دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نمیتونیم که بجونبیم دست و پامون گیره انگار
نه تکونی نه هوایی لحظه و هر لحظه تکرار
فکرمون مچاله مونده تنمون پیچیده تو هم
دیده مون بی افق و تار نفسا میمیره کم کم
دلم از اینجا گرفته از سکوت از نپریدن
روز وشب تو کنجِ پیله , نه عبور و نه رسیدن
دلم از اینجا گرفته یه جهان تازگی می خواد
تب وتاب و ماجرایی , واسه زندگی می خواد
پیله رو باید درید و دلو زد به موج و دریا
شوق پروانگی آموخت واسه لمس روح فردا
باید از اینجا رها شد یه نفس شد عشق، آواز
از نشستن ها گذشت و پر کشید تا اوج پرواز
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زخم بیهوده مزن, سینه ام از قلب تهی است
بهتر آن است که سربسته بماند صدفم…
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیگه دارم به خودم شک می کنم

آخه حرفامو نمی فهمه کسی

من که دست دلمو رو می کنم

چرا دنیامو نمی فهمه کسی

دل من مونده رو دستم

دلی که همه ی دار و نداره آدمه

کاش یکی از ته دل به من بگه

عاشق این دل صاف و سادم
ه
آخه من چیزه زیادی نمی خام

یه نوازش یه نگاهه مهربون

یکی که خودش باشه تا بتونیم

واسه همدیگه بمونیم هر دومون
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عشق آمد و عقل همچو بادی

رفت از بر من هزار فرسنگ
 

سوگلییی

عضو جدید
در ازدحام خاک و عشق
آواز هم آغوشي دو حرف
براي من کافي ست.
هرروز هرروز عشق
خاکستر مي شود در برابر تو
در برابر من
...
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو میروی و من نگاهت میکنم

تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم

بی تو یک عمر فرصت دارم برای گریستن

اما برای تماشای تو همین لحظه باقیست

و شاید

فقط همین لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمـــيق تـرين درد در زندگي مردن نيست ،


بلکه پنهان کردن قلبي است که به تاسف ناک تـرين حالت شکسته شده
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
و چه اميد عظيمي به عبث انجاميد
در ميان من و تو فاصله هاست
گاه مي انديشم
مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري
تو توانايي بخشش داري
دستهاي تو توانايي آن را دارد
که مرا
زندگاني بخشد

دفتر عمر مرا
با وجود تو شکوهي ديگر
رونقي ديگر هست
مي تواني تو به من
زندگاني بخشي
يا بگيري از من
آنچه را مي بخشي
من به بي ساماني
باد را مي مانم
من به سرگرداني
ابر را مي مانم…
تو به اندازه ي تنهايي من خوشبختي
من به اندازه ي زيبايي تو غمگينم
چه اميد عبثي
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چه گریزیست ز من؟ چه شتابیست به راه؟[/FONT]
به چه خواهی بردن در شبی اینچنین تاریک پناه؟
مرمرین پله آن عاج سفید ای دریغا که ز من بس دور است!.....
لحظه ها را دریاب چشم فردا کور است...............
 

majid.ph

عضو جدید
سلاااااااااااام

سلاااااااااااام

سلام
سلام به همه پچه های قدیمی تاپیک . دلم گرفته بود خیلی اتفاقی امدم تو باشگاه
یادش بخیر روزای اولی که مهدی استارت این تاپیک زد خیلی انرزی میذاشتیم که صفحه پر کنیم
یادش بخیر روزای خوبی بود ... !

واقعا بعد از یه مدت زیاد که نبودم حس خوبی بود
:gol::gol::gol:
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگی های این روزهایم را سپرده ام دست باد!! میآورد برایت هرجا که باشی...

اینگونه خیالم راحت تر است
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته ام از این دقایق بی لبخند

باران ببارد یا نبارد

من می روم با دست هایت

چتری برای پروانه ها بسازم
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو میروی و من نگاهت میکنم

تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم

بی تو یک عمر فرصت دارم برای گریستن

اما برای تماشای تو همین لحظه باقیست

و شاید

فقط همین لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ديريست مي خواهم چيزي بگويم
اما نه
بگذار همانجا ته دلم بماند
تو گويي آنجا جايش امن تر است
و تو بهتر ميفهمي اش
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سکوت که مي کني مي دانم فهميده‌اي چيزي ته دلم گير کرده است و کلي حرف رويش آوار شده است.
و من اين سکوتي که پشتش من هستم و آرامش را دوست مي دارم.
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کاش بودي!اين روزها نبودنت بيداد مي کند.
آرامش حضورت همه چيز را آرام مي کرد، حتي بديها و زشتيها منجر به‌ خوبي مي شدند بي آنکه بفهميم اين آرامش از برکت وجود توبود و بس...
کاش بودي!
نبودنت را مدتيست بيشتر از هر وقتي احساس مي کنم. مي داني مهربانم؟ روزهايي ست نبودنت بي رحمانه بر سرم آوار مي شود.
حس تلخ نبودنت، زانوهايم را سست مي کند...کاش تمامي قدرتت را، تمامي صبوريت را برايم جا مي گذاشتي. بيا! برايم بگو که چه کنم.........
.
.
.
.
.
.
.
.



چشمم سو سو ميزند تا راز دلم را برايت بازگويد ، همين....
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
انگار زني ايستاده در دل ستاره‌ها و باز
به‌ بالاترين نقطه چشم دوخته‌ است
با گوشواره‌اي به رنگ ارغوان و تاجي از ستاره
و نفسي که در سينه حبس شده
گيسوهايش را باد با خود برده است
همچون خيال نمناک من
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلم گرفته از اين قلبها که از چوب است
ازين زمانه که خوبي هميشه مصلوب است
"چه روزگار غريبي، چه روزگار بدي"
به حکم عقل دچاريم و عشق مغلوب است
چگونه شاد بمانم درين غروبي که .....
نگاهها همه مانند ابر مرطوب است
ستاره‌هاي صميمي! درين فضاي سياه
چقدر نور شما، نور مطلوب است!
دلم گرفته ازين دوزخي که تکراري ست
فقط کنار تو اي خوب! زندگي خوب است.
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
قفس داران غرورم را شکستند...........دل دائم صبورم را شکستند
مرا از خلوتم بیرون کشیدند............سکوت چون بلورم را شکستند
به جرم پا به پای عشق رفتن..............پر و بال عبورم را شکستند
تمنای نگاهم را نخواندند..............چه بی باور حضورم را شکستند
رهایی در امیدم موج میزد................ولی رویای دورم را شکستن
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند

بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را

شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران كه می بارد- شما را تر كند
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هواي تو که در سرم باشد
بوي خدا مي گيرند دقايقم
نفسهايم مزه‌ي عشق مي دهند
و دلم
دلي که قرنها دور از توست
و انگار هرگز به‌ او نمي رسي
از مهرت گلگون است هميشه
هواي تو که در سرم باشد
همه‌چيز بوي تازگي و طراوت مي دهد
فقط کافيست چند نفسي عميق بکشم
عميييييييق
اما کو نفس بدون تو ، حتي در هوايت؟
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هرکجا هستم باشم، آسمان مال من است.پنجره،فکر،هوا،عشق،زمين مال من است. چه اهميت دارد گاه اگر ميرويند قارچهاي غربت.****شايد کمرنگ باشم ، اما دورنگ نيستم.****
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گاهي غروب خورشيد رو من و گلم و گوسفندي که يه دوست برام کشيده ، با هم ميشينيم ميبينيم ، و گاهي هم تنهايي ميشينم بهش خيره ميشم ، آخه گلم از غروب خوشش نمياد ، دلش ميگيره . ديروز توي سياره‌م چهار بار خورشيد غروب کرد ، يه روزهايي غروب کردن خورشيد رو دوست دارم و ميشينم با لذت بهش خيره ميشم ، اما گاهي هم نه ، گاهي وقتي غروب خورشيد رو ميبينم دلم ميگيره و حتي گريه‌ هم ميکنم ، اما باز هم با همه دلتنگيهاش زيباست. چون ميدونم حتي پس از شب يلدا بازهم خورشيد متولد ميشه و طلوع ميکنه. و ميدونم که هر شب شب يلدا نيست
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وي کوچه پس کوچه‌هاي تاريک و ساکت زندگي ،همون وقتي که سرگردون و حيرون ميون آسمون و زمين ، گاهي تند و گاهي يواش قدم برميداري ،همون وقتي که گامهات هر آن سست تر و سست تر ميشه،
يه چيزي هست که تو رو به خودش ميکشونه ، چيزي از جنس نور ، چيزي مثل مهربوني ، يه حس خوب ، اعتماد، چيزي که نميذاره تو احساس ترس و شکست و نا اميدي بکني ، همون حسي که خيلي قوي و خوبه ، اون خداي مهربونه
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ماهي کوچيک قلبم توي تنگ بلورين دلم با حبابها بازي ميکنه ،
اونها رو تا لبه تنگ ميکشونه و بعد با چسبوندنشون به ديواره تنگ حبابها رو ميترکونه .
انگار داره با هاشون بازي ميکنه ، شايدم بازي نباشه ،
شايد يه جور حرف زدنه، يه نشونه‌س، نميدونم.
اما هرچي که هست باعث جلب توجه ميشه.
اما واي از روزي که به هيچ کدوم از نشانه‌ها توجهي نشه.......
 

Narges *

عضو جدید
تو نخواهي فهميدسوي چشمان مرا وقتي دلت پر گرد است...
تو نخواهي دانست خنده ام سردو پر از اشك و تلخ و پردرد است...
تو نداري باور كه غم و شكوه ام از سردي دستان تو نيست!
شكوه ي من اين است:كه نميگويي به عشقم دل و قلبت سرد است!!!
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا