روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم
در لباس فقر کار اهل دولت می کنم
...
من مرده ام شهید نگاهت نجس شده
پژواک مرگ توی سرش منعکس شده
روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم
در لباس فقر کار اهل دولت می کنم
...
من مرده ام شهید نگاهت نجس شده
پژواک مرگ توی سرش منعکس شده
هرگز نمی شود ز سر خود جز مرا
تا در میان میکده سر بر نمی کنم
...
بابت تاخیرم عضر میخام
می آمدی و بافه ی گیسو به دست باد
و عشق از این فضای پریشان شروع شد
خواهش می کنم
دیده ی بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش
زین دلیریها که من در کنج خلوت می کنم
..
می خواستم در غزلی تازه بشکفم
مثل نگاه مضطربم توی چشمهات
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیارگر دهان که گذشت اختیار عمر
...
روی دوشم به خواب رفته پتو ... پلکهای تو باد کرده مرا
که عزیزم به خاطر همه چیز ... که نبودی که نیستی ممنون
نه رازش می توانم گفت با کس
نه کس را می توانم دید باوی
...
یک مشت قرص ریز ...خلا..... خواب .... خواب... خواب
باران نمیشوی که بباری بر این سراب
به عزم مرحله ی عشق پیش نه قدمی
که سود ها کنی ار این سفر توانی کرد
...
در خبر ها شنیده ام فردا بادی از گرم سیر می آید
با تو بودن همیشه خیلی زود میرود گرچه دیر می آید
دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمی گیرد
زهر در میدهم پندش ولیکن در نمی گیرد
...
دوران قتل عام غزل های آبکی
باید سپید هم بنویسم یواشکی
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
خیلی وقت بود نیومده بودم تاپیک مشاعره
خوش گذشت
...
یک دل آسوده نتوان یافت در زیر فلک
در بساط آسیا یک دانه نشکسته نیست
میم ز لعل دل افروز ده که جان افزاست
وگرنه جام می خوشگوار بسیارست
میم ز لعل دل افروز ده که جان افزاست
وگرنه جام می خوشگوار بسیارست
تا نیمه چرا ای دوست ؟ ........ لا جرعه مرا سرکش
من فلسفه ای دارم : یا خالی و یا لبریز !
تا نهان گشت آفتاب خواجگان در زیر خاک
شد لبم پر باد و دل پر آتش و دیده پر آب
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |