مشاعرۀ سنّتی

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید

در گذرگاه آن لبان خموش
شعله ای بی پناه می خندید
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
لیک من با خشم می گویم :
باز هم رویا !
آنهم اینسان تیره و درهم
باید از داروی تلخ خواب
عاقبت بر زخم بیداری نهم مرحم
می فشارم پلک های خسته را بر هم
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
زجمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود می دهم گوش
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
شنيده‌ام سخني خوش که پير کنعان گفت
فراق يار نه آن مي‌کند که بتوان گفت

 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و ناشکیبا

که هر لحظه ات می کشاند به سوئی
نسیم هزار آرزوی فریبا
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو می خواهی بگوئی دیر جوشی
به من هم هیزم تر می فروشی .............. ؟؟؟


ایرج میرزا
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا آمدي ، آتشفشاني سالها خاموش

بغضش شكست و بعد شد طغياني از آتش
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
اي كه گويي مرو اندر پي خوبان زمانه
ما كجاييم درين بحر تفكر تو كجا

 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تو می پرسم :
تیرگی ، درد است یا شادی ؟
جسم ، زندان است یا صحرای آزادی ؟
 

t.askari

عضو جدید
هر که عاشق شد منت از یار می باید کشید

بهر یک گل منت از خار می باید کشید
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
کجا

کجا

می روم ... اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا ... ؟ منزل کجا ... ؟ مقصود چیست ؟

بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
می روم ... اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا ... ؟ منزل کجا ... ؟ مقصود چیست ؟

بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته


تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم، اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا


به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد


خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نو بهار همیشه
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید

تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر به سنگ هم اعتمادی نیست
که تنها سرِ ما را شکست
و برای از مابهتران نازبالش گشت

نمی دانم یا ما نفرین شده ایم،
یا آنان نظرکرده

یا
شاید پول
دل سنگ را هم آب کرده
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
همچو طفلی پشیمان دویدم
تا که در پایش افتم به خواری

تا بگویم که دیوانه بودم
می توانی به من رحمت آری ؟
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب اندر کنف سایه آن سرو بلند .... گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار ... گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختران بر می کشند از پشت روزنها
گونه هاشان آتشین از شرم این دیدار
سینه ها لرزان و پر غوغا
در طپش از شوق یک پندار

"شاید او خواهان من باشد"
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا