داستآن رو ادامه بده

sajedeh h

عضو جدید
مسعودم ،در رو برام باز ميكني كليد رو تو خونه جا گذاشتم،مياي تو راپله ببينمت،كارت دارم،دختره مي گه...
 

sajedeh h

عضو جدید
بري دست به آب،به همون كارت برس آقا،مار از پونه بدش مياد دره خونش سبز ميشه ،ايششششششششششش...
ولي در رو براش باز مي كنه
مسعود مي گه....
 

sajedeh h

عضو جدید
دختره مي گه نه كه نمي ام نه كه نميام
بازم سيلي دلت مي خواد؟
منو خر كردي خودتو زدي به مردن حال كردي؟
مسعود مي گه:...
 

sajedeh h

عضو جدید
دختره مي گه عجب رويي داري،مي دونستي من دختره خوبي هستم خواستي ازم سو استفاده كني؟
مسعود مي گه:...
 

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختره مي گه عجب رويي داري،مي دونستي من دختره خوبي هستم خواستي ازم سو استفاده كني؟
مسعود مي گه:...
ای بابا تو هم که ذهنت کثیفه.اصلا بیخیال تو میرم پیش دختر همسایه روبه رویی تا حال تو یکی رو بگیرم که با من نیومدی............
 

sajedeh h

عضو جدید
ولي يخورده بعد به مسعود مي گه سريع شمارمو يادداشت كن تا بابام نيومده
مسعود سريه گوشيشو در مياره تا شماره زهره رو سيو كنه ولي گوشيش باطريش تموم شده،پيش خودش مي گه عجب بد بياري
مي گه حالا چكار كنم؟...
 

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولي يخورده بعد به مسعود مي گه سريع شمارمو يادداشت كن تا بابام نيومده
مسعود سريه گوشيشو در مياره تا شماره زهره رو سيو كنه ولي گوشيش باطريش تموم شده،پيش خودش مي گه عجب بد بياري
مي گه حالا چكار كنم؟...
تو که اسمت زهره نبود.حالا بیخیال اسم ، تو یه اس بده من رفتم خونه گوشیمو روشن میکنم پیامت به دستم میرسه شمارتو میبینم.ولی جون مسعود الان که بابات نیست یه نیم ساعت وقت نداری بریم تا............
 

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
که یهویی باباهه از راه میرسه...
خب این دید نویسنده هستش:

زهره چون باباش اومده دیگه نمیتونه با مسعود حرف بزنه و کفر مسعود رو در اورده دیگه سرش بی کلاه میمونه.

مسعود در خونه ی روجا رو میزنه :D روجا در رو باز میکنه.................
 

sajedeh h

عضو جدید
مسعود دستپاچه مي شه،مي خواد قضيه رو جمع و جور كنه در حالي كه رنگ عوض كرده بود و صداش مي لرزيد مي گه:...
 

sajedeh h

عضو جدید
هيچي يهو ديدمتون ترسيدم،نيست شما هم ماشاالله ورزشكار و بلند بالا و زير زيري مي خنده باباي زهره مي گه:...
 

Lord Kevinz

عضو جدید
کاربر ممتاز
هيچي يهو ديدمتون ترسيدم،نيست شما هم ماشاالله ورزشكار و بلند بالا و زير زيري مي خنده باباي زهره مي گه:...
زهره جان اینجا چه خبر بوده؟ چرا دلت گرفته ؟ چرا رنگت پریده؟ زهره میگه.............
 

sajedeh h

عضو جدید
هيچي بابايي،آقا مسعود كليد خونشون رو جا گذاشت زنگ مارو زد منم در رو براش باز كردم،بابا بدو بيا بالا كارت دارم.دسته پدرش رو ميگيره و در حال رفتن به مسعود يه چشمك مي زنه
مسعود انگار دنيا رو بهش دادن يه ذوق مي كنه و تو خونه خودشون سريع مي خواد گوشي رو بزنه شارژ كه يادش مياد برق قطع و واسه همون آب هم ندارن،پس...
 
بالا