بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم
يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما . . .
چقدر با همه ی عاشقيم محزونم !
و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .
من صبورم اما . . .
بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
من صبورم اما . . .
آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو بمان و دگران
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از كوي تو ليكن عقب سرنگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي
تو بمان و دگران واي بحال دگران
مي‌روم تا كه به صاحبنظري باز رسم
محرم ما نبود ديده‌ي كوته‌نظران
دلِ چون آينه‌ي اهل صفا مي‌شكنند
كه ز خود بي‌خبرند اين زخدا بي‌خبران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
كاين بود عاقبت كار جهان گذران
شهريارا غم آوارگي و در بدري
شورها در دلم انگيخته چون نوسفران
 

saeed99

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهر پرشد لولیان عقل دزد

شهر پرشد لولیان عقل دزد

با درود




شهر پرشد لولیان عقل دزد



شهر پرشد لولیان عقل دزد
هم بدزدد هم بخواهد دستمزد
هرکه بتواند نگه دارد خرد
من نتانستم مرا باری ببرد
گرد من می‌گشت یک لولی پریر
همچنینم برد کلی کرد و مرد
کرد لولی دست خود در خون من
خون من در دست آن لولی فسرد
تا که می‌شد خون من انگوروار
سال‌ها انگور دل را می‌فشرد
کرد دیدم کو کند دزدی ولیک
کرد ما را بین که او دزدید کرد
کی گمان دارد که او دزدی کند
خاصه شه صوفی شد آمد مو سترد
دزد خونی بین که هر کس را که کشت
خضر و الیاسی شد و هرگز نمرد
رخت برد و بخت داد آنگه چه بخت
سیم برد و دامن پرزر شمرد
دردها و دردها را صاف کرد
پیش او آرید هر جا هست درد
این جهان چشمست و او چون مردمک
تنگ می‌آید جهان زین مرد خرد
باز رشک حق دهانم قفل کرد
شد کلید و قفل را جایی سپرد

مولوی :gol:
 
آخرین ویرایش:

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
روی یک طاقچه سنگی
میون دو قاب رنگی
بودن من وتو با هم
داره تصویر قشنگی
عکس تو تو قاب خاتم
در حصار خالی از غم
حتی در مرگ تن من
نمی گیره رنگ ماتم
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
... يافتم ! يافتم ! آن نكته كه مي خواستمش !
با شكوفائي خورشيد و ،
گل افشاني لبخند تو،
آراستمش !
تار و پودش را از خوبي و مهر،
خوشتر از تافته ياس و سحربافته ام :
(( دوستت دارم )) را
من دلاويز ترين شعر جهان يافته ام !
فريدون مشيري

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
در همه عالم كسي به ياد ندارد
نغمه سرايي كه يك ترانه بخواند
تنها با يك ترانه در همه ي عمر
نامش اينگونه جاودانه بماند
***
صبح كه در شهر، آن ترانه درخشيد
نرمي مهتاب داشت، گرمي خورشيد
بانگ: هزار‌آفرين! زهرجا بر شد
شور و سروري به جان مردم بخشيد
***
نغمه، پيامي ز عشق بود و ز پيكار
مشعل شب هاي رهروان فداكار
شعله بر افروختن به قله كهسار
بوسه به ياران، اميد و وعده به ديدار
***
خلق، به بانگ "مرا ببوس" تو برخاست!
شهر، به ساز "مرا ببوس" تو رقصيد!
هركس به هركس رسيد نام تو را پرسيد
هر كه دلي داشت، بوسه داد و ببوسيد!
***
ياد تو، در خاطرم هميشه شكفته ست
كودك من، با "مرا ببوس" تو خفته ست
ملت من، با "مرا ببوس" تو بيدار
خاطره ها در ترانه ي تو نهفته ست
***
روي تو را بوسه داده ايم، چه بسيار
خاك تو را بوسه مي دهيم، دگر بار
ما همگي " سوي سرنوشت" روانيم
زود رسيدي! برو، "خدا نگهدار"
***
"هاله" ي مهر است اين ترانه، بدانيد
بانگ اراده ست اين ترانه، بخوانيد
بوسه ي او را به چهره ها بنشانيد
آتش او را به قله ها برسانيد

فريدون مشيري
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=times new roman,times,serif]عاشقی یعنی اسیردل شدن[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]باهزاران درد وغم یکی شدن[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]عاشقی یعنی طلوع زندگی[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]با صداقت همنشین گل شدن[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]عاشقی یعنی که شب ها تاسحر[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]غرق دردنیای رویاها شدن[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]عاشقی یعنی تحمل انتظار[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]مثل ماه آسمان تنها شدن[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]عاشقی یعنی دو دیده تا ابد[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]پرزگوهرهای دریایی شدن[/FONT]​
 

masih.sh

عضو جدید
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور
حافظ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فقط برای تو میشه از عطر پونه واژه ساخت

عاشق چشمای تو شد بغل بغل ترانه ساخت

فقط برای تو میشه زندگی رو یكسره ساخت

تو رو قشنگترین گل گلدونه باغ دل شناخت

فقط تویی كه می تونی دستمو راحت بخونی

با من عاشق بمونی یا منو از خود برونی

میشه برای تو از هزار و یك شب قصه گفت

یا كه میشه هزار و یك قصه از تو شنفت

میشه با تو جوونه زد ، حرفای عاشقونه زد

تیری كه می رفت به خطا، بالاخره نشونه زد

جون و دلم فدای تو جون میذارم به پای تو

می زنه قلب عاشقم تنها فقط برای تو
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه لرزش دست و دل ام از آن بود
که عشق پناهی گردد،
پروازی نه ؛ گریزگاهی گردد.
آی عشق آی عشق
چهره یِ آبی ات پیدا نیست.
*
و خُنکای ِ مر همی
بر شعله یِ ِ زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون.

آی عشق آی عشق
چهره ی ِ سرخ ات پیدا نیست.

احمد شاملو
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساحل افتاده گفت: گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه! که من کیستم؟
موج زخود رفته ای تیز خرامید و گفت:
«هستم اگر می روم، گر نروم نیستم»
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از امروز مي خواهم
تمام دردهايم را
درون سينه ام در پشت تصويرت
کمي آنسوتر از خواب و خيالات قشنگ و آرزوهايت
به مقداري کمي ناچيز
دورن گوري از زيبايي فردا نهان سازم
و تا آنجا که مي خواهي
بگويم "دوستت دارم"
نمي گويم چرا منگم
و مي خندند لبهايم
نمي بارند چشمانم
و مي خندم
و مي خندم
و مي خندم
ولي تو...
سکوتم را مکن باور!
 

arash62

عضو جدید
سیاست خروس

بيرون من
مى خواند خروسى.
حقيقت،
گوش به سپيده ى صدايش نمى سپارد و
رگبار ناسزا
بر او فرو مى بارد.
مى خواند رگبارى ديگر.
مى خواند ...
مى خواند ...
مى خواند ...
چقدر اين خروس ابله است.
چرا براى خودش نمى خواند،
من مرغ
اين خروس برايم بسيار مسخره است.

ترجمه ای از کژال احمد شاعر پر آوازه کردستان
 

rebeca20

عضو جدید
این می چه حرام است که عالم همه زان می جوشند / یک دسته به نابودی نامش کوشند
آنان که بر عاشقان حرامش کردند / خود خلوت از آن پیاله ها می نوشند
 

rebeca20

عضو جدید
هر کس به طریقی دل ما می شکند / بیگانه جدا دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست / من در عجبم دوست چرا می شکند ؟
 

rebeca20

عضو جدید
شعر

شعر

من مایل مهوش مسلسل مویم / مستانه میان مهوشان می پویم
می میخورم و میان میخانه مدام / مدح ملک و ملک مکان می گویم :heart:
:gol:
 

rebeca20

عضو جدید
در محفل دوستان بجز یاد تونیست / آزاده نباشد آنکه آزاد تو نیست
شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار / آن کیست که با اینهمه فرهاد تو نیست ؟
 

Farez 132

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
اخه عشق یک عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از موندن یه بی بالو پرم کرد
نرفت از یاد من عشق سفر عاشقترم کرد
هنوز پیشمرگتم من بمیرم تا نمیری
خوشم با خاطراتم این از من نگیری
 

arash62

عضو جدید
درفش

دوستانم خوب بدانند

دشمنانم نيز

به قدر ايمانم به زرتشت

به اوستا و خدا

هزار بار بيشتر

ايمان دارم به افراشتن درفش.


ترجمه از عبداله پشیو شاعر کردستان​
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در دل من چیزی است مثل یك بیشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم كه دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت بروم تا سر كوه
دورها آوایی است كه مرا می خواند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود
من جاودانیم که پرستوی بوسه ات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه میکنی
دل را که در بهشت خدا هم غریب بود

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواه که تو ای پاره ی دل ! زنده بمانی
چون ماه جهانتاب، در خشنده بمانی
تا بنده سهیل منی و شمع سرایم
خواهم ز خدا ، روشن و تابنده بمانی
امید من آن است که در گلشن هستی ـــ
چون غنچه گل با لب پر خنده بمانی
چون زهره به پیشانی عالم بدرخشی
تاجی شوی بر سر آینده بمانی
خواهم که پس از من چو یکی نخل برومند ـــ
تا زنده کنی نام پدر زنده بمانی
نام تو « سهیل » است و فروغ دل مائی
خوام که همه عمر ، فروزنده بمانی
ای نور دلم ! بندگی خلق روا نیست
خواهم که به درگاه خدا، بنده بمانی

مهدي سهيلي
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه مرادم نه مریدم

نه مرادم نه مریدم

نه پیامم نه کلامم
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و برده دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستاده پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم...
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطه عشقی
تو خود اسرار نهانی
تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفه چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکه هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعه پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی . . .
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتگوی مولوی کرد وحافظ
حافظ :

ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل «سبیل»
یارب این آتش که در جان من است
سرد کن زان سان که کردی برخلیل
مولوی :
سه بای هه ناسه م نه ده رون سه د ته رز
که رده ن کلپه ی نار ئیبراهیمی به رز
ده خیل تا هالا ته ن نه ویه ن وه گه رد
سفته ش نه به رده ن وه ناله که ی ده رد
رجا که ر ئه حمه د لوتفش بو چه نیم
خه جاله تی به رز «که ریم» نه یو پیم
....................................................
حافظ:
گرکه چشم این است وابرو ، ناز این وعشوه این
الوداع ای زهد وتقوی، الفرار ای عقل ودین
مولوی:
شیوه ئه ر ئید ه ن من که رده نم سه یر
نام خودا حافیز، دین بنیشه خه یر
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
عهد بشكستی و من بر سر پیمان باشم
مهر ببریدی و من باز بر آن باشم
ناورم یاد ز بوی سمن و سنبل و گل
مست از نكهت آن زلف پریشان باشم
"مستوره کردستانی "
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
از كوی خود دواندی آخر به صد جفایم
در حضرت تو این بود ای ماه وش سزایم؟
در خیل عشقبازان رسم من این نباشد
با یار خویش عهدی، بربندم و نپایم
ما را مزن ز درگه، همچون غزال وحشی
بگریزم ار ز كویت، مشكل دگر بیایم
بی جرمی ای ستمگر، انداختی ز چشمم
یا زین غمم رها كن، یا بر شمر خطایم
ما را ز گلشن و گل، صد بار خوشتر آید
خاری ز كوی جانان گر می خلد به پایم
شب تا سحر بنالم، و آن سنگدل ندارد
گوشی ز روی رحمت، بر نوحه و نوایم
مستوره، از وفایش، سر بر لحد گذارم
تا قصه ها پس از من، گویند از وفایم
مستوره کردستانی
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
پسر عمو...

گفتی صبور باش چه جوري پسر عمو؟
ديگر بس است عشق و صبوری پسر عمو
جان خودت به خاطره‌ها اکتفا نکن
دق می ‌کنم از این همه دوری پسر عمو
گفتی به من لجوجی و مغرور و خيره سر
وقتی ندارمت چه غروری پسر عمو
يعنی ندیده‌ای که مرا آب کرده‌اند
اين گریه‌های هر شبه، کوری پسر عمو!
حالا تمام پنجره‌ها مال تو….. فقط
بر من ببخش روزن نوری پسر عمو
من با تمام دل به خدا دوست دارمت
اما چقدر فاصله؟ دوری پسر عمو
اه…… باز هم که من همه‌اش حرف می‌زنم
تو از خودت بگو چه جوری پسر عمو؟
حق با تو است من بدم و خيره سر هنوز
اما تو باز هم چه صبوری پسر عمو...
 
آخرین ویرایش:

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
با من بگو تا کیستی؟مهری بگو؟ماهی؟ بگو
خوابی،خیالی؟چیستی؟اشکی؟ بگو،آهی؟بگو

راندم چو از مهرت سخن،گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من،جانا چه می خواهی؟بگو

گیرم نمی گیری دگر،ز آشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر،با من سخن،گاهی بگو

ای گل پی هر خس مرو،در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم،پس مرو،گر آگه از راهی؟بگو

غمخوار دل ای مه نئی،از درد من آگه نئی
ولله نئی،بالله نئی،از دردم آگاهی بگو

بر خلوت دل سر زده،یک ره درآ،ساغر زده
آخر نگویی سر زده،از من چه کوتاهی؟ بگو

من عاشق تنهاییام،سرگشته ی شیدایی ام
دیوانه ی رسوایی ام،تو هر چه می خواهی بگو
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون مریم عزیز ، بسیار زیبا بود . لذت بردیم :gol:



دارا جهان ندارد،
سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در
هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید
البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند،
آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند
آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو
گرز گران ندارد
روز وداع خورشید،
زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،
نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا
نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما
تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها
بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز
میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری
دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند
دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی
فریادمان بلند است
اما چه سود،
اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس
شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی
شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش
ای مهرآریایی
بی نام تو ، وطن نیز
نام و نشان ندارد

سیمین بهبهانی
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
از دست رفت صبرم، اي ناقه! پاي بردار
آتش به جانم افکند، شوق لقاي دلدار


ايوار را به شبگير، شبگير را به ايوار
اي ساربان، ! خدا را؛ پيوسته متصل ساز


اي ديده! اشک مي‌ريز، اي سينه! باش افگار
در کيش عشقبازان، راحت روا نباشد


راه زيارت است اين، نه راه گشت بازار
هر سنگ و خار اين راه، سنجاب دان و قاقم


غسل زيارت ما، از اشک چشم خونبار
با زائران محرم، شرط است آنکه باشد


اين نکته‌ها بگيريد، بر مردمان هشيار
ما عاشقان مستيم، سر را ز پا ندانيم


بر ما مگير نکته، ما را ز دست مگذار
در راه عشق اگر سر، بر جاي پا نهاديم


در کار ما بهائي کرد استخاره صد بار
در فال ما نيايد جز عاشقي و مستي


 
آخرین ویرایش:
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم ادبیات 28440

Similar threads

بالا