مشاعرۀ سنّتی

[ni_rosa_ce]

دوش میگفت که فردا بدهم کام دلت

سببی ساز خدایا ! که پشیمان نشود

...

 

[salvador]

در هوای میکده بر باد خواهم داد دل

هر که را جانی است، باشد در هوای میکده

 

[ni_rosa_ce]

هزاران شب چو شمعم غرقه در اشک

سر خود در کنارم اوفتاده است

عطار :دی

 

[kachal63]

تلخی زهر بلا در مشرب امیدواران
شهد باشد گر به امیدی رسد امیدواری

 

[salvador]

یک زمزمه از عشق تو با چنگ بگفتم

صد ناله زار از دل هر تار بر آمد

 

[ni_rosa_ce]

دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم

خواب ما به بود از عالم بیداری ما

 

[semiramis261]

دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم

خواب ما به بود از عالم بیداری ما

از بس کشیدم از بد هجران تو خروش
پای ستارگان به غم خود کشانده ام

 

[*Chakavak*]

از بس کشیدم از بد هجران تو خروش
پای ستارگان به غم خود کشانده ام

من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او، در استخوانم می رود

 

[semiramis261]

دائم ز دوری رخت آه و فغان کنم
در آستان عشق تو جز قیل و قال نیست

 

[blue bee]

دائم ز دوری رخت آه و فغان کنم
در آستان عشق تو جز قیل و قال نیست

ترک عاشق کش من ترک جفا خوش باشد
به وفا کوش که از دوست وفا خوش باشد

 

[عطار]

دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست

 

[Nazanin07]

تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو

 

[semiramis261]

تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو

و بی مقدمه، آن سان که خوب می دانی
از استعاره ی سرخش نگفته ها پیداست

 

[ranalean]

تا چند عمر در هوس و آرزو رود

ایکاش این نفس که برآمد فرو رود

 

[**setare**]

دیدی چقدر ساده به نفرین کشیده شد
دستی که دستهای مرا از تو سیرکرد
دست تو نیست!
دست خودم نیست!
دست کیست ؟
دستی که عاشقانه مرادستگیر کرد

 

[blue bee]

دیدی چقدر ساده به نفرین کشیده شد
دستی که دستهای مرا از تو سیرکرد
دست تو نیست!
دست خودم نیست!
دست کیست ؟
دستی که عاشقانه مرادستگیر کرد

دردا و دریغا که درین درد ندارند
یک ذره خبر از من و از خیر و شر من

دردا و دریغا که بسی ماحضرم بود
امروز دریغ است همه ماحضر من

دردا و دریغا که ندانم که کجا شد
آن دیده‌ی بینا و دل راه بر من

 

[maryam_22]

نفس خروس بگرفت كه نوبتي بخواند

همه بلبلان بمردند و نماند جز عذابي

 

[blue bee]

یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
تا از سر صوفی برود علت هستی

عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش
در مذهب عشق آی و از این جمله برستی

 

[فرشاد گوجه لو]

بس چرا مهجور ازاو گه خسته و رنجور از او
راه پيما اندرون خانه ام دل گشا من سر* نهانسر خانه ام
بازگوي و خود رها كن سر خيش
گر بخواهي من خودم ديوانه ام
راه تو شايد كه زين سر خانه دور
گر بخواهي من درآن دل خانه ام
باز ترسي كه اينهم بگذريست دل به الله بند و آن والا تريست


گفتي اي فرشاد درد خود به او
او چون عاشق باشدو پي دلبري
خود بداند اول اون اولا تري بعد
دل بندد به تو اي فر فري


سر فتحه دار خونده شه كسره دار معني بده نهان ناگفته هاي دل

 

[فرشاد گوجه لو]

یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
تا از سر صوفی برود علت هستی
اي قدح نوش خرمان دل چرا
كو بنوشي باز بجوي دل سرا
دلبري خود بر سر آن صوفي است
عشق بازي راه روشن بيني است


صوفي تو قدح نوش و بيا بر ملك حق
بازدت با شد نياببي سر رب

 

[فرشاد گوجه لو]

همه در بلخ خوابن
منم آن راهي شب
كسي نيس كه بشه
هم پايم امشب

صدام خسته دلم هم زين شكسته
فقط شعرم نواي دل شكسته
بيا ساغي بريز آن جام مي را
كه فرشادس همان تنهاي خسته

آن جام صبو پركن
مي ريز كه بر گيرم
عكس رخ خود بينم
شعري دگر انگيزم

 

[فرشاد گوجه لو]

نبود ساده هم بگين من ريز ميام همه خوابن

 

[semiramis261]

مطربا مجلس ما بی غزلت شور ندارد
تاک ماند که بر او خوشه ی انگور ندارد

 

[فرشاد گوجه لو]

غزل عشق نواي دل بيگانه ماست
شعرما قصد همان شك وه مستانه ماست
گر بريزي دوقدح جام ميت نوش كنيم
گر ببيني سر كوي ت كه كاشانه ماست
گر كه تو سحر دل انگيزببيني دل ما
حك شده نام تو سمرا به كاشانه ما
تقديم به سمرا ميس

 

[semiramis261]

غزل عشق نواي دل بيگانه ماست
شعرما قصد همان شك وه مستانه ماست
گر بريزي دوقدح جام ميت نوش كنيم
گر ببيني سر كوي ت كه كاشانه ماست
گر كه تو سحر دل انگيزببيني دل ما
حك شده نام تو سمرا به كاشانه ما
تقديم به سمرا ميس

از بس کشیدم از بد هجران تو خروش
پای ستارگان به غم خود کشانده ام

ممنون فرشاد جون

 

[فرشاد گوجه لو]

از بس کشیدم از بد هجران تو خروش
پای ستارگان به غم خود کشانده ام

ممنون فرشاد جون

دو ستاره چشمت گر ببينم
شيدا زدلت هچو پرستو پر كشينم
هجران ساعت عمر گل بود يارا
يارا من بپاي اخم چشمانت نشينم
ان نجم فلك آن دو چشمان تو باشد
من در عجبم پس آن دو چشمان كي نشيند
فرشاد تو عاشقي مزه كرده اي
كي آن دو نظر بر تو بر نشيند

 

[salvador]

دل ندارد به جز از خدمت دلدار مراد

کار جان در دو جهان بندگی جانانست

 

[YAALIASGHAR]

تمام لذت عمرم همین است
که مولایم امیرالمومنین است

 

[sh85]

تمام لذت عمرم همین است
که مولایم امیرالمومنین است

تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است

 

[رسول فهیم]

تا خاک مرا به قالب آمیخته اند

بس فتنه که از خاک بر انگيخته اند

من بهتر از اين نمی توانم بودن

کز بوته مرا چنين برون ريخته اند