ور ز آنکه بر شوی بفلک همچون آفتاب
صیدت کند کمند و قضا و قدر همی
صیدت کند کمند و قضا و قدر همی
ور ز آنکه بر شوی بفلک همچون آفتاب
صیدت کند کمند و قضا و قدر همی
تار شد دیدگان روشن بین
زرد شد چهرگان گلناری
تا کی به تمنای وصال تو یگانهیک منبع معتبر که پشمک میخورد
میگفت که: افکار عمومی پشم است !
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید
هر آنچه که حق ، درون من کشت شدم ؟
نه ، هر چه که روزگار بنوشت شدم
من قُوی سفید دلربایی بودم
در جامعه جوجه اردکی زشت شدم
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دل بی یاورم از باورخود حیران است
چه کسی گفت که او آمده یا می آید
در خلوت شبهای سیاهی بنشاندی ننشستی
در آتشم از برق نگاهی بنشاندی ننشستی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |