مشاعرۀ سنّتی

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ترسم که بالم بشکند سنگی که در دست است تو را
....آخر بریزد خون عشقی سر مست است تورا

اینك، تو رفته ای و من از راه های دور

می بینمت به بستر خود برده ای پناه!

می بینمت - نخفته - بر آن پرنیان سرد

می بینمت نهفته نگاه از نگاه ماه

***

درمانده ای به ظلمت اندیشه های تلخ

خواب از تو در گریز و تو از خواب در گریز

یاد منت نشسته برابر - پریده رنگ -

با خویشتن - به خلوت دل - می كنی ستیز
 

elnaz66

عضو جدید
ز شوق آنکه خواند نامه ام را آنچنان شادم

که در وقت نوشتن ، میرود نام خود از یادم
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ز شوق آنکه خواند نامه ام را آنچنان شادم

که در وقت نوشتن ، میرود نام خود از یادم
من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم . مگه نه؟
یه سوالیم ، یه سوال بی جوابیم . مگه نه؟
یه روزی قصه ی پرغصه ی ما تموم میشه
آخرش نقطه ی پایان کتابیم . مگه نه؟
 

Mehraz-6128

عضو جدید
من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم . مگه نه؟
یه سوالیم ، یه سوال بی جوابیم . مگه نه؟
یه روزی قصه ی پرغصه ی ما تموم میشه
آخرش نقطه ی پایان کتابیم . مگه نه؟

هر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجویم
همه چون نی به فغان آیم و چون چنگ بمویم
لیک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببویم
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

شب خوش
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجویم
همه چون نی به فغان آیم و چون چنگ بمویم
لیک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببویم
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

شب خوش

یک دل و این همه آشوب و غم و درد عماد
کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا

شب به خير
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک دل و این همه آشوب و غم و درد عماد
کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا

شب به خير

آقا
هی آقا
آورده ام شناسنامه ام را
یکی دو برگ
به صفحه ی آخرش اضافه کنید
این روزها
که این همه میمیریم
احتیاط شرط واجب عقل است
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آقا
هی آقا
آورده ام شناسنامه ام را
یکی دو برگ
به صفحه ی آخرش اضافه کنید
این روزها
که این همه میمیریم
احتیاط شرط واجب عقل است

توای پــری کجایی؟ که رخ نمی‌نمایی

از آن بهشت پنهـان دری نمی‌گشایی
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پای بر بند چه سود

کم آوردم(خیلی ساله گوش نکردم.... باعث میشه افسارم پاره بشه)


دختری زیر بار میترسد
رحمش از فشار میترسد
کاسه سرش.. ترک...
برداشت..
مردش از انتظار میترسد
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کم آوردم(خیلی ساله گوش نکردم.... باعث میشه افسارم پاره بشه)


دختری زیر بار میترسد
رحمش از فشار میترسد
کاسه سرش.. ترک...
برداشت..
مردش از انتظار میترسد

در سینه سوزانم مستوری و مهجوری

در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی

من سلسله موجم تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل

داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم

کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
خود
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری

در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی

من سلسله موجم تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل

داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم

کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زآن مه بیداد گر خواهم گرفت
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو از دریچه ی دل می روی و می آیی
ولی نمی شنود کس صدای پای تو را

استخاره غلط نمی آمد...
اگر از تو خبر نمی آمد
استجابت ... دعا... قضای وضو
حرسمان از خدا نمی آمد

کارمان از حظور رد شده است
مهدیا... بیا... نمی آمد
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
استخاره غلط نمی آمد...
اگر از تو خبر نمی آمد
استجابت ... دعا... قضای وضو
حرسمان از خدا نمی آمد

کارمان از حظور رد شده است
مهدیا... بیا... نمی آمد

دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی‌بایست داد
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی‌بایست داد


در حال دست و پا نزدن...... هی فرو شدن
از نان خالیه آخر شب .....بی وضوشدن
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در حال دست و پا نزدن...... هی فرو شدن
از نان خالیه آخر شب .....بی وضوشدن
نفس من در ناتوانی هم خطاست

گر توانم،کارها با ناتوانی می کنم

من که هرگز ناگهان،آهنگ رفتارم نبود

از جهان آهنگ رفتن ناگهانی می کنم

خنده ی مهری ندیدم از کسی بر روی خویش

من که با نامهربان هم مهربانی می کنم
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفس من در ناتوانی هم خطاست

گر توانم،کارها با ناتوانی می کنم

من که هرگز ناگهان،آهنگ رفتارم نبود

از جهان آهنگ رفتن ناگهانی می کنم

خنده ی مهری ندیدم از کسی بر روی خویش

من که با نامهربان هم مهربانی می کنم

میروی ساده ترین آدم لیک
من و احساس تو و آهم لیک
گیر کردست به خورشید تو...من
ماه احساسی تصویر تو ... من
مردم شهر به تو دلبستند
همه دلداده ی چشمت هستند
باز کن قلب مرا .....لبهایت
ماه تنها... دل من ....شبهایت
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
میروی ساده ترین آدم لیک
من و احساس تو و آهم لیک
گیر کردست به خورشید تو...من
ماه احساسی تصور تو ... من
مردم شهر به تو دلبستند
همه دلداده ی چشمت هستند
باز کن قلب مرا .....لبهایت
ماه تنها... دل من ....شبهایت

آخي ..چه قشنگ بود...
توي شهر اما هست
دودكشهاي سياه
شب به زحمت پيداست
صورت روشن ماه
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هی لا بلای بی کسیم پرسه میزنی
چایی نخورده پسر خاله میشوی !

یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا یار توی غار توی خواجه نگه دار مرا

نوح توی روح توی فاتح و مفتوح توی سینۀ مشروح توی بر در اسرار مرا
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا یار توی غار توی خواجه نگه دار مرا

نوح توی روح توی فاتح و مفتوح توی سینۀ مشروح توی بر در اسرار مرا


آقا نگاه کن به خدا خسته ام ببین
عهدی نمانده از تو که نشکسته ام ببین
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آقا نگاه کن به خدا خسته ام ببین
عهدی نمانده از تو که نشکسته ام ببین

نامحرمان که بر جگرت زخم می‌زدند
در زیر نام خویش برادر نوشته‌اند
آیینه بود رسم تو، امّا غریبه ها
از آن دل زلال تو کمتر نوشته‌اند
 

elnaz66

عضو جدید
من به مردن راضی و پیشم نمی آید اجل

بخت بدبین کز اجل هم ناز می باید کشید
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
الا يا ايها الساقي ادر كاسا وناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها

سلام ببخشيد تشكرام نيست ونابود شدن...
 

'nobody'

کاربر بیش فعال
وقت را غنيمت دان آن قدر كه بتواني
حاصل حيات اي جان اين دم است تاداني


سلام
خواهش میکنم
داشتم شعر هایی که شما تو صفحات قبل زده بودین میخوندم. واقعا شرای زیبایی میزارین
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا