فانوس تنهایی
مدیر بازنشسته
نه
آخه تو مغازه چطوری بخوابم
الانم که اومدم خونه خواب از سرم پریده
تو مغازم قهوه خوردم
دیگه بدتر
آخه تو مغازه چطوری بخوابم
الانم که اومدم خونه خواب از سرم پریده
تو مغازم قهوه خوردم
دیگه بدتر
هی روزگار!!
قدیما قصه تموم میشد یکی یه استکان چای میداد دستمون! یادش بخیر
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | ||
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | ||
P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |