به جز ان نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست
دل جدا دیده جدا سوی تو پرواز کند
گرچه من در قفسم بال و پرم بسیارست
...
میسوزم و به گریه شبی روز می کنم
چون شمع گریه های گلو سوز می کنم
...
یار عاشق گشت و دردش بر دل شیدا رسید
منت ایزد را که یار ما بدرد ما رسید
...
اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن
تا کی زنم چو ذرهی سرگشته دست و پای
یک عمر هوای قفس آزرده پرت کرد
یک بال به پرواز به پرواز بیندیش
شاهان همه در حسرت آنند که باشند
در خیل غلامان تو از خیل غلامان
زاهد چه عجب گر زندم طعنه نداند
آگاهی از احوال دل سوخته خامان
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
دعوی درست نیست گر از دست نازنین
چون شربت شکر نخوری زهر ناب را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |