كربلايي حسام
اخراجی موقت
به گزارش مشرق، رضا گلپور که پیش از این به دلیل تدوین کتاب شنود اشباح 2 و قصد انتشار آن توسط وزارت اطلاعات در دولت خاتمی دستگیرشده بود، در این اقدام که در قالب نامه سرگشاده به مشایی منتشر شده است، مدعی شده که در سه جلسه با اسفندیار رحیم مشایی درباره یافته های خود از پیشینه امنیتی، سیاسی و عقیدتی وی گفتگو کرده است و پس از آنکه مشایی از ادامه این جلسات خودداری کرده، تصمیم به افشاگری گرفته است.
گلپور در این نامه 20 صفحه ای ادعاهای عجیب و غریبی درباره سوابق مشایی در قبل و بعد از انقلاب و همچنین اعضای خانواده وی مطرح می کند و وی را متهم به جرایم تکان دهنده ای در واحد اطلاعات سپاه می کند.
رضا گلپور در این متن همچنین ادعاهایی درباره واسطه ارتباط مشایی با امام زمان و همچنین فعالیتهای اقوام و بستگان وی مطرح می کند.
این متن همچنین به محمدرضا رحیمی، سوابق وی قبل از انقلاب، ادعاهای اخلاقی و بستگان معاون اول دکتر احمدی نژاد پرداخته و ادعاها و اتهامات عجیبی را به وی نسبت می دهد.
متن کامل این نامه به نقل از سایت عماریون به این شرح است.
باسمه تعالی
آقای مشایی ازدواج موقت و تعدد زوجات حلال است نه پابوسی احمقانه مدعیان ارتباط با ولی عصر
با سلام بی پایان بر وجود نازنین حضرت بقیَّه الله الاعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف)؛
آرزوی سلامت وموفّقیّت روزافزون نائب بر حقّ ایشان مقام معظّم رهبری ، همه ی دست اندرکاران صادق نظام مقدّس جمهوری اسلامی و همه ی رزم آوران شهادت طلب جهان اسلام .هر کجا دیده ی امید گشادیم به صدق بیش تر از همه آنجا هدف تیر شدیم!جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی مسئول دفتر و چندین عنوان دیگر رئیس محترم جمهور اگر نبود تکلیف شرعی دفاع از این نظام مظلوم (که دستاورد بی نظیر وگرانقدر مجاهدت ها ، ایثارها ،خون دادن ها وخون دل خوردن های جمعی ازبهترین عباد مخلص خداوند می باشد) و اگر نبود ضرورت هوشیاری و دقّت در جایگاه راهبردی حضرتعالی (و البتّه حرف شنوی و تأثیر پذیری عمیق و باورنکردنی آقای" احمدی نژاد" از شما) و نیز جایگاه کلیدی حضرت آقای "محمّدرضا رحیمی" (که در نهایت بهت و حیرت ، عملاً و قانوناً ! همه کاره ی قوّه ی مجریّه ی جمهوری اسلامی با تقریباً تمامی اختیارات ویژه ی آقای "احمدی نژاد" گردیده است ) چه بسا لزومی به مخاطب قرار گرفتن چون تویی احساس نمی شد!
به عنوان یک پژوهشگر کوچک هر وقت در لابلای منابع مکتوب ، دیجیتال یا مصاحبه ها و نقل قول ها به نقطه ی مبهمی پیرامون فردی بر میخورم در حد توان مستقیماً به خود فرد مورد اشاره مراجعه و از او توضیحات لازم را بشنوم.این موضوع را هیچ کس ندانسته باشد تو یکی می دانی .چرا که از طریق دوست مشترکمان حداقل دو سه جلسه پیرامون نقاط مبهم سوابق و عملکردت با خودت به طرح بحث پرداختم که در یکی از آن جلسات مفصل که به صراحت به طرح برخی مطالب ذیل پرداختم به این نتیجه ی قطعی رسیدم که بیش و پیش از یافتن پاسخ برای موارد مبهم و مشکوک در سوابقت باید به مبانی انحرافات فکری و عقیدتی ات توجه نمود.
درست پس از همان جلسه بود که دیگر جلسه ای را نپذیرفته و در مرتبه های بعدی که شما را دیدم وعده کردید فردا صبح برای هماهنگی تماس بگیرم اما یا موبایل را جواب نداده یا به طرق مختلف دیگر خلف وعده کردید! بدلیل تلاش های پژوهشی مختلف فعلاً قصد پرداختن به موضوع شما را نداشتم اما دیروز که دوست مشترکمان پیغام استهزاگونه ی حضرتعالی را برایم آورد که برود زن چهارمش را بگیرد چه به دخالت در سیاست ما ...از من چیزی به او نمی ماسد...و مطالبی از این دست!!!
