تو در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و ناشکیبا
که هر لحظه ات می کشاند به سوئی
نسیم هزار آرزوی فریبا
تو می خواهی بگوئی دیر جوشی
به من هم هیزم تر می فروشی .............. ؟؟؟
ایرج میرزا
| بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت | کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را |
از تو می پرسم :
تیرگی ،درد است یا شادی ؟
جسم ، زندان است یا صحرای آزادی ؟
| دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما | چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما |
اين چه عشق است كه در دل دارم
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
می روم ... اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا ... ؟ منزل کجا ... ؟ مقصود چیست ؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
| ||
| دیگر به سنگ هم اعتمادی نیست که تنها سرِ ما را شکست و برای از مابهتران نازبالش گشت نمی دانم یا ما نفرین شده ایم، یا آنان نظرکرده یا شاید پول دل سنگ را هم آب کرده |