رد پای احساس ...

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
چه زیباست نوشتن وقتی میدانی او میخواند..

چه زیباست سرودن وقتی میدانی او میشنود..


و چه زیباست جنون وقتی میدانی او میبیند ..
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آنکس که مي گفت دوستم دارد [/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عاشقي نبود که به شوق من آمده باشد [/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رهگذري بود که روي برگهاي خشک پاييزي راه مي رفت [/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]صداي خش خش برگها همان اوازي بود [/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که من گمان مي کردم ميگويد :[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دوستت دارم[/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
دلم تنگ است دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
در دورترين خفايای ذهنم
جايی برايت انتخاب می کنم
از یاد نمیبرمت هرگز
آن چشمهای هميشه منتظرت را
آن دل هميشه بی قرارت را ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
روزی که زنگها
رنگ خیال تورا می نوازند
تنها نیستم
می دانم
دستهایت هنوز بامن است.
 
آخرین ویرایش:

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
از لبانم بشنو :
(( زندگی رویا نیست.
زندگی زیبایی ست.
می توان ،
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان ،
از میان فاصله ها را بر داشت
دل من با دل تو ،از لبانم بشنو :
(( زندگی رویا نیست.
زندگی زیبایی ست.
می توان ،
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان ،
از میان فاصله ها را بر داشت
دل من با دل تو ،
هر دو بیزار از این فاصله هاست.))
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....

تا بعد، بهتر می شود ....

فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم

من می پذیرم رفته ای

و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ،

صد بار تضمین میکنم...
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز

روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو :من خوب می شناختمش...
نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود...
...حتی زمان مرگ
آن لحظه های پر از درد و غم و غروب...
آن بیقرار عشق
...چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود...
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو ...شب در میان تاریکی در نور مهتاب
هر روز در درخشش خورشید تابناک...
...هر لحظه در برابر آیینه ی زمان
در انتظار دیدن رویت نشسته بود...
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :...جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد...
هرگز خیانتی به دستان تو نکرد هرگز نگاه پاک و زلال تو را
با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد...
تا آخرین نفس
در انتظار دیدن رویت نشسته بود....
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:...افسوس ! دیر شد ؛ ای کاش !کمی زودتر می آمدی...
اما بگو :... من خوب می دانم
حتی در آن جهان
آن خفته ی خاموش
در انتظار دیدن رویت نشسته است روزی اگر ....... اما ؛ نه
او هیچوقت دیگر نمی آید....
کاش عمرم را به پایش هدر نمی کردم...
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو :من خوب می شناختمش...
نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود...
...حتی زمان مرگ
آن لحظه های پر از درد و غم و غروب...
آن بیقرار عشق
...چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود...
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو ...شب در میان تاریکی در نور مهتاب
هر روز در درخشش خورشید تابناک...
...هر لحظه در برابر آیینه ی زمان
در انتظار دیدن رویت نشسته بود...
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :...جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد...
هرگز خیانتی به دستان تو نکرد هرگز نگاه پاک و زلال تو را
با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد...
تا آخرین نفس
در انتظار دیدن رویت نشسته بود....
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو:...افسوس ! دیر شد ؛ ای کاش !کمی زودتر می آمدی...
اما بگو :... من خوب می دانم
حتی در آن جهان
آن خفته ی خاموش
در انتظار دیدن رویت نشسته است روزی اگر ....... اما ؛ نه
او هیچوقت دیگر نمی آید....
کاش عمرم را به پایش هدر نمی کردم...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
من از اين پس به همه عشق جهان
ميخندم
به هوسبازي اين بي خبران
ميخندم

...من از ان روزي كه دلدارم رفت
به غم و شادي اين بي خبران
مي
خندم
ميخندم ..........