با قلمی کردن این متن صدای خود را به آقای احمدی نژاد میرسانم.چه کنم که او چنان در سیطره ی شماست که جز این روشی برایم باقی نگذاشت. مطالب مهم تر ی هم هست که اگر صدایم پس از نشر این مطلب هم به گوش رئیس محترم جمهور نرسید ، حجت به انتشار آن خواهم یافت.
1- بنده برای تجدید فراش به اذن مثل تویی احتیاج ندارم و ازدواج منقطع و تعدد زوجات را حکم مترقی و مدرن و انسانی اسلامی می دانم و بر خلاف تو که ازدواج با سرکار خانم زیبا الف را که اکنون مادر دختر کوچک توست مخفی می کنی ؛ بنده فریاد میزنم که افتخار میکنم در این لحظه 3 همسر دائم رسمی دارم!ودر صورت فراهم بودن شرایط شرعی لحظه ای در تجدید و تداوم این روش الهی تردید نخواهم کرد و خود و خانواده ام را از شر شیطان رجیم در بدام انداختننمان به حرام ها ی گوناگون و بویژه دروغ ؛ به دامان لطف عام و خاص خداوند پناهنده میدانم.
2- مبنای من این است که مدیریت در مباحث مختلف احتیاج به صداقت صرف ، عملکرد شفاف و تحصیل رضای خداوند دارد نه لزوماً تحصیل رضای انسانهای دیگر بویژه منافقان و مشرکان و ملحدان که با مخالفت با احکام شرعی از دایره ی ایمان خارجند.
3- آدمهای متوهم گل اندیشی نیستم که از منابع غربی فامیل اصلی آقای احمدی نژاد را از صفحه ی توضیحات شناسنامه به جای صباغیان سبورچی ترجمه کرده و بعد ساعتها سبور جی را ریشه یابی کنم!!! بنده در لابلای پژوهشهای کاملاً آشکار از افراد مورد وثوق و آگاه به سؤالات ذیل برخوردم که به عنوان کمترین بنده ی خدا چون از یافتن پاسخ به آنها توسط شما بویژه با این پیام اخیرتان نا امید شده ام و سکوت خود را در این مورد خطرناک می دانم از باب انجام حدّاقل وظیفه برای تنویر افکار عمومی و توجه و توضیح آقای رئیس محترم جمهور آنها می پردازم :
آیا در صحت معلومات ذیل می توان تردید نمود؟ یادداشت های تحقیق کتابخانه ای و پژوهش های جاری : "اسفندیار رحیم مشایی" معروف به "مرتضی محبّ الاولیا"(متولّد آبان 1339 رامسر) عضو فعّال و پیگیر تأسیس تشکیلات انجمن حجّتیّه در روستاها و شهرستان های استان مازندران ؛ مسئول عملیّات واحد اطّلاعات سپاه مازندران ؛ عضو شورای تأمین آذربایجان غربی ؛عضویّت در وزارت اطّلاعات ؛ مسئولیّت در فرمانداری کردستان ؛ مسئولیّت رادیو تهران و رادیو پیام در صدا و سیما ؛ مدیر کلّ اجتماعی وزارت کشور ؛معاونت اجتماعی و فرهنگی شهردار و ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران ؛ معاون و (بدون کمترین سوء ظن ) عقل منفصل آقای "احمدی نژاد" در دوره ی اوّل ریاست جمهوری ( که نامبرده را از جدّی ترین اسلام شناسان!!! آگاه معاصرمی داند.) "رحیم مشائی" در حال حاضرحداقل دارای 18 عنوان رسمی اعطا شده توسّط آقای "احمدی نژاد" (که نامبرده او را استراتژیست !!! بی نظیر در تاریخ معاصر جهان معرّفی میکند) می باشد.در سالهای 59 تا 61 به جهت سهل انگاری وعدم بینش عمیق مسئول واحد اطّلاعات سپاه رامسر عملاً فرایند مأموریّت های امنیّتی واحد فوق با طرّاحی و اراده ی "اسفندیار رحیم مشایی" (با عنوان رسمی جانشین) هدایت و اجرا می شد.
خواهرش اشرف به همراه طاهره ذ ( بعد ها همسر اسفندیار ) تحت تأثیر روابط تشکیلاتی فردی به نام خانم جعفری بوده اند.تنها برادر تنی او "کوروش رحیمی" ( باز هم با تغییر فامیلی !)می باشد. برادران دیگرش : "ستّار"،"نصرت" ، "هژبر" ،"هوشنگ" بوده و "منصور" هم بازاری بوده و قبل از انقلاب فوت شده و پسرش "آرش" با نام خانوادگی "کوشا" (باز هم تغییر! فامیلی )رئیس فعلی باشگاه سایپا است. مرور اسامی اعضای خانواده از باب نشان دادن فرهنگ غالب در فامیل محل دقت دارد.
منافقین در اردیبهشت سال 60 با بکارگیری تیم عملیّات 11 نفره ("حمید ق" ، "کوروش رحیمی" و "هوشنگ رحیم مشایی"،" و "داراب ج " ،"رستم ط" و ...) ضمن محاصره ی کامل و مسدود کردن خیابان اصلی و ورودی های سادات محلّه ی رامسر با شلّیک های بی هدف و ایجاد رعب و وحشت به بانک های صادرات و ملّی حمله کرده و اقدام به سرقت وجوهات نقدی چندین میلیونی نمودند.در جریان این حمله یکی از پاسداران سپاه به نام "سیّد موسوی" مجروح میگردد. تحت فشار دخالت مستقیم "اسفندیار" هیچ کدام از افراد این تیم ( به جز "رستم ط" ) دستگیر نمی شوند.پس از مدّتی نیز با مرگ به شدّت مشکوک "رستم" و "هوشنگ" در فاصله ی کوتاهی از زمان سرقت امکان عملی پیگیری کور می گردد.
صبح روز 12/3/1360 مسئول واحد اطّلاعات و "اسفندیار" (جانشین او)؛ فرمانده ی عملیّات سپاه ،(شهید) "شمس الدّین فرجی" را احضار و از وی میخواهند تا نسبت به انهدام پایگاه منافقین در جنگل های معروف به دالخانی اقدام کنند. شهید "فرجی" تیم های عملیّاتی را جهت محاصره به منطقه اعزام می کند و با فرارسیدن شب، خود به مقرّ حوزه مقاومت بسیج کالش محلّه مراجعه و صبح روز 13 خرداد به همراه 7 نفر با یک خودروی لندرور (درست لحظاتی بعد از آنکه یک آمبولانس سپاه با دو سرنشین به نامهای "اصغر سهیلی" و "حبیب خدایاری" به طرف منطقه حرکت کرده بودند) به سمت دالخانی حرکت می کنند که در دالخانی{جاده ی هریس : بین رامسر و تنکابن : جنگلهای دالخانی}به کمین منافقین افتاده و همگی به جز یک بسیجی به نام "شعبان ایزکی" به شهادت می رسند.(از عجایب و غیر قابل توجیه عقلی است که روی آمبولانس سپاه هیچ عملیّاتی انجام نمی شود !!!)از دیگر سو منافقینی که از شب قبل در محاصره قرار داشتند ؛ با شلّیک بی موقع یک نفر؟!!! فرار می نمایند.!!!در نهایت 3 نفر از منافقین ("رحیم عمویی"،" مختارخان طالشی"،"بهمن رحیمیان" در پایین جنگل دستگیر می شوند."رحیم عمویی" اعتراف می کند گرای این عملیّات از مقر سپاه به منافقین داده شده بود....شهدای دالخانی : علی حلاجیان، محمد خلعتبری، علی کریمی، فلاحت پیشه... در بررسی بیشتر مشخّص می شود که دو تن از منافقین ("داوود طالش شریفی" و "ایرج یوسف طالشی" ) جزء اعضای تیم عملیات کمین و عامل دریافت و انتقال اطّلاعات در خصوص زمان تردّد لندرور سپاه بوده اند .
(نامبردگان قبلاًتوسّط سپاه دستگیر و با مساعدت "اسفندیار" در قبال وثیقه آزاد و سپس متواری شده بودند .) پس از آنکه نهایتاً "داوود طالش شریفی" دستگیر میشود، با ممانعت "اسفندیار" زندانبان ودیگران موفّق به برقراری ارتباط با "داوود" جهت اخذ اطّلاعات لازم درباره ی عملیات کمین منافقین نمی شوند.باز هم بهت آور است که در اثنای این کش و قوس، "داوود طالش شریفی" ظاهراً حسب دستور "اسفندیار" بدون توضیح قانع کننده اعدام انقلابی میگردد!!! بعد ها بدلیل عذاب وجدان برخی مباشران در این قتل و قتل های مشابه نیروهای تحت مدیریت "اسفندیار"، پرونده هایی در مراجع قضایی تشکیل و پیگیری گردید که حتّی نمونه ای از آن تا سالهای پایانی دهه ی 70 هم در سازمان قضایی نیروهای مسلّح در مازندران و سمنان درحال رسیدگی بود.
جایگاه امنیّتی نامبرده ، اِعمال نفوذ ها ، مُحارب بودن مقتولان ، عدم دسترسی به برخی شهود در گذر زمان و از همه مهم تر تهدیدها و تطمیع های مختلف و شبکه اش تا کنون او را در مسیر پاسخگویی به اتّهام آمریّت در چندین فقره قتل نفس عمد روئین تن! نموده است. جالب اینجاست که غالب قربانیان شهودِ کلیدی درباره ی عناصر نفوذی گروهک ها در سپاه یا شهودِ کلیدی اثبات نقش مستقیم و سوابق اعضای خانواده ی (نَسَبی و یا حتّی بعداً سَبَبی !!!)"اسفندیار" در به شهادت رساندن پاسداران و بسیجیان منطقه بوده اند. برای درک پیچیدگی این موضوع تنها از باب نمونه میتوان برای تقریب به ذهن ، حمله ی گروهک نفاق و همکاران گروهک پیکاری ایشان در 16/1/1360 را به پایگاه بسیج شهر کتالم مرور نمود:در این تاریخ طیّ یک عملیّات ، منافقین با به کار گیری تیم 13 نفره ( از جمله "کورش رحیم مشایی"،" مرتضی غلام کلایه"،" محمود طالش بهرامی"،" بهروز قربانی"،" عیسی ساملیان"،" مرتضی شکوری"،"سعید ایمانی" و ...) با کمک و همراهی یک عامل نفوذی به نام "طاهر چمنی" در ساعت 3 بامداد با نارنجک و سلاح های سبک به مقرّ حوزه ی بسیج شهر کتالم حمله کرده که در جریان آن فرمانده ی وقت حوزه "نظام الدّین خلعتبری" و "حجّت الله رستگاری" به شهادت رسیدند.
بعد از دستگیری "طاهرچمنی" و اعتراف او به دست داشتن و هدایت عملیّات توسّط "کورش" ؛ با استفاده از شنود مکالمات ، مخفیگاه وی لو رفته و نهایتاً در تهران دستگیر می شود .چهار نفر از اعضای سپاه رامسر به نامهای (شهید)" علی سلیمان نژاد" فرمانده ی وقت سپاه رامسر ،"هادی پیامی"،" عادل مشایی" و "بهرام قربانیان" در مسیر انتقال "کورش" به رامسر پس از اعتراف صریح وی به دست داشتن در آن عملیّات و با علم به اینکه "اسفندیا ر" مانع از اعدام برادرِ تنی خود خواهد شد ، مشورت نمودند که سریعاً او باید اعدام گردد، امّا با توجّه به محدودیّت های شرعی و دادستانی ، او را برای طی شدن مراحل قانونی رسیدگی تحویل برادرش "اسفندیار" می دهند.
مسیر طی شده ی بعدی این دستگیری و اتهامات" اسفندیار"در نوع خود اعجاب آور است:گفته شده اسفندیار بدون حکم دادستانی 6 نفر منافق دیگرتحت امر برادرش راکه دستگیر شده بودند توسّط همان چهار نفر پاسدار ،بدون محاکمه ی قضایی و به عنوان خونخواهی شهدای پایگاه بسیج اعدام نموده وسپس با تهدید به افشا، آنها را مجبور به سکوت پیرامون برادرش می نماید. حمله به پایگاه بسیج، دو شاهد جدّی نیز داشت . ...با تلاش شرم آور و غیر قابل توجیه "اسفندیار" ،"کورش" ابتدا به حبس ابد و سپس با اعلام توّاب شدن به سه سال حبس محکوم گردید.بازجویی از متّهمه ای به نام "طاهره ذ " از تنکابن که در جریان عملیّات مسلّحانه بر علیه سپاه در خانه ی تیمی دستگیر شده بود و حین دستگیری اقدام به خوردن سیانور نموده (ولی با هوشیاری واحد عمل کننده ی سپاه از هلاکت نجات یافته بود) با اصرار "اسفندیار" در اختیار او قرار گرفت .
