مشاعرۀ سنّتی

art-s

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار/ مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد؟؟؟
 

As7az

عضو جدید
به هرسویی صدایی بی صدایی است
دل درد آشنـای مــن هـوایــــی است


دریـــن ویــــرانه رستـای نــگاهـــم
جهانـــی را هــوای کـدخدایــی است


 

Mahdy.T

عضو جدید
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
 

elnaz66

عضو جدید
دروغست " آشنایی روشنایی " هان باور مکن

سیه شد روزگارم تا نگاه آشنا دیدم

کلیم
 

Mahdy.T

عضو جدید
من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم
نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم

مولوی
 

elnaz66

عضو جدید
من اگر دل به تو دادم تو ز من دل بردی

گر گناه است محبت تو گنهکارتری


عماد خراسانی
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک لحظه گذشت :
برگی از درخت خاکستری پنجره ام فرو افتاد ،
دستی سایه اش را از روی وجودم برچید
و لنگری در مرداب ساعت یخ بست
و هنوز من چشمانم را نگشوده بودم
که در خوابی دگر لغزیدم


سهراب
 

m@hn@z

عضو جدید
می رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی ست
آن زمان،هر دل فقط یکبار عاشق می شود
 

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رود، تابان بود و او موج صدا:
خيره شد چشمان ما در رود وهم
پرده روشن بود، او تاريك خواند:
طرح ها در دست دارد دود وهم
سهراب
 

elnaz66

عضو جدید
من وصل یارم آرزو ، او را به سوی غیر رو

نه من گنه دارم نه او ، کار دل است این کار ها

آذر بیگدلی
 

elnaz66

عضو جدید
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو

تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام


رهی معیری
 

Mahdy.T

عضو جدید
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

خیام
 

نارون آبي

عضو جدید
به قبرستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم قبر دولت مرد و درویش
نه درویش بی کفن در خاک رفته
نه دولت مرد برده یک کفن بیش
 

Mahdy.T

عضو جدید
شاید که دگر نعرهٔ مستانه برآریم
کز جام می عشق تو مستیم دگربار
 

elnaz66

عضو جدید
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع

با غمت گفت که یا جای تو یا جای منست

فرخی یزدی
 
  • Like
واکنش ها: mahz

elnaz66

عضو جدید
یا رب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل

به کلافی بفروشیم و خریداری نیست

همای شیرازی
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تماشا دارد ای مه با تو سیر گلستان کردن
که از شرم رخت هر گل به چندین رنگ خواهد شد
 
  • Like
واکنش ها: mahz
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا