مشاعرۀ سنّتی

[fatemeh-r]

یک دوروزی صبرکن ای جان برلب آمده
زآنکه خواهم درحضوردوست بسپارم تورا

 

[banoo12]

اگر دشنام فرمایی وگر نفرین ثنا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را

 

[Ekram]

ای که از یار نشان می طلبی یار کجاست
همه یارند ولی یار وفا دار کجاست

 

[naghmeirani]

تا شمع تو افروخته پروانه شدم
با صبر ز دیدن تو بیگانه شدم
در روی تو بیقرار شد مردم چشم
یعنی که پری دیدم و دیوانه شدم

 

[ranalean]

مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان

که پیر داند مقدار روزگار جوانی

 

[fatemeh-r]

یارمفروش به دنیاکه بسی سودنکرد
آنکه یوسف به زرناسره بفروخته بود

 

[sutern]

دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

[raha]

افسوس كه انچه برده ام باختنی ست
بشناخته ها تمام نشناختنی ست
برداشته ام هر انچه بايد بگذشت
بگذاشته ام هر انچه برداشتنی ست ...

 

[mut]

افسوس كه انچه برده ام باختنی ست
بشناخته ها تمام نشناختنی ست
برداشته ام هر انچه بايد بگذشت
بگذاشته ام هر انچه برداشتنی ست ...

تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است
تو را با برگ برگ این چمن ،پیوند پنهان است ...

 

[oli]

تا راه قلندری نپوشی نشود
رخساره به خون دل نشویی نشود
سودا چه پزی تا که چو دل سوختگان
آزاد به ترک خود نگویی نشود

 

[sutern]

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

 

[oli]

این غافله ی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد

 

[banoo12]

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس

 

[fatemeh-r]

سرگشته چوپرگارمشونقطه دل بین
معبودتودرمرکزاین دایره پیداست

 

[fairy a]

تا به کی آخر چنین دیوانگی
پیلگی بهتر از این پروانگی

 

[oli]

یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکسته ای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد

 

[امیر افشار]

در شهر یکی کس را هوشیار نمی بینم
هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه

 

[oli]

هیچ کس نیست که در کوی تو اش کاری نیست

هرکس آنجا به طریق هوسی می آید

 

[fatemeh-r]

دنبال کردخیل غمت اهل دردرا
من ناتوان ترازهمه بودم مراگرفت

 

[مهندس شکوفه]

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

 

[sutern]

هر آن کو خاطر مجموع و يار نازنين دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشين دارد

 

[چاووش]

دردم از یار است ودرمان نیز هم

دل فدای او شد وجان نیز هم

 

[sutern]

ما را ز خيال تو چه پرواي شراب است
خم گو سر خود گير که خمخانه خراب است

 

[چاووش]

تا دل بدام حلقه زلف تو بسته ام

دانسته ام که حاصل عمر دراز چیست

 

[sutern]

تاب بنفشه مي‌دهد طره مشک ساي تو
پرده غنچه مي‌درد خنده دلگشاي تو

 

[banoo12]

واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود؟

 

[nichol]

در شان من به درد کشی ظن بد مبر
کالوده گشت جامه ولی پاک دامنم

 

[sweetest]

منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم
که بر آن کس که نه عاشق بجز انکار ندارم​

 

[fatemeh-r]

میروم روزی بی تردید,خاطرجمع باش
گرچه بعضی وقتهاامروزوفردامی کنم

 

[nichol]

ما را زخیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خم خانه خراب است