"اسفندیار" در جریان بازجویی از خانم فوق الذّکر (که چندین فقره سابقه ی محاربه داشته و حکم تعزیر در مورد او صادر شده بود ) ، وظاهراً جهت اخذ معلومات عملیّاتی اش به او علاقمند شده و بعدها با او ازدواج می کند! در حال حاضر همسر رسمی اوّل او (مادرِ پسرش "رضا" و مادر زنِِ پسر آقای" احمدی نژاد") است.پسرعمو و دخترعمو ویکی از برادرانِ این خانمِ آقای "اسفندیار" ، اعدامی ؛ برادرِدیگر، فراری و برادرِِدیگری در پیگیری امور اجرایی بعضاً همراه"اسفندیار" است.جالب است درمیان دوستان حلقه های محفلی و بسیار نزدیک وی ،افرادی دارای سوابق گروهکی نظیر منافقین ، توده ای ، پیکاری و چریک فدایی به چشم می خورند.همسر دوّم "اسفندیار" مادرِ دخترش " زهرا" که او معمولاً این ازدواج خود را مخفی نگه داشته و با استفاده از خودروی متعلّق به دخترش با او رفت و آمد دارد.در زمان ورود به وزارت اطّلاعات گزینش این وزارتخانه ، "اسفندیار" را به چند دلیل فاقد صلاحیّت عضویّت دانست؛ از جمله ارتباط عمیق روحی و عاطفی با یک زن چریک فدایی خلق(که مدّعی ارشاد و هدایت او بود) ...بعید به نظر می آید در طول بیش از 12 سال اقامت خود در منزل تهران تا زمان ریاست جمهوری "احمدی نژاد" حتّی یک بار به نماز جمعه نرفته بلکه پس از ظهر جمعه با صدای بلند روی بالکن منزل خود دعای سمات می خوانده است.
معمولاً جز در منزل خود ویا غذایی که با خود حمل می کند لب به هیچ غذا،میوه وحتّی چای نمیزند.اوج نمود انحرافات عقیدتی "اسفندیار" ناشی از ایمان او به ادّعاهای احمقانه ی "قدرت الله لطیفی نسب" (از اعضای تولیت مسجد جمکران) و پسرش "مرتضی" می باشد. نامبرده از بزرگان مرتبط انجمن حجّتیّه و مدّعی ارتباط با امام زمان و دارای مأموریت از جانب امام زمان !!!برای انجام برخی امور بوده و از طریق "کاظم کیاپاشا" ؛ "اسفندیار" و چه بسا از طریق "اسفندیار"،" احمدی نژاد" به این مأموریت ها باور داشته و اکنون نیز دارند.برای نمونه قسمت هایی از مطالب مطروحه توسّط "مرتضی لطیفی نسب" در دوّمین سالگرد فوت پدرش عیناً نقل می شود : ویژه نامه ...مرحوم" قدرت الله لطیفی نسب" متولّد 1304 در عین الدّوله ی تهران...ابتدایی ... مدرسه ی حاج ابوالفتح...(قدرت لطیفی نسب در سال 1347 نیمه ی شعبان با یکی از رفقا به مسجد جمکران مشرّف شدیم ...متوجّه عطری شدم...حالتی عارض شد که تصمیم به احیای مسجد گرفتم تا از غربت خارج شود ...... پس از 15 سالگی ...به نزد سیّد "کریم پینه دوز"... بدون صحبت کردن 10 دقیقه به من خیره می نگریست ...گفت ... حضرت سفارش شما را به من نمودند. مرتّب نزد ما بیا . شبهای جمعه میرفتم ...( بعد از فوت کریم!) شیخ "محمّد کوفی شوشتری" ، از بزرگان مرتبط با امام عصر (عج) در عراق بود ...بعد از سه روز روزه و بی افطاری : در حجره دیدم سیّد بزرگوار نورانی است که متوجّه شدم خود حضرتند.حضرت به من فرمودند شما چای برایم درست کن(!!!)...از این نان و خرما و کباب ...به کسی ندهید(!!!)این مخصوص خود شماست... دیگر در مشهد نمان... به تهران برو و مدارس اسلامی باز کن ... نماز جعفر طیّار بخوان که کبریت احمر است و اکسیر اعظم ...( مرتضی لطیفی نسب پسرش هر چه عنایت خاص فضائل و کمالات انسانی ایشان داشت با عنایت حضرت در همان شب کامل شد(!!!)(قدرت لطیفی نسب دم رفتن مشتی پول خُرد در دو دستم ریختند و فرمودند :اینها را بگیر ولی نشمار.
آخرین ویرایش: