مشاعرۀ سنّتی

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم

چنین که در دل من داغ زلف سر کش توست

بنفشه زار شود تربتم چو در گذرم

...
 

fairy a

عضو جدید
دشت هایی چه فراخ!
کوه هایی چه بلند!
در گلستانه چه بودی علفی می آمد!
من در این آبادی،پی چیزی می گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
 

fairy a

عضو جدید
اگر آهی کشم از فرقت یار / بسوزد ملک هند و اهل تاتار
بُتا فایز ز وصلت گشته محروم / کشد از دل همی آه شرر بار
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو

پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو

ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز

کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو

...
 
آخرین ویرایش:

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من

سال ها شد که منم بر در میخانه مقیم

...
 

Narges *

عضو جدید
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من

سال ها شد که منم بر در میخانه مقیم

...
می آیم از یاد مجنون،با داغی از عهد بیرون
شعرم شبیه شما نیست ناآشنایان هم خون
باور کنید آی مردم من در خودم هم غریبم
شهریست بامن که نامم ازخاطرش رفته بیرون
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
در وصالت چرا بیاموزم در فراقت جرا بیاموزم
یا تو با درد من بیامیزی ای من از تو دوا بیاموزم
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در وصالت چرا بیاموزم در فراقت جرا بیاموزم
یا تو با درد من بیامیزی ای من از تو دوا بیاموزم

مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم

ترا می بینم و میلم زیادت می شود هر دم

به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری

به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم

...
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

...
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر زخاکستر بر آورد
زمین و اسمان گلرنگ و گل گون
جهان دشت شقایق شد ازین خون
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم

این که می گویند آن خوشتر ز حسن

یار ما این دارد و آن نیز هم

...
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطرب مهتاب رو انچه شنیدی بگو
ما همگان محرمیم هر چه شنیدی بگو
نرگس خمار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه شنیدی بگو
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی

جز بر آن عارض شمعی نبود پروازم

...

از این بهتر یادم نبود...
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
عالی بود
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده گشید جور تن نتوانم
من بنده آندمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مایه ی خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست

می کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم

...
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماییم و می مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت بیم عذاب
آزاد زخاک و باد و از آتش و اب
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا