهم آئى غدير:
پس از اعمال حج ، همه در حال بازگشت بودند، كه در سرزمين غديرخم ، آن اجتماع عظيم حاجيان پراكنده مى شد، مصرى ها، عراقى ها، يمنى ها، مدنى ها، هر كدام به راه خود مى رفتند كه پيك وحى فرمان ابلاغ امامت را آورد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمان داد تا جمعيت باز ايستند
آنها كه جلوتر رفتند بازگردند
و آنان كه هنوز نيامده اند به جمعيت ملحق شوند
اجتماع انبوه حاجيان در آن روز انگيزه هاى مادى ، يا تنها سياسى و نظامى نداشت ، بلكه بر اساس فرمان الهى ، و دستور پيامبر اسلام شكل گرفت ، تا امامت على (عليه السلام ) و ولايت اهل بيت عليهما السلام تحقق يابد.
 

Similar threads

بالا