 

targol68

عضو جدید
نمی دانم زندگی چیست؟اگر زندگی شکستن سکوت است،سالهاتست که سکوت را شکسته ام.اگر زندگی خروش جویبار است،سالهاست که من در چشمه جوشان زندگی جوشیده ام.این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست.زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم ،اما اشکهایم به من نیاموختند چگونه زندگی کنم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
من در این عالم خاک
که به هر گوشه روم
رد پایی زتو بینم ای دوست
خانه ات تا به کجا خورشید است.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
دست به دست هم بودیم
آن روزها
من و
دنیا !
حالا
نگاهم حتی
میان چشمهای کوچکش
جا نمی گیرد
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
روح هایی چه بلند

عشق هایی چه فراخ

داغهایی چه عمیق...

در دلم یاد تو چون غنچه گل میشکفد

لاله زار است اینجا...!!!!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
نگاهم کرد

پنداشتم دوستم دارد
نگاهم کرد
عاشق نگاهش شدم
نگاهم کرد
شوق هزاران عشق را در
نگاهش دیدم

اما بعدها فهمیدم که ...
فقط نگاهم کرد
 

semiramis261

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بیا بنویسیم عشق
زیباترین واژه ها
در میان واژگان جهان است.
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر هردم نفس هایت به داغستان لب هایم گل تبخال رویاند،من این تبخال شیرین را به دنیایی نمی بخشم...
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه خبر از دل تو....؟ نفسش مثل نفسهاي دل کوچک من ميگيرد...؟ يا به يک خنده ي چشمان پر از ناز کسي ميميرد...؟ چه خبر از دل تو....؟ دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من ميگيرد....؟ ......مثل روياي رسيدن به خدا.... همه شب تا به افق دل من نيز به آزادگي قلب تو ..........پر ميگيرد
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
کـــاش میشـد که فـرامـوشـت کرد، کــاش میشـد که تــو را دوســت نــداشت .
کــاش میشـد که بـه انــدازۀ یـک چشـم زدن، ...آتـش عشـق تــو را از جــان شســت
کـــاش یک لحظه به جایم بودی، تا بفهمی که چــه زجــری دارم
تا ببینی که همـــه هستــیِ من، در بـرم نیست ولــی..... بیدارم
من به یادَش همـــۀ ثانیه ها می بارم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
به گريه گفتمش : « از بوسه‌اي دريغ مدار»
به خنده گفت كه : « اين باده را به خواب بنوش»!!

(فريدون مشيري)
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
من می روم و تو می مانی
به اميد همه ی باور هايت
با عشق مدارا می كنی

و می گويي...
كسی ديگر می آيد
........
تو كه مي روي من می مانم

و من.....
بی مدارا.....بی عشق
....
به اميد هيچ كس ديگری........:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
لطیف و ساده و جاری، به شعر می مانی
ز عشق شرم نداری، به شعر می مانی

تو اعتبار منی با تو خاطرم سبز است
به حرفهای بهاری، به شعر می مانی

غمت، دمت، قدمت با مکارمت جور است
هزار قافیه داری، به شعر می مانی

اگرچه سرد شد آهنگ بودنت با من
ولی هنوز بهاری، به شعر می مانی

هنوز گاه مرا سوی خویش می خوانی
هنوز گاه گداری به شعر می مانی
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
وقتی فنجان چای ات

همینگونه سرد مانده ست روی میز

و این دسته گل هم از این خشک تر نمی شود،

یقین دارم

که هرگز نرفته ای.
 
  • Like
واکنش ها: noom

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
من دلم برای آن شب قشنگ
من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود
آن سیاهی و
سکوت
چشمک ستاره های دور
من دلم برای "او" گرفته است...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
باز لب های عطش کرده ی من
عشق سوزان ترا می جوید
می تپد قلبم و با هر تپشی
قصه ی عشق ترا می گوید...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
با آنکه ننوشیدم از آن چشم شرابی
مهمان کن از آن گونه مرا بوسه نابی

ای ترس! تو را شکر، که با این همه تردید
یک بار نیاویختم از سقف طنابی
من عارف دلتنگم، یا زاهد دلسنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی
یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه ی اعمال من مست صوابی
ساقی! همه بخشیده یک گوشه چشمیم!
آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی؟!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا