مشاعرۀ سنّتی

[t.askari]

اي ساقي از آن پيش كه مستم كني از مي

من خود ز نظر بر قد و بالاي تو مستم

 

[t.askari]

مائيم كه هرگز دم بي غم نزديم

خورديم بسي خون دل و دم نزديم

بی شعله آه ، لب ز هم نگشودیم

بی قطرۀ اشک چشم بر هم نزدیم

 

[t.askari]

ما را چو روزگار فراموش كرده‌اي

يارا شكايت از تو كنم يا ز روزگار

 

[t.askari]

رنجيده ام ز خويت امّا ز مهر رويت

مشكل روم ز كويت اين بار و بار ديگر

 

[elnaz66]

ربوده بوسه ی گرمی ز کام پر عطشی

بهم فشرده لبان را ز بیم گمشدنش

نادرپور

 

[mahz]

ربوده بوسه ی گرمی ز کام پر عطشی

بهم فشرده لبان را ز بیم گمشدنش

نادرپور

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفتست
افرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

 

[elnaz66]

شب به اشک چشم من او را نگاه افتاده بود گوئیا بر آب دریا عکس ماه افتاده بود صابرهمدانی

 

[mahz]

دارم امید عاطفتی از جناب حضرت دوست
کرده ام جنایتی و امید به عفو اوست

 

[Mahdy.T]

تو آفتاب ملکی و هر جا که می‌روی
چون سایه از قفای تو دولت بود دوان

 

[mina.polymer.88]

تو آفتاب ملکی و هر جا که می‌روی
چون سایه از قفای تو دولت بود دوان

نیزار خفته و خاموش و یک مرغ ناشناس
هردم ز عمق تیره ی ان ضجه می کشد
مهتاب می دود که ببیند در این میان
مرغک میان پنجه ی وحشت چه می کشد

 

[taraneh_de]

در آن کویر سوخته آن خاک بی بهار

حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت

 

[Mehraz-6128]

تا فکندم به سر کوی وفا رحل اقامت
عمر بی دوست ندامت شد و با دوست غرامت...
شهریار

 

[t.askari]

تو و ناز و عتاب و از كفم دامن كشيدنها

من و عجز و نياز و بي‌تو پيراهن دريدنها

 

[t.askari]

از خال و خط و چشم تو آنها كه دلم ديد

خوب است كه بر روي تو يك‌يك بشمارد

 

[t.askari]

در ازل خوب سرشتند ملايك گل تو

ليك از اين حيف كه كردند ز آهن دل تو

 

[t.askari]

و آن چه مي‌گويد نسيم مشگبو

قصّه‌اي از نكهت گيسوي او است

​

 

[t.askari]

تا به سرسوداي آن گيسوي دامنگير دارم


خاطري آزاد و پائي بسته در زنجير دارم

 

[t.askari]

ما را همه روزه يار و محرم غم تست

هم صحبت و همنشين و همدم غم تست


بي غم نبود دمي اگر دل دل ماست

بي ما نبود دمي اگر غم غم تست

 

[t.askari]

تا صاحب فرزند نگردي نتوان يافت

در عالم ايجاد حقوق پدري را

 

[t.askari]

اي جان پسر! ازغم شبهاي درازم

روزي شوي آگاه كه ديگر پدري نيست

 

[t.askari]

تبسمي ز لب دلفريب او ديــــــــــــــدم

كه هرچه با دل من كرد آن تبسّم كرد

 

[t.askari]

دهان غنچه ‌خوش ‌باشد سحرگه ‌چون شود خندان

ولي ذوقي دگر دارد لبت هنگام خنديدن

 

[t.askari]

نام هر كس مي‌برم جانب هر كس نگرم

بر لبم نام تو و در نظرم صورت تست

 

[t.askari]

تاسرزلف توشد سلسله جنيان جنون

كس نديدم به همه شهر كه ديوانه نبود

 

[t.askari]

ديوانگی است چاره دل چون گرفته شد

اين قفل با كليد دگر وا نمی شود

 

[t.askari]

درد مردم همه درمان شده است و تنها

درد تنهايي من مانده دوايي بلبل

 

[♥@SH!M♥]

درد مردم همه درمان شده است و تنها

درد تنهايي من مانده دوايي بلبل

لب دریا،نسیم وآب وآهنگ،
شکسته ناله های موج بر سنگ،
مگر دریا دلی داند که مارا،
چه توفان ها ست در این سینه ی تنگ!

 

[taraneh_de]

گر مرد رهی میان خون باید رفت

از پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای به ره بنه دگر هیچ مپرس

خود راه بگویدت که چون باید رفت

 

[Ghazal_joon]

تا به گریبان نرسد دست مرگ

دست ز دامن نکنیمت رها

 

[minoo-lovely]

تا به گریبان نرسد دست مرگ

دست ز دامن نکنیمت رها

